👨✈️خادم حرم امام رضا میگه:داشتم تو صحن ها قدم میزدم و مسئولیتم رو انجام میدادم،که دیدم بیسیم داره صدا میکنه:برید سمت صحن انقلاب،پشت پنجره فولاد خبریِ....
✨میگه:خودم رو رسوندم صحن انقلاب،دیدم ازدحام جمعیت،لحظه به لحظه مردم دارن زیادتر میشن و سلام و صلوات...با چند تا دیگه از خُدام مردم رو شکافتیم،جلو رفتیم،دیدم یه مرد شهرستانی یه بچه ی سه چهار ساله بغلش، داره گریه میکنه،بچه هم داره گریه میکنه،لباس بچه رو تیکه پاره کردن،رسیدم بهش گفتم: چه خَبرِ؟حاجی چی شده؟گفت:بچه ام نابینا بود،کورِ مادرزاد،داره میبینه،میگه:اینجا حرم امام رضاست،چقدر حرم امام رضا قشنگِ...
✨گفتم:حاجی فقط سریع،خیلی جمعیت زیاد شده،کارمون سخت میشه....برگشت سمت گنبد،دیدم داره به امام رضا یه چیزایی میگه،صورتش غرق اشک شد...گفتم: حاجی بیا بریم،چی میگی به امام رضا؟گفت:حاجی بچه هام دوقلو هستند،جفتشون نابینا بودن،ما دو سه روزِ اومدیم مشهد،امروز به زنم گفتم:صبح اینو می برم،بعد از ظهر اونو می برم،من الان با چه رویی برگردم مسافرخونه،به اون بچه ام چی بگم؟ بگم:امام رضا تو رو دوست نداشت؟
✨میگه:رسیدم توی دفتر، کاراشو انجام دادیم،یه ماشین دادم به یکی از خدام، گفتم:ببریمش محلِ اسکانش..گفتم:آدرس رو بلدی؟گفت:آره کارت مسافرخونه توی جیبمِ... پیچیدیم توی فرعی دیدیم تو کوچه ازدحامِ جمعیتِ،از ماشین پیاده شد،خادم میگه منم دنبالش دویدم،از مردم پرسیدم چه خبرِ اینجا؟ گفتن:نمی دونیم،میگن:امام رضا یه بچه ی چهار ساله ی نابینارو توی مسافرخونه شفا داده...
✨همش رو گفتم، بگم که:یا امام رضا! ما همه با هم اومدیم،میوه هم که میخری،میگن:درهم...سوا نکن...آقاجان! مارو با هم بخر،بد و خوب رو با هم....آقا! بهم بر میخوره،میگم:منو دوست نداشتی...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
❤️🥀شـــــهدا
نـگاه هایتـاݩ
گاهـے نگراݩ استـــ
گاهـے ناراحتـــ
شایـد هم دݪگیـر
اما هر چه هستـــ
هیچگاه سایـه ے چشمهایتاݩ را
از سـرماݩ برندارید
نـگاهماݩ ڪنید
🥀شهدا گاهی نگاهی
#رفاقت_باشهدا_دو_طرفه_است
#رفیق_شهید
#شهید_محمودرضابیضائی🕊
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
قرائت جزء 10.mp3
3.65M
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🕋 #تلاوت_قرآن
🕌 جزء دهم
🎵 تند خوانی قرآن (تحدیر)
📌 استاد معتز آقایی
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امام على عليه السلام:
الخائنُ مَن شَغَلَ نفسَهُ بغَيرِ نَفْسِهِ، و كانَ يَومُهُ شَرّا مِن أمْسِهِ
خيانتكار كسى است كه خودش را رها كرده به معايب ديگران بپردازد و امروزش بدتر از ديروزش باشد
غررالحكم حدیث2013
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق ام المومنینی
دهم ماه مبارک، سالروز مادر مومنان حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری
جان محمد(صلی الله علیه و آله)
ویژه رحلت #حضرت_خدیجه (س)
ای تکیه گاه و جان محمد (ص)
شونه به شونه همراه احمد
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💡یک سوال مهم: چرا با وجود چنین موفقیت های اقتصادی و همچنین مهار تورم و پایین آمدن تورم نقطه ای ، هنوز گرانی وجود دارد؟
آیا دولت در مهار تورم به مردم دروغ گفته است؟
اگر نه، حقیقت چیست؟
1️⃣ واقعیت این است که نه کارشناس دولت دروغ گفته؛ نه ما اشتباه نوشتیم و نه مردم عزیز که از گرانی می نالند اشتباه کرده اند
👈 مشکل جای دیگری است.
آنچه به عنوان تورم اعلام می شود گرانی نیست بلکه سرعت گرانی است
🔸مشکل اینجاست که بسیاری از عزیزان معنای تورم را بد متوجه شده اند و اینجا وظیفه من و شما هست که این موارد را در کانال ها و جلسات حضوری برای مردم جا بیاندازیم، تورم به معنای سرعت رشد قیمت است، نه به معنای قیمت!
🔶یعنی چه؟
2️⃣ فرض کنید قیمت یک کالا الان ۱۰۰ تومان است، ماه بعد می شود ۲۰۰ تومان ، یعنی در این یک ماه ، ۱۰۰ درصد قیمتش گران شده، درست؟ خب حالا برویم سراع حالت دیگر
🔸 فرض کنید این کالایی که قیمتش شده ۲۰۰ تومان، در ماه بعدی قیمتش بشود ۲۵۰ تومان ، یعنی ۵۰ تومان افزایش قیمت داشته، اما تورم ۵۰ درصد کاهش داشته!!!
🔸متوجه شدید؟
یعنی در ماه اول سرعت رشد قیمت ۱۰۰ درصدی بود، الان در این ماه بعدی سرعت شده ۵۰ درصد
قیمت باز هم بالاتر رفته، اما با سرعت پایین تر
3️⃣ فکر کنم کامل متوجه شده باشید، ماشین وقتی ۱۰۰ کیلومتر سرعت دارد هم در حال حرکت است، وقتی هم ۱۰ کیلومتر سرعت دارد هم در حال حرکت است!!! فقط میزان سرعت فرق دارد. پایین آمدن سرعت ماشین به معنای عقب رفتن ماشین نیست!!!
پس وقتی می گوییم تورم پایین آمده به معنی ارزان شدن قیمت ها نیست!!
بلکه به معنای این است کالایی که با سرعت ۱۰۰ درصدی در حال رشد قیمت بود، الان با سرعت مثلا ۶۰ درصدی و کمتر در حال گران شدن است،
4️⃣ این معنای ساده تورم را از هر اقتصاد خوانده ای بپرسید تائید می کند، پس این مرحله اول که باید تعریف درست از تورم به مردم گفته شود تا وقتی دولت اعلام می کند تورم پایین آمده ، آنها دولت را دروغگو خطاب نکنند . معنای صحیح باید برای مردم تبیین شود.
5️⃣ خب حالا سوال به حق شما عزیزان است که پس کی شاهد ارزان شدن خواهیم بود؟
👈 تا وقتی تورم بالا هست، انتظار ارزان شدن یا توقف قیمت ، انتظاری غلط است. پس اول باید تورم مهار شود و سپس بعد از مهار شدن، پایین بیاید ، بعد از آن ما شاهد ارزانی خواهیم بود یا حداقل توقف گرانی
🔶 چه کارهایی باعث کاهش تورم می شود؟
👈 این یک جواب تخصصی دارد اما چند کار مهم و زیربنایی در این زمینه بسیار موثر است
1️⃣ عدم قرض گرفتن از بانک مرکزی
2️⃣ تراز تجاری مثبت
3️⃣ فعال کردن کارگاه های تولیدی و...
🔶 همان طور که می بینید دولت دقیقا دست روی همین موارد گذاشته است، یعنی دولت طبق همان گفته رهبری در حال ریل گذاری است ، باید این چیزها درست شود تا بعدش شاهد ارزان شدن یا حداقل جلوی رشد قیمت ها گرفته شود
🔸 این همان نکته ای است که رئیس جمهور محترم بارها فرمودند که اثرات این کارها در چند وقت بعد معلوم می شود ، رهبری عزیز هم در اول سال فرمودند برخی تحول ها یک مرتبه ایجاد نمی شود، باید مدت زمانی بگذرد
اینجاست که جوانان عزیز انقلابی باید این موارد را مو به مو برای مردم عزیز تبیین کنند تا از ایجاد یاس و ناامیدی جلوگیری شود، باور کنید درصد بالایی از افراد جامعه هنوز معنای صحیح پایین آمدن تورم را نمی دانند و آن را مساوی پایین آمدن قیمت می دانند!!
خواهشا این موارد را خوب برای مردم تبیین کنید تا نگاه مردم امیدوارانه تر شود
✍️ احسان عبادی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠حضرت موسی به عروسی دو جوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید!!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟
عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!! از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شد و گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.
موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود بحجله چه کردند؟ جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی=(سائلی) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا بمن هم از طعام جشنتان بدهید.
بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم هم غذا بدهید او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را بمرد داد و او در هنگام رفتن برای هردوی ما دعای طول عمر ،رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت.
وقتی قصد ورود بحجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم برروی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب مابود گشت، پس ما هردو دیشب را تا اکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست که دعای آنمرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید.
جبرییل ع فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠آمرزش والدین با اعمال نیک فرزندان
🦋پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : عیسی بن مریم علیه السلام به قبری عبور کرد که صاحبش در عذاب بود ، سپس سال بعد به آن قبر عبور کرد در حالی که صاحبش دچار عذاب نبود ، به پروردگار گفت : سال اوّل از این قبر عبور کردم صاحبش در عذاب بود ، و سال بعد در عذاب نبود . خدا به او وحی فرمود : ای روح اللّٰه ! از او فرزندی شایسته به سنّ رشد رسید که جاده ای را اصلاح کرد ، و یتیمی را پناه داد ، پس به خاطر عمل فرزندش او را آمرزیدم.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍داستان جالب و خواندنی و واقعی مرگ و دفن حضرت یوسف
حضرت یوسف علیه السلام ـ به قدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده و عزّت فوق العادهای نزد مردم مصر داشت که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش نزاع شد. هر طایفهای میخواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگیشان باشد.
بالاخره رأی بر این شد که جنازه یوسف را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد میشد مورد استفاده همه قرار میگرفت و با این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ میرسیدند.
حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود.
در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد.
جالب توجه این که: مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند)
به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد.
موسی ـ علیه السلام ـ پرسید که چه کسی از جایگاه قبر یوسف آگاه است؟ گفتند: پیرزنی آگاهی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند.
💠حضرت موسی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: «آیا قبر یوسف را میشناسی؟» پیرزن عرض کرد: آری. حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: ما را به آن اطّلاع بده.
او گفت: اطلاع نمیدهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری: اول: این که پاهایم را درست کنی. دوم: اینکه از پیری برگردم و جوان شوم. سوم: آن که چشمم را بینا کنی . چهارم: آن که مرا با خود به بهشت ببری.
این مطلب بر موسی ـ علیه السلام بزرگ و سنگین آمد. از طرف خدا به موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد.
آن گاه او مکان قبر یوسف ـ علیه السلام ـ را نشان داد. موسی ـ علیه السلام ـ در میان رود نیل جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و به سوی شام برد. آن گاه ماه طلوع کرد.
📚از این رو، اهل کتاب، مرده های خود را به شام حمل کرده و در آن جا دفن میکنند.
جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را (بنابر مشهور) کنار قبر پدران خود دفن کردند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#شهید_زیرک...!
🌷اصرارهایش تمامی نداشت، اما مادر اینبار دست از مخالفت برنمیداشت، چون او تنها پسر خانواده بود، فرامرز هم که چارهای جز تسلیم شدن در برابر مادر پیشروی خود نمیدید، به ناچار از تصمیمش صرفنظر کرد.
🌷روزی خبر آوردند که فرامرز در یکی از خیابانهای بابل تصادف کرده، سراسیمه برای دیدنش به بیمارستان رفتیم، پس از دقایقی فرامرز لبخندی زد و زیرکانه از مادر پرسید: «مادرم! اگر در این تصادف میمردم بهتر بود یا این که برای دفاع از کشورم شهید میشدم؟»
🌷....مادر به فکر فرو رفت و پس از چند لحظه پاسخ داد: «از این پس، هر زمان خواستی میتوانی برای دفاع از وطن به جبهه بروی فرزندم!»
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز فرامرز فامیلیسنگسری ـ متولد ۱۳٣٩ بابل ـ شهادت ۱۳٦٢ پنجوین عراق
راوی: خواهر شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
قرائت جزء 11.mp3
4.07M
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🕋 #تلاوت_قرآن
🕌 جزء یازدهم
🎵 تند خوانی قرآن (تحدیر)
📌 استاد معتز آقایی
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امام على عليه السلام:
اِسمَعوا النَّصيحَةَ مِمَّن أهداها إلَيكُم، و اعقِلوها على أنفُسِكُم
نصيحت را از كسى كه آن را به شما هديه مى كند بشنويد و آن را با جان و دل بپذيريد
غررالحكم حدیث2494
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ راه حل آیت الله حائری رضوان الله علیه برای عبور از بحران ها ☀️
🌴 یک تاجر مهمی نزد حاج شیخ عبد الکریم حائری آمده بود. به آقا گفته بود: گاهی کارهای من در هم پیچیده میشود و به بحران بر میخورم. راه حلی بدهید که راحت بشوم.
🌴 ایشان فرمودند: سعی کن #نماز خود را اول وقت بخوانی.
اگر تو در کار خدا باشی، خدا هم در کار تو خواهد بود.
🌴 [در حدیث داریم هر که برای خدا باشد، خدا برای اوست، مَن کانَ لِلّه کانَ اللّهُ لَه] خدا هم وقتی ببینید تو این قدر تعظیم و تواضع میکنی و توجه داری، تو را کمک میکند.
🌴 چون خداوند میفرماید: از صبر و نماز یاری جویید. وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ؛ [سوره بقره، آیه ۴۵]
📚 زیبایی های نماز؛ استاد فرحزاد؛ خلاصه ای از صفحه 121
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🌺➣ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی در جايی میخواندم كه شيطان، حضرت مسيح را به بالای برج اورشليم برد و گفت: اگر تو وابسته و عزيز خدايی، از اين بالا بپر تا خدای تو، تو را نجات دهد!
مسيح آرام آرام شروع به پايين آمدن از برج كرد.
شيطان پرسيد، چه شد؟ به خدايت اعتماد نداری؟!
مسيح پاسخ گفت: مكتوب است كه تا زمانی که ميتواني از طريق عقلت عاقبت کاری را بفهمی، خدايت را امتحان نكن!
تا آنجا كه میتوانیم برای هر كاری سر به آسمان نگيرم و استمداد نطلبیم چون او بزرگترين یاریاش را كه عقلانيت است، قبلا هديه داده است.
نکته جالب متن فوق اینجاست که بزرگترین موهبت الهی که عقل است را نمیبینیم و باز دنبال معجزات دیگر هستیم
صبحتون بخیر
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
❤️خداوند فرمود : ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم. اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی. و مردم را از آن آگاه کنی. تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی. این سوال از علم برمیخیزد. هم سوال از علم بر میخیزد هم جواب. هم گمراهی از علم ناشی میشود هم هدایت و نجات. همچنانکه دوستی و دشمنی از آشنایی برمیخیزد.
🌾آنگاه خداوند فرمود : ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار. و صبر کن تا خوشه شود. موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد. داسی برداشت ومشغول درو کردن شد. ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟ موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم. خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟ موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
🌼خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست . همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد. خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.
💎*خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
توبه
💠روزی حکیمی با اصحابش در کشتی نشسته بودند.
کشتی دیگر می آمد و گروهی از اهل طرب در آنجا عیش و نوش می کردند.
شاگردان ذوالنون گفتند ای شیخ، دعا کن تا کشتی آنها غرق شود تا شومی آنها رفع شود.
حکیم برپای خاست و دست ها را بلند کرد و گفت بار خدایا، چنان که این گروه را در این جهان، عیش خوش داده ای، اندر آن جهان نیز عیش خوش بده.
مریدان متعجب شدند.
چون کشتی پیش تر آمد و اهل طرب چشم شان بر ذوالنون افتاد، به گریه افتادند و بساط عیش و نوش را جمع کردند و به خدای بازگشتند.
حکیم، شاگردان را گفت عیش خوش آن جهان، یعنی توبه در این جهان!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍داستان مرتاض هندی و مرحوم طباطبایی
💠آیت الله شبیری زنجانی میفرمودند:
( در شصت -هفتاد سال قبل سه تا موسی در قم بوده اند دوست و رفیق.یکی سید موسی صدر. یکی سید موسی شبیری و دیگری شیخ موسی قمی فرزند شیخ علی زاهد قمی):
مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت.از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. .. و راست می گفت.تعدادی از مردم را بلند کرده بود.
روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر -بعدها:امام موسی صدر- گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن.مرتاض گفت درون آن سینی -که بزرگ هم بود- بنشین.ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل و ویران می کنم.اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد.
وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را-که جوانی نو خط بود- سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی. سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.
مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی تبریزی بردیم.
ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم و برخی هایمان گویی خود را باخته بودند و بعضی با کمال وقار و اطمینان نفس به همراه این مرتاض به منزل علامه رفتیم.وارد اتاق علامه شدیم. با روی خوش از ما شاگردانش استقبال و برخورد کرد و در گوشه ای نشست. گفتیم که این مرتاض از هند امده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم.
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب نشان دهد. مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود انجام دهد. من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند.
مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در اورد و اورادی می خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد.
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می اورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا اورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد.
مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و بیرون رفت.با سراسیمه گی و التهاب. برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
با عصبانیت گفت من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ونهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب . به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد.
مرتاض که از شکست خوردنش ناراحت بود و قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام جعفر صادق و امام زمان علیهما السلام را دیده بود همان شب از قم رفت و تمام برنامه هایش به هم ریخت. ارادت ما هم به علامه ی طباطبایی-علیه الرحمه- بیشتر از قبل شد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📜#حکایت
💠امام باقر عليه السّلام فرمود:
در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمىكند؟
مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مىكرد مى ايستاد و دو ركعت نماز مىخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟
گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.
گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.
فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.
گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مىكنم كه اذيّت كننده ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مىشد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص 287-288
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ #برشی_از_وصیتنامه_شهدا_
#شهيد_غلامحسين_اربابرشيد🥀
⬅️ با مردم برخورد اسلامی داشته باشيد، در راه اسلام و قرآن قدم برداريد و مواظب باشيد كه شيطان باعث دوری شما از خدا نگردد.
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
قرائت جزء 12.mp3
4.01M
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🕋 #تلاوت_قرآن
🕌 جزء دوازدهم
🎵 تند خوانی قرآن (تحدیر)
📌 استاد معتز آقایی
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امام على عليه السلام:
الخائنُ مَن شَغَلَ نفسَهُ بغَيرِ نَفْسِهِ، و كانَ يَومُهُ شَرّا مِن أمْسِهِ
خيانتكار كسى است كه خودش را رها كرده به معايب ديگران بپردازد و امروزش بدتر از ديروزش باشد
غررالحكم حدیث2013
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸 ساده که باشی؛
همه چیز خوب میشود
خودت، غمت، مشکلت، غصه ات ،
هوای شهرت، آدمهای اطرافت،
حتی دشمنت!
🌸 یک آدم ساده که باشی؛
برایت فرقینمیکند کهتجمل چیست
راحتمیپوشی راحت میآیی راحت
میروی...
🌸 ساده که باشی؛
همیشه در جیبت شکلات پیدامیشود
همیشه لبخند بر لب داری
زیر باران، دهانت را باز میکنی
و قطره قطره مینوشی
آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی
🌸 ساده که باشی
همه چیز برایت خوب است
ساده که باشی…
"آدمهای ساده را دوست دارم"
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#حکایت
💎ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﻔﮕﻨﻨﺪ،
ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ!
ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...!
ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ
ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...!
ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ
"ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..."
ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
#ﺳﻮﺭﻩ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ36
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•