eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
د ، ولی چون ترس از کرونا به یک باور تبدیل شده مثل باور دانشجو به واگن سردخانه بدن آنها دقیقا مانند داستان فوق واکنش هایی مثل مبتلایان به ویروس کرونا از خود نشان می دهد . حالا اینجا یک سوال به وجود می آید که چطور وزارت بهداشت و این همه دکتر ومتخصص و فلان و فلان به این موضوع پی نبرده اند خیلی واضح است ، نباید از وزارتخانه یک دولت لیبرال که از ابتدای آغاز کارش در حال از بین بردن اعتماد و باور های مردم بوده چیزی غیر از این انتظار داشته باشیم . شاید یک روزی ،ده سال دیگر یا ۲۰ سال دیگر یک اسنودنی (جاسوس آمریکایی که به روسیه فرار کرد و اسراری را فاش کرد ) پیدا شود و فاش کند این موضوع را که کرونا یک بیوتروریسم شناختی بود که با سلاح رسانه تلقینی را در افکار عمومی مردم به وجود می آورد که دقیقاً مانند آن دانشجوی استرالیایی بدن آنها بدون آنکه که در دمای زیر صفر درجه قرار بگیرد منجمد شود و با تلقین و ترس تبدیل شده به باور و اعتقاد ، خودشان را مبتلا به ویروس کرونا کنند . یعنی در واقع ویروسی در بدن آنها نبود ولی از بس ترس مبتلاشدن به کرونا را داشتند ، بدن هایشان علائم و عکس العمل هایی مثل همان چیزهایی که در مورد مبتلایان به کرونا گفته بودند ،نشان میداد. بسته ی نهایی: تازه همه اینها که بیان کردم مرحله اول از بیوتروریسم افکار عمومی در قالب جنگ شناختی است و چیزی که از آن خیلی خیلی ترسناک تر است بهره‌برداری‌های سیاسی است که بعد از از بین رفتن این ویروس واهی در ایران به وقوع خواهد پیوست. شما فرض کنید پانزدهم فروردین امریکا واکسن این ویروس را کشف کند و این ویروس را با اشتیاق تمام به صورت خیلی دوستانه به مردم تمام دنیا به خصوص مردم ایران هدیه دهد ، شاید هیچ پولی هم نگیرد به خاطر این واکسن ، شاید هم پول هنگفتی بگیرد و به اقتصاد امریکا کمک بکند به هر حال چه پول بگیرد چه پول نگیرد ، امریکا با این کار دقیقاً فیلم های هالیوودی که ما از بچگی تماشا کرده ایم را در اذهان ما زنده خواهد کرد . ‏ امریکا تبدیل خواهد شد به ناجی دنیا ‏مردم دنیا در حال مردن بودند بر اثر بیماری کرونا یی که از چین پخش شد و ایران آن را در خاورمیانه پخش کرد ولی امریکا واکسن آن را درست کرد و به شکل رایگان در کل دنیا توزیع کرد ‏بعد از این قضیه شما چه انتظاری خواهید داشت از مردم و جوانان و حتی نسل بعدی این کشور که دوباره مثل قبل از کرونا ، فریاد مرگ بر آمریکا را سر دهند . ‏نه تنها آمریکا دیگر دشمن ما نخواهد بود بلکه ناجی مردم ایران شناخته خواهد شد ‏فاز دوم عملیات پخش واکسن کرونا واکسنی که از امریکا به ایران ارسال خواهد شد دقیقاً روی کروموزوم مقدس (holy chromosome) که یکی از ۲۴ کروموزوم ژنهای هر انسان می باشد تاثیر منفی خواهد گذاشت.( کروموزوم مقدس همان کروموزومی است که گرایش انسان به مسائل الهی و دینی را مشخص و تعیین می‌کند که انسان چه اندازه خداوند و مسائل الهی و دینی گرایش داشته باشد) ‏و با تاثیر منفی این واکسن بر روی این کروموزوم نباید انتظار داشته باشیم که نسل بعدی بچه های سرزمین ایران تمایلی به مسائل دینی و الهی خواهند داشت ، به همین راحتی نسل بعدی ایران را از موضوعاتی مثل جهاد و شهادت و ظلم ستیزی و امام حسین و غیره و غیره کاملاً بی علاقه خواهند کرد. یعنی امریکا بدون اینکه موشکی به ایران بزند بدون اینکه گلوله ای از سلاح هایش به سمت ایران بیرون بیاید شعار مرگ بر امریکا را از آنها می‌گیرد و محبتش را در دل های مردم ایران جای می دهد و خودش را ناجی ایران معرفی می‌کند و در نهایت برای نسل بعدی ایران هم نه دینی قرار می‌دهد و نه اعتقاداتی که دوباره گفتمان مدافعان حرمی را بیافریند. آینده چه خواهد شد : مطالبی که در بالا گفته شد ، همه آنها را بر روی کاغذ می توان نوشت و معادلاتی است که امریکا ۴۱ سال است با استفاده از آنها با ایران مقابله و مبارزه می‌کند ولی از آنجایی که ما اعتقاد به قرآن و خداوند داریم انشاءالله اگر ما مردم ایران معتقد و مجری آیه ی ( ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم ) باشیم ان شاالله خداوند آیه (و مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین ) را مثل همیشه برای مملکت ایران و مردم ایران عنایت میفرماید و دوباره مکر دشمنان ایران به خودشان بازمیگردد انشالله والسلام علی من اتبع الهدی سیدرضا حسینی استاد رشته عملیات روانی دانشگاه عالی دفاع ملی
🌸🍃🌸🍃 در زمان مالک دینار جوانی از زمره اهل معصیت و طغیان از دنیا رفت ؛ مردم به خاطر آلودگی او جنازه اش را تجهیز نکردند ، بلکه در مکان پستی و محلّ پر از زباله ای انداختند و رفتند . شبانه در عالم رؤیا از جانب حق تعالی به مالک دینار گفتند : بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و کفن در گورستان صالحان و پاکان دفن کن . عرضه داشت : او از گروه فاسقان و بدکاران است ، چگونه و با چه وسیله مقرّب درگاه احدیت شد ؟ جواب آمد : در وقت جان دادن با چشم گریان گفت : "یا مَنْ لَهُ الدُّنیا وَ الآخِرَهُ إرْحَمْ مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنیا وَ الآخرَهُ ." « ای که دنیا و آخرت از اوست ، رحم کن به کسی که نه دنیا دارد نه آخرت » . مالک ! کدام دردمند به درگاه ما آمد که دردش را درمان نکردیم ؟ و کدام حاجتمند به پیشگاه ما نالید که حاجتش را برنیاوردیم ؟ منهج الصادقین، انیس اللیل ص ۴۵» ✾📚 @Dastan 📚✾•
*مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد.* *و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است.* *اول از نگهبان شروع کرد* *پس گفت: انتخاب کنید?* *نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد.* *بعداً از کشاورزی که پیش او کار می‌کرد، سوال کرد.* *گفت اختیار کن?* *کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا مال را انتخاب می‌کنم.* *بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید.* *پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم.* *و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا این‌که غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری.* *پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم* *چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است* *قرآن را گرفت و بعد از این‌که قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود* *پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.* *❓پس گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟؟* ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴فورى شروع عضو گيري مجدد شبکه ملی انتشار 🔺فعالیت در 🔸برگزاری کلاس های آموزشی رسانه 🔸حمایت از پیج های اینستاگرام فعال 🔸رصد فعالیت شبکه های معاند و کانال های ضدانقلاب 🔸ایجاد موج تبلیغی هماهنگ فرصت مقابله و جنگ علیه دشمنان قسم خورده اسلام و تشیع رو از دست ندید و براي فعاليت موثر هدفمند وارد کارزار بشيد 🇮🇷ایدی جهت ثبت نام و عضویت: ✅ @soleimanenabi
🏴 💝 پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم): ‌ 💕 هر كس بر مصيبت هاى اين دختر ( عليها السلام) بگريد، همانند كسى است كه بر برادرانش، حسن و حسين (ع)، گريسته باشد. ‌ (وفيات الأئمه، ص ۴۳۱) ‌ وفات سلام الله علیها تسلیت باد 🏴 ‌ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
4_5945065740821332180.mp3
1.49M
🍃🌹 🔺 کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود... 🔹نوحه ترکی زینب زینب 🎤 با صدای مرحوم سلیم موذن زاده اردبیلی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸🍃🌸🍃 ﭘﺪﺭی ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ، ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ، ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺴﺘﺎﮔﺮﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ : " ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ ..." ! ﻣﺎﺩﺭی ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺳﺎﻋﺖ 2 ﻟﻨﮓ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ... ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ ؛ ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟ ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ هم ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩه بود ... ﻣﺮدی ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ... ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ... ؟ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ... ﺍﻣﺎ ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : " ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ . ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ ! ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ، ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟ ✾📚 @Dastan 📚✾•
4_5994674670379468385.mp3
7.13M
✅ ادب یه لوتی به پدر و مادر 🎵داستان مرام و معرفت و ادب یک به جایگاه پدر و مادر.. ✔️خیلی زیباست حتما گوش کنید👌 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍ امام صادق علیه السلام شیطان گفته همه مردم در قبصه حکومت من هستند جز ۵ کس: کسی که با نیت صحیح در هر کاری بر خدت توکل کند. آنکه شبانه روز به هنگام ثواب و خطا بسیار یاد خدا باشد. کسی که هرچه برای خود می پسندد برای دیگران هم بپسندد. آنکه به هنگام مصیبت صبر کند. کسی که به قسمت الهی راضی باشد و غم روزی نخورد. 📔نصایح، ص۲۲۵ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 📚 •✾📚 @Dastan 📚✾•
مهم مهم ویروس کرونا قبل از اینکه به ریه برسد و شروع به فعالیت کند به مدت تقریبی ۴ روز در گلو میماند و ایجاد سرفه و گلودرد میکند.در این زمان به محض شروع سرفه یا گلودرد اگر اب زیاد نوشیده شود و بخور انجام دادو همچنین قرقره با کمی نمک و سرکه میتوان از ورود این ویروس به ریه جلوگیری کرد و ویروس را از بین برد . این موضوع را نشر دهید شاید جان کسی نجات پیدا کند
✍با پیـرمــردِ مؤمنـی، درمسجد نشسته بـودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خـدا شد. پــیرمـردِ مــــؤمـن٬ دســت در جیب ڪرد و اسڪناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نڪردند و سڪه‌ای دادند. جوانـی از او پـرسیــد: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سڪه ای می دادی ڪافی بود!! پیرمرد تبسمی ڪرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌ڪند. از پـول شیـــرین‌تـــر، جـان و سلامتی من است ڪه اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشڪان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان ڪه از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فـرمـایــش حضـرت علـی (ع) چه زیاد است عبرت و چه ڪم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ 📚بقره آیه‌ی۱۹۵ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید ڪه خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.
داستان زیر طولانی است ولی ارزش خوندن دار علی رستمی اهل زنجان هستم تابستان 96 بود با خانواده چهار نفری ام به سوی بندر چابهار در حرکت بودیم. هوا بشدت گرم بود کولر خودرو ام و مایعات نوشیدنی سرد گرما را از ما دور نمی‌کرد. ساعت 2 بعدازظهر بود در مسیر ایرانشهر به چابهار از مسیر جاده نیکشهر در حرکت بودیم به درجه هواسنج خودرو ام که نگاه کردم دیدم 58 درجه گرما هست . وقتی در مسیر راه به کف جاده و بدنه اتومبیلم نگاه میکردم بخار وحشتناک می‌دیدم بلند میشود آنچنان که گویا کوره ای در زیر زمین در حال جوشیدن است‌یا بهتر بگویم پنجره ای از جهنم در این سرزمین باز شده است. پسر کوچکم رضا از شدت گرما سرخ شده بود و در چهره همسرم نگرانی را می‌دیدم اما از اینکه بچه ها نگران نباشند مادرشان خونسردی خود را حفظ کرده بود. در مسیر نیکشهر اطراف روستای پیپ، خودرومان دچار نقص فنی شد در آن بیابان نه آبادی درست حسابی بود و نه تعمیرگاه و لوازم یدکی و ده ها یا بیش از صد کیلومتر از شهر دور بودیم . کنار جاده هوای بسیارگرم در آن بیابان بلاتکلیف کاپوت خودرو ام را بالا زدم و به این طرف آن طرف می‌نگریستم نه نمایندگی خودرو بود و نه تعمیرگاه خودرو! خودروهای مسیر جاده با سرعت بالا در حرکت بودند بچه هایم داخل ماشین به خودشان باد می‌زدند و نگران بودند. در همین هنگام پیرزن خمیده ای تقریبا 65 تا 70 سال داشت با حدود 50 تا گوسفند از آن طرف جاده به طرف دیگر عبور میکرد. با دیدن ما به طرفمان آمد و من متوجه حرف هایش نمی‌شدم او فارسی بلد نبود و من بلوچی نمی‌دانستم. یک بطری یک نیم لیتری آب بر کولش داشت پشت بطری با گونی خاکستری پوشیده بود حدود یک لیوان آب داشت او را به طرف همسرم دراز کرد و بسوی بچه ها اشاره کرد تا به آنها آب بدهد. همسرم با دیدن آن بطری که خیلی کهنه بود و مطمئن نبودیم آن آب سالم باشد به من نگاه میکرد و از آن طرف بچه ها تشنه بودند. به همسرم گفتم کمی بهشان‌ اب بده تا گلوی بچه ها خیس شود. پیرزن اشاره میکرد ماشین تان را چه شده؟ گفتم خراب است و نیاز به تعمیر دارد اما او متوجه حرفهایم نمیشد. به ما اشاره کرد بیایید به خانه ما تا استراحت کنید و آنجا یک نفر است ماشین شما را درست میکند. از دور حدود 400 متر دو تا کپر مشاهده می‌شد به ما می‌فهماند آنجا خانه ما هست بیائید ، اما من و همسرم گفتیم ممنون مادر شما بروید ما از خودروهای مسیر راه کمک میگیریم و خودمان را به شهر می‌رسانیم . پیرزن با گوسفندانش رفت اما ما هر چه به خودروهای عبوری دست تکان می‌دادیم کسی در آن بیابان و گرمای وحشتناک حاضر نبود بایستد و به ما کمک کند. حدود 10 دقیقه گذشت دیدم یک پسر 14ساله موتور سوار از طرف کپرهای پیرزن به طرف ما آمد و ایستاد. سلام کرد و گفت چه شده ؟ گفتم خودرومان دچار نقص فنی شده . گفت اینجا امکاناتی ندارد و شما اذیت میشوید بهتر است به خانه ما بیایید و کمی استراحت کنید تا من یکی را پیدا کنم خودروتان را درست کرده و به راه خود ادامه دهید. خانمم قبول نمی‌کرد و به من اشاره میکرد میترسم شاید بلایی سر ما و بچه هایمان بیاورند و از طرفی نام بلوچستان به ذهنمان بد نقش بسته بود.‌اما گویا مجبور بودیم و راه چاره ای دیگر نداشتیم با ترس و‌دلهره قبول کردیم. عبدالله گفت موتور سواری یاد داری ؟گفتم بله. گفت با خانم و بچه ها موتور را بردارید به سوی آن کپرها بروید و من پیاده میایم با اجبار راضی مان کرد. من و همسرم با دانیال کوچلو‌ سوار موتور شدیم و مرتضی پسر 12 ساله ام با پسر بچه بلوچ پیاده به طرف کپرها رفتیم. دوتا کپر کهنه‌، تمام زندگی پیرزن بود. او یک‌ پسر و‌عروس با سه تا نوه داشت. آنجا نه حمام و‌سرویس بهداشتی بود و نه لوله کشی گاز و نه آب بهداشتی و فضای سبزی و یا امکانات دیگری! چشمه ای آب در نزدیکی آن کپرها حدود 200 متری بود با گالن از آنجا برای خود آب می آوردند. وارد کپر شدیم برای ما از مشکی که از چرم پوست گوسفند بعنوان یخچال استفاده میکردند آبی سرد و‌گورا آوردند . عبدالله با موتورش به دنبال میکانیک که اطراف آن روستا بود رفت. خدیجه پیرزن 95 ساله هر 15 دقیقه به ما سر می‌زد و می‌خندید و‌با اشاره به ما دلداری میداد و دستش را به آسمان میبرد و‌میگفت الله کریم است خیر میشود . عروس خدیجه زنی 35 ساله بنام کلثوم بود و کنار همسرم نشست فارسی را با لهجه صحبت میکرد. از کلثوم پرسیدم اینجا زندگی میکنید ؟ او با نگاه به زمین و یواش بدون اینکه به من نگاه کند خیلی کوتاه جواب هایم رامیداد . حیا،غیرت، و‌شیرزنی کلثوم از چهره اش نمایان بود . کلثوم چادری مشکی به سر داشت و‌حجابش آنچنان بود که فقط چشمانش دیده میشد. کلثوم به همسرم گفت به کمک مادرشوهرش میرود و‌گفت نگران نباشد خودرو شما درست میشود و سه تا بادزن که با برگ نخل بافته بودند به ما داد تا خود و بچه ها را باد بزنیم. حدود یک ساعتی در آن کپر بودیم خدیجه یک