eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
۳. اهميّت كعبه در سخنان دشمنان گلادستون سياستمدار كهنه كار انگليسى خطاب به نمايندگان مجلس عوام انگليس گفت: تا سه چيز در ميان مسلمانان است ما در خطريم: ۱. مادام القرآن يقرأ؛ تا زمانى كه قرآن قرائت و تلاوت و حفظ و تفسير مى شود. ۲. و مادام الكعبة تطاف، و تا زمانى كه مسلمانان به حج رفته، و مناسك حج را بجا آورده، و بر گرد خانه كعبه چرخيده و با فلسفه و اسرار حج آشنا مى شوند. ۳. و مادام محمّد صلى الله عليه و آله يذكر اسمه على المآذن، و تا زمانى كه صبح و شام نام محمّد بر فراز مأذنه‌ها برده مى شود، و مردم فوج فوج براى اقامه نماز به سوى مسجدها هجوم مى برند، و متحد و يك پارچه به سمت قبله واحد نماز مى خوانند. او پس از بيان مشكل، به راه درمان نيز اشاره مى كند. توجّه فرماييد: « عليكم بالقرآن فاحرقوه وعليكم بالكعبة فانهدموه ؛ وبايد قرآن را آتش زد و كعبه را ويران ساخت و نام محمّد را از ذهن‌ها پاك كرد». [۲] منظور از آتش زدن قرآن، به فراموشى سپردن معارف و مضامين بلند آن و قناعت كردن به قرائت و روخوانى و ترتيل و مانند آن است. و منظور از خراب كردن كعبه، سوق دادن اعمال حج به سوى يك سفر سياحتى و تجارتى است، تا فلسفه و اسرار حج محقق نشود. و منظور از به فراموشى سپردن نام پيامبر، جايگزين كردن نام هاى ديگر به جاى نام آن حضرت است كه كم و بيش بعضى از مسلمانان ناخواسته مجرى دستور اين سياستمدار كهنه كار انگلستان شده و نام هاى ديگر را بر نام پيامبر ترجيح مى دهند. «هر چند هنوز هم نام محمّد براى پسرها، و فاطمه براى دختران، بالاترين آمار را به خود اختصاص داده است. ---------- [۲]: تفسير نمونه، ج ۴، ص ۵۵۰، ذيل آيه ۵۷ سوره مائده؛ مجلّه رسالة التقريب، شماره ۱، اسفند ۱۳۷۱. •✾📚 @Dastan 📚✾•
۴. نماز به سمت قبله چرا؟ سؤال: بعضى از جوانان مى پرسند: چرا بايد به سمت قبله نماز بخوانيم؟ مگر خداوند در همه جا حاضر نيست، پس نماز به سمت قبله چه سرّى دارد؟ جواب: قبله نشانه وحدت و اتّحاد مسلمين است. توضيح اين كه: به هنگام نماز، خانه كعبه مركز دايره و تمام صفوفى كه نماز مى خوانند دايره هايى هستند كه در اطراف كعبه تشكيل مى شوند. بنابراين مسلمانان در هر جاى كره خاكى كه هستند به سمت كعبه مى ايستند تا همگام و متّحد با ساير مسلمانان باشند و بر خلاف اتّحاد و همبستگى آنها حركت نكرده باشند. اگر بنا باشد هر كس به هر سمتى كه مايل است نماز بخواند صحنه بسيار بدى در مساجد و نمازخانه‌ها و نماز جماعت‌ها رخ مى دهد. و پيامبر صلى الله عليه و آله بر همين اساس فرمود: «اهل قبله را تكفير نكنيد». [۱] از آن چه در بالا گفته شد پاسخ سؤال ديگر نيز روشن مى شود كه: چرا بايد نماز را به عربى بخوانيم؟ زيرا انتخاب زبان واحد براى نماز نيز رمز وحدت و اتّحاد است. اگر در ايام حج، مخصوصاً جمعه قبل از عرفات كه بزرگ ترين نماز جماعت تشكيل مى شود، هر كس اذكار نماز را به زبان خود بگويد چه وضعيّت نابسامانى رخ مى دهد. امّا زمانى كه همه مسلمانان يك صدا اللَّه اكبر مى گويند، يا همه با هم بقيّه اذكار نماز را به زبان مى آورند، شكوه و عظمتى پيدا مى كند كه قابل توصيف نيست، در ضمن جوانان عزيز مى توانند با صرف نيم ساعت وقت، ترجمه نماز را فرا گرفته و براى يك عمر از آن استفاده كنند. بنابراين، نماز خواندن به زبان واحد و به سوى قبله واحد رمز وحدت است و به مسلمانان پيام مى دهد كه با يكديگر متّحد و يك پارچه باشند. امّا متأسّفانه امروزه وهّابى هاى سلفى در مركز توحيد، وحدت و اتّحاد، قهرمان ايجاد اختلاف، نفاق و تنش شده اند و هر كجا اختلافى در بين مسلمانان ديده مى شود جاى پاى آنها به چشم مى خورد. ---------- [۱]: تفسير كنز العمال، ج ۱، ح ۸ و ۱۰۷۷؛ تفسير مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۰۷. عجيب تر از همه اين كه براى نابودى پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام حاضر به اتحاد با كثيف ترين و بى آبروترين كشورها و گروه ها، نظير رژيم اشغال گر صهيونيستى و حزب بعث عراق مى شوند هر چند اتّحاد با اين كشورها و گروه‌ها لااقل براى حفظ ظاهر هم كه شده خلاف عقايد و خواسته هاى آنها باشد و اين مطلب جدّاً جاى تأسّف دارد! •✾📚 @Dastan 📚✾•
۵. چرا كعبه در مكّه واقع شد؟ سؤال: چرا خداوند متعال خانه كعبه را در اين منطقه خشك و بى آب و علف قرار داد؟ چرا خداوند خانه اش را در لابه لاى تعدادى كوه و در درّه اى خشك كه اثرى از آب و آبادى در آن نبود (به جز چشمه زمزم كه در عصر حضرت ابراهيم عليه السلام نمايان شد) قرار داد؟ سنگ هاى كوه هاى اطراف كعبه به گونه اى است كه گويا آنها را در آتش سوزانده و آن جا نصب كرده اند. چرا چنين محيط خشنى براى خانه خدا در نظر گرفته شده است؟ چرا خداوند بندگانش را براى مراسم حج و زيارت خانه اش به چنين منطقه خشك و سوزانى خوانده است؟ با توجّه به سختى‌ها و مشكلات طاقت فرساى مسافرت در زمان هاى گذشته، قرار دادن كعبه مقدّس در مكّه، چه فلسفه اى دارد؟ جواب: پاسخ اين سؤال را از زبان حضرت على عليه السلام، كه باب علم پيامبر صلى الله عليه و آله است، [۱] بشنويم. حضرت در خطبه قاصعه (خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه) مى فرمايد: «وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَقَرَارٍ، جمَّ الْأَشْجَارِ، دَانِي الِّثمَارِ، مُلْتَفِّ الْبُنَى، مُتَّصِلِ الْقُرَى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَأَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ ؛ اگر خداوند خانه محترمش و مكان هاى انجام وظايف و مناسك حج را در ميان باغ‌ها و نهرها و سرزمين هاى هموار و پردرخت و پرثمر، مناطق آباد داراى خانه و كاخ هاى بسيار و آبادى هاى به هم پيوسته؛ در ميان گندم زارها و باغ هاى خرّم و پرگل و گياه، در ميان بستان هاى زيبا و پرطراوت و پرآب، در وسط باغستانى بهجت زا و جادّه هاى آباد قرار مى داد، به همان نسبت كه آزمايش و امتحان ساده تر بود، پاداش و جزا نيز كمتر بود». آرى در اين صورت مكّه آن حالت معنوى خود را از دست مى داد و به جاى آن كه عبادتگاه و مركز پرستش باشد، به تفريح گاه و گردشگاه تبديل مى شد. حضرت در ادامه مى فرمايد: « وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا، وَالْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ؛ وَنُورٍ وَضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّر مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ. وَ لِيَجْعَلَ ذلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ ؛ و اگر پى و بنيان خانه كعبه و سنگ هايى كه در بناى آن به كار رفته از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايى بود شك و ترديد ديرتر در سينه هاى (ظاهربينان) رخنه مى كرد و كوشش ابليس بر قلب‌ها كمتر اثر مى گذاشت و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى گشت؛ امّا خداوند بندگانش را با انواع شدائد مى آزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مى كند و به اقسام گرفتارى‌ها مبتلا مى نمايد، تا تكبّر را از قلب هايشان خارج سازد و خضوع و آرامش را در جان آنها جايگزين نمايد. و دروازه هاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسايل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد». نتيجه اين كه علّت انتخاب مكّه براى مكان خانه خدا، تحمّل بيشتر سختى‌ها و دريافت پاداش و اجر فزون تر، و فلسفه ساخت كعبه با وسايل بسيار ساده بالا بردن معنويت و روحانيّت اين خانه باعظمت است. ---------- [۱]: روايت معروف« انا مدينة العلم وعلى بابها» به طور گسترده در منابع روايى آمده است، تنها در جلدچهلم بحارالانوار، دوازده بار ذكر شده است! •✾📚 @Dastan 📚✾•
على عليه السلام كيست؟ راستى على عليه السلام با اين اقيانوس علم و دانش كيست؟ آيا بشر واقعاً او را شناخته است؟ بايد اعتراف كنيم كه او را نشناخته است وگرنه او را با ديگران مقايسه نمى كرد. از ابن عبّاس دانشمند بزرگ اسلامى كه مورد احترام و قبول شيعه و اهل سنّت است و از او به «حبر الامّه» (دانشمند امّت اسلامى) تعبير شده روايت زير مكرّر نقل شده است. توجّه فرماييد: «عِلْمُ النّبِىّ صلى الله عليه و آله مِنْ عِلْمِ اللَّه تَبَاركِ وَعِلْمُ عَلِىٍّ مِنْ عِلْمِ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله وَعِلْمِى مِنْ عِلْمِ عَلِىٍّ عليه السلام، وَمَا عِلْمِى وَعِلْمُ أَصْحَابِ مُحمّدٍ فِى عِلْمِ عَلِىٍّ إِلّا كَقَطْرَةٍ فِى سَبْعَةِ ابْحُرٍ ؛ علم پيامبر صلى الله عليه و آله نشأت گرفته از علم خداست (علم خدا بى پايان است بنابراين علم رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز فوق العاده است) و علم حضرت على عليه السلام از علم پيامبر صلى الله عليه و آله نشأت گرفته است (بدين جهت او را باب مدينة علم النبى ناميده اند) و علم من از علم على عليه السلام گرفته شده است (ولى) علم من و علم همه اصحاب پيامبر در مقابل علم حضرت على عليه السلام همچون قطره اى در برابر هفت اقيانوس پهناور است» [۱] دليل بر گفتار ابن عباس همين نهج البلاغه اى است كه در دسترس همه ماست اگر نبود جز همين نهج البلاغه براى شناخت مقام علمى على عليه السلام كافى بود. چه كسى مى تواند همچون خطبه «اشباح، [۲] يا متّقين، [۳] يا قاصعه [۴] و مانند آن بياورد؟ اين كه در روايت آمده است: «اوّل مظلوم عالم على عليه السلام است» [۵] سرّش همين است. ---------- [۱]: بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۴۷ و ج ۹۲، ص ۱۰۵؛ الغدير، ج ۲، ص ۴۵. [۲]: نهج البلاغه، خطبه ۹۱. [۳]: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳. [۴]: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲. [۵]: بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۳۳۷ و ۲۹۴ و ۲۶۵. •✾📚 @Dastan 📚✾•
شرح و تفسير آيات ابرهه فرمان حمله به مكّه جهت تخريب خانه كعبه را صادر كرد. خداوند هم به لشكريانش دستور داد تا لشكريان ابرهه را نابود كنند. قرآن مجيد در سوره فيل مى فرمايد: « «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ»؛ آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران (/ لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟ ». « «أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ»؛ آيا نقشه آنها را در ضلالت (و تباهى) قرار نداد؟! ». « «وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ»؛ و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد». برخى تصوّر مى كنند كه نام آن پرندگان «ابابيل» بود، در حالى كه ابابيل- به معناى گروه گروه- و صف آنهاست نه اسم آنها. به هر حال ابرهه و لشكريانش ناگهان با تعداد فراوانى از پرندگان روبه رو شدند كه جثه هر كدام به اندازه يك پرستو بود و اين مطلب باعث ترس و وحشت آنها شد.« «تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِّنْ سِجِّيلٍ»؛ كه با سنگ هايى از گل متحجر آنان را هدف قرار مى دادند». هر پرنده اى سه سنگ كوچك هر كدام به اندازه نخود همراه داشت يكى در منقار و دو تا در چنگال ها، و نشانه گيرى دقيقى نيز داشتند هر سنگى براى نابودى يك سرباز كافى بود بنابر اين هر پرنده اى مأمور نابودى سه نفر بود! در ضمن سنگ هاى مذكور علاوه بر كوچكى، سفت و محكم هم نبود بلكه چيزى بين سنگ و خاك بود، امّا اثر تخريبى عجيبى داشت كه در آيه بعد به آن اشاره شده است. توجّه فرماييد: « «فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ»؛ سرانجام آنها را همچون كاه خورده شده (و متلاشى) قرار داد». سنگ هاى پرندگان مذكور روى سر هر كس مى افتاد آن را سوراخ مى كرد و وارد بدنش مى شد و گويا آن را منفجر و متلاشى مى كرد. اين صحنه، وحشت عجيبى بر لشكريان ابرهه مسلّط كرد، آنها هدف اصلى را رها كرده و هر كس به منظور نجات جان خود پا به فرار گذاشت؛ امّا پرندگان فراريان را نيز تعقيب و به مجازات عملشان مى رساندند. همه سپاهيان جز تعداد اندكى، كه بايد زنده بمانند و خبر اين حادثه معجزه آسا را براى ديگران ببرند، كشته شدند. ابرهه نيز از سنگ هاى پرندگان در امان نماند قسمتى از بدنش متلاشى شد امّا خداوند او را نيز زنده نگه داشت. پادشاه يمن با بدن مجروح سوار بر مركب شد. عجيب اين كه مركب‌ها به سمت كعبه حركت نمى كردند امّا در مسير خلاف جهت كعبه با سرعت راه مى رفتند. چرا كه پرنده ها، سنگريزه‌ها و حتّى مركب فيل سواران همگى مأموران الهى هستند. ابرهه به صنعا پايتخت يمن رسيد و داستان را براى اطرافيان خود نقل كرد تا همگان عبرت بگيرند و در مقابل اراده پروردگار قد علم نكنند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱. حقيقت است يا افسانه؟ آنچه در مورد اصحاب الفيل گفته شده يك افسانه نيست، بلكه يك واقعيّت تاريخى مسلّم است كه حتّى مشركان عرب و بت پرستان مكّه نيز آن را قبول داشتند و لذا پس از آن كه قرآن مجيد سرگذشت آنها را در سوره فيل بيان كرد هيچ يك از مشركان عرب آن را انكار نكردند. ۲. دعاهاى مستجاب در داستان اصحاب الفيل گذشت كه عبدالمطلّب با دلى شكسته، دست در حلقه در كعبه كرد و در ضمن اشعارى به پيشگاه خداوند دعا كرد و خداوند نيز دعايش را اجابت نمود. آرى دل هاى شكسته دعاها را به آسمان مى فرستند، بايد دست به دامان پروردگار زد و از گناهان توبه كرد، و با اعمال صالح آينده گذشته را جبران نمود و با خداوند آشتى كرد. و از كسانى كه دعايشان مستجاب است كمك گرفت. راستى دعاى چه كسانى رد نمى شود؟ امام صادق عليه السلام فرمود: دعاى سه گروه هرگز رد نمى شود و حتماً خداوند دعاى آنان را به هدف اجابت مقرون مى سازد: ۱. «دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ اذَا بَرَّهُ، وَدَعْوَتُهُ عَلَيْهِ اذَا عَقَّهُ ؛ دعاى پدر در حق فرزند به هنگامى كه فرزند كار نيكى در حقّ پدر مى كند و نفرين پدر در حقّ فرزند زمانى كه فرزند مورد عاق پدر قرار مى گيرد». جوانان عزيز! احترام پدر و مادر را فوق العاده نگهداريد، زيرا دعاى والدين بسيار كارساز، و نفرينشان نيز بسيار خطرناك است. خوشا به حال آنها كه سايه پدر و مادر بر سرشان است و مى توانند در سختى‌ها و مشكلات از آنها بخواهند تا برايشان دعايى كنند، آنها منبع سعادتند و امثال ما كه آنها را از دست داده ايم بايد براى نداشتن اين نعمت تأسّف و افسوس بخوريم؛ هر چند مى توان با خيرات و مبرّات به نيّت آنها، اميد به دعايشان در عالم برزخ داشت. ۲. « دُعَاءُ الْمَظْلُومٍ عَلى ظَالِمِه، وَدُعَائُهُ لِمَنِ انْتَصَرَ لَهُ مِنْهُ ؛ نفرين مظلوم بر كسى كه به او ظلم كرده، و دعاى مظلوم در حقّ كسى كه به ياريش شتافته است». اين دعا نيز بى شك مستجاب خواهد شد و از درگاه پروردگار رد نمى شود. ۳. « وَرَجُلٌ مُؤْمِنٌ دَعَا لِاخٍ لَهُ مُؤْمِنٍ وَاسَاهُ فِينَا، وَدُعَائُهُ عَلَيْهِ اذَا لَمْ يُوَاسِهِ مَعَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهِ وَاضْطِرَارُ اخِيهِ الَيْهِ ؛ دعاى مرد مؤمنى كه از برادر مؤمنش تقاضاى كمك كرده و او اجابت نموده و به خاطر محبّت به اهل بيت كمكش كرده است، و نفرين مؤمنى كه از كسى تقاضاى كمك كرده و قادر بر كمك وى بوده و به كمكش نشتافته است». [۱] ---------- [۱]: ميزان الحكمه، ج ۳، باب ۱۲۰۳، ح ۵۶۹۳. •✾📚 @Dastan 📚✾•
۳. ابزار مرگ در دل عوامل حيات قدرت نمايى خداوند به اين نيست كه در مقابل لشكر يكصدهزار نفرى ابرهه، ۲۰۰ هزار فرشته با شمشيرهاى آتشين صف آرايى كنند بلكه قدرت نمايى خدا اين است كه با ابزارى كوچك آن لشكر بزرگ را نابود سازد. بدين جهت، خداوند متعال مأموريت نابودى فيل سواران سپاه ابرهه را به پرندگان كوچكى (به اندازه پرستو) سپرد كه سلاح آنها قطعه كوچكى (به اندازه يك نخود) از سنگ نرم بود كه هر پرنده يكى به منقار، و دو تا در چنگال داشت و هر كدام از سنگ‌ها براى نابودى يكى از سربازان ابرهه كافى بود. آنچه گفته شد اختصاص به داستان اصحاب فيل ندارد، بلكه از سنّت هاى الهى است كه در مورد مجازات امّت هاى گذشته نيز به چشم مى خورد، كه به عنوان نمونه به چهار مورد آن اشاره مى شود. ولى قبل از بيان موارد مذكور، مقدّمه كوتاهى لازم است. توجّه فرماييد: زندگى بشر وابسته به چهار چيز است: آب، هوا، خاك و آتش كه در قديم از آن به عناصر اربعه ياد مى شد و بعد معلوم شد هيچ كدام عنصر نيست، بلكه داراى اجزايى است. نكته عجيب اين كه وقتى تاريخ امّت هاى گذشته را مورد مطالعه قرار مى دهيم مشاهده مى كنيم كه خداوند مرگ آنها را در دل همين عوامل حيات و زندگى قرار داده است. يعنى اى انسان! به خود مغرور مشو، اگر خداوند اراده كند عامل حياتت وسيله مرگت خواهد شد. با اين مقدّمه كوتاه به سراغ چهار مورد از مجازات امّت هاى گذشته مى رويم: ۱. خداوند متعال در آيه ۶ سوره حاقّه در مورد چگونگى نابودى و مجازات قوم عاد مى فرمايد: « «وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ* سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ»؛ و قوم «عاد» با تندبادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند، (خداوند) اين تندباد (بنيان كن) را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت، و (اگر آن جا بودى) مى ديدى كه آن قوم مانند تنه هاى پوسيده نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده اند! ». 👇👇👇
آرى، خداوند به هوايى كه عامل حيات و زندگى است- كه اگر براى چند دقيقه به انسان نرسد خواهد مرد-، دستور داد با سرعت بيشترى حركت كند و تبديل به بادى طغيانگر شود و انسان هاى قوى پيكر قوم عاد را نابود سازد. ۲. در آيه ۷۸ سوره طه در مورد نابودى فرعون و فرعونيان آمده است: « «فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُمْ مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ»؛ (به اين ترتيب) فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كردند؛ و (امواج خروشان) دريا آنان را به طور كامل پوشانيد! ». آب نيل كه مايه بركت، و به منزله موتور اقتصادى مصر بود تا آن جا كه برخى از مردم آن را مى پرستيدند، مأمور مجازات فرعون وفرعونيان شد و جان آنها را گرفت. ۳. در مورد چگونگى مجازات قارون، ثروتمند مغرور در آيه ۸۱ سوره قصص مى خوانيم: « «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنْتَصِرِينَ»؛ سپس ما، او و خانه اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خودش نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد». خداوند به زمين و كره خاكى كه گاهواره انسان و مايه آرامش اوست دستور داد تكانى بخورد و دهان باز كند و قارون و تمامى ثروت و دارايى اش را در كام خود فرو برد، سپس دهان خود را ببندد، زمين مطابق دستور پروردگار عمل كرد به گونه اى كه گويى اصلًا قارون با آن همه ثروت وجود نداشته است. اين حادثه در عصر و زمان ما نيز رخ داده است به اين شكل كه در برخى زلزله‌ها زمين دهان باز كرده و روستايى را با همه اهالى آن در كامش فرو برده و هيچ اثرى از آن روستا و اهالى آن باقى نمانده است. اين جا خاك مأمور عذاب الهى است. ۴. خداوند متعال برخى از اقوام گذشته را به وسيله صاعقه هاى آسمانى كه يك جرقه بزرگ آتش است نابود كرده است. صاعقه آن قدر داغ و سوزان است كه گاه شدّت حرارت آن به ۱۵۰۰ درجه سانتيگراد مى رسد! آرى آتشى كه ابزار حيات و زندگى است عامل مجازات آن اقوام شد. اين سنّت الهى اختصاص به زمان هاى گذشته ندارد، بلكه در زمان ما نيز جارى است. به عنوان نمونه، بانك هاى رباخوار عامل رونق اقتصاد اروپا و آمريكا شدند. آنها اموال و سرمايه مردم جهان را از شرق و غرب جمع كردند و در اختيار اروپا و آمريكا گذاشتند و اقتصادشان را رونق دادند، امّا خداوند به وسيله همين بانك‌ها اقتصاد آنها را فلج كرد تا آن جا كه بسيارى از مردم كارتون نشين و بسيارى از بانك‌ها نيز ورشكسته شدند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
امتحانات الهى امتحانات الهى از بندگان براى كشف مجهولات نيست؛ بنابراين، اگر كسى تصوّر كند كه خداوند از باطن افراد آگاه نيست و به قصد اطّلاع و آگاهى از باطن انسان‌ها آنها را آزمايش مى كند اين تفكّر اشتباه است و خداوند عالم بر همه چيز است. در نماز غفيله مى خوانيم: هر برگى از هر درختى در هر نقطه اى از نقاط دنيا بيفتد خداوند از آن آگاه است. «وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» [۱] علاوه بر اين، در زير اين زمين‌ها در صحراها و بيابان‌ها دانه هاى فراوانى است كه در شرايط مناسب آب و هوايى گياهان و درختان مختلفى از آن مى رويد، خداوند متعال نسبت به آن نيز آگاه است «وَلَا حَبَّةٍ فِى ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» [۲] خداوندى كه چنين علم وسيع و گسترده اى دارد چيزى از او پنهان نيست، كه با آزمايش و امتحان به آن پى ببرد. پس هدف از آزمايشات و امتحانات الهى چيست؟ امتحانات پروردگار براى پرورش انسان هاست. معروف است كه فولاد را زير فشار آتش با دماى بالا قرار مى دهند تا آبديده شود و تكامل پيدا كند. انسان‌ها نيز در كوره هاى آزمايشات الهى آبديده مى شوند و تكامل پيدا مى كنند. حضرت على عليه السلام در كلام معروفش مى فرمايد: «درخت بيابانى چوبش محكم تر و شعله اش فروزان تر است (ان الشجرة البريه اصلب عوداً وابطاء خموداً) ولى درختانى كه در لب جوى آب پرورش يافته اند و هيچ زحمتى متحمّل نمى شوند و احساس تشنگى نمى كنند، چوب هاى سستى دارند و هيزم آن آتش قابل ملاحظه اى ندارد. آرى، امتحانات الهى انسان را همچون فولاد آبديده، و همانند درختان بيابان مقاوم، صبور و پرمنفعت مى كند. ولى همان طور كه قبلًا اشاره شد امتحانات پروردگار سه تفاوت عمده با ساير امتحانات دارد: اوّلًا: از نظر زمانى بسيار گسترده است؛ از لحظه بلوغ تا دم مرگ. ثانياً: مادّه امتحانى خاصّى ندارد و ممكن است خداوند انسان را به هر چيزى امتحان كند. ثالثاً: هيچ استثنايى ندارد، پيامبران و اولياء اللَّه نيز امتحان مى شوند و امتحانات آنها به مراتب سخت تر است. ---------- [۱]: سوره انعام، آيه ۵۹. [۲]: سوره انعام، آيه ۵۹. •✾📚 @Dastan 📚✾•
ياران روز شنبه از جمله گروه هايى كه مورد آزمايش پروردگار قرار گرفتند، اصحاب السبت هستند. امتحان سختى از آنها گرفته شد. عدّه زيادى از امتحان شوندگان مردود شده، و تعداد كمى سربلند و سرافراز شدند. سرگذشت آنها در چند سوره قرآن آمده كه مهم تر از همه، آيه ۴۷ سوره نساء و آيات ۱۶۳ تا ۱۶۶ سوره اعراف است. خلاصه داستان آنها به شرح زير است: گروهى از يهوديان در كنار دريايى- ظاهراً درياى احمر- زندگى مى كردند، نام شهرشان ايله بود، كه بعداً ايلات ناميده شد. يكى از مشاغل ساحل نشينان ماهى گيرى است كه براى تأمين نيازهاى خانواده و كسب و كار و تجارت به آن مى پردازند. به آنها دستور داده شد كه در روز شنبه، روز تعطيلى و عبادت قوم يهود، ماهى گيرى را تعطيل كرده و بقيّه هفته را به كار ماهى گيرى بپردازند. ماهى‌ها حيوانات باهوشى هستند، به گونه اى كه بعضى از ماهى هاى آزاد موقع تخم ريزى از يك اقيانوس حركت كرده و چندين هزار كيلومتر را طى مى كنند تا به محلّ تولّدشان برسند، و در آن جا تخم ريزى كنند. آرى ماهى‌ها احساس كردند روزهاى شنبه خبرى از صيادها و ماهى گيرها نيست، لذا آزادانه بر روى آب ظاهر مى شدند تا از اكسيژن و نور آفتاب استفاده كافى را ببرند. صيّادان كه مى ديدند روز شنبه ماهى هاى فراوانى بر سطح آب ظاهر مى شوند وسوسه شدند. عدّه اى در مقابل وسوسه هاى شيطان مقاومت كرده و تسليم نشدند و هم چنان ماهى گيرى را در روز شنبه تعطيل كردند. امّا برخى ديگر متوسّل به كلاه شرعى شده، تا هم ماهى‌ها را از دست ندهند، و هم به خيال خود، با فرمان خدا مخالفت نكرده باشند و حرمت ماهى گيرى در روز شنبه شكسته نشود. برخى از آنها در كنار ساحل گودال هاى وسيعى ايجاد كرده و روز شنبه ورودى آن را باز مى نمودند و هنگامى كه ماهى‌ها وارد آن گودال مى شدند ورودى آب را مى بستند و روزهاى بعد ماهيان حبس شده در آن گودال‌ها را صيد مى كردند. عدّه اى ديگر تورهاى ماهى گيرى را شنبه در آب مى گستراندند و ماهى هاى گرفتار شده در دام را روزهاى ديگر از آب بيرون مى كشيدند! يهوديان شهر ايلات در برابر اين امتحان الهى به سه گروه تقسيم شدند: الف) گروه اوّل اكثريت گناه كار و خانوادهايشان. ب) گروه دوم اقليت ناهيان از منكر كه اكثريّت گناه كار را موعظه و نصيحت مى كردند و مى گفتند خداوند شما را با چيزى كه دوست داريد آزمايش مى كند، مراقب باشيد از اين امتحان سرافراز خارج شويد. هر چند اكثريت گناه كار به توصيه هاى ناهيان از منكر گوش نمى دادند امّا آنها خسته و مأيوس نشده و به كار خود ادامه مى دادند. البتّه اين درس عبرتى است براى همه ما كه با يك بار گفتن و اثر نكردن مأيوس نشويم، بلكه آن را ادامه دهيم و مدامت داشته باشيم بالاخره تأثير خواهد كرد. حضرت نوح عليه السلام در طول ۹۵۰ سال پيامبرى خود موفّق شد تنها حدود ۸۰ نفر را خداپرست كند. [۱] يعنى براى موحّد كردن هر نفر تقريباً ۱۲ سال زحمت كشيد! حال ما با يك بار نهى از منكر كردن، حتّى نسبت به فرزندان و اعضاى خانواده نااميد و مأيوس مى شويم! ج) گروه سوم بى طرف بودند. آنها به ناهيان از منكر مى گفتند: چرا خودتان را به زحمت مى اندازيد؟ آنها را رها كنيد، ما را در يك قبر كه نمى گذارند! عيسى به دين خود موسى به دين خود! چرا سرى كه درد نمى كند دستمال مى بنديد! امّا ناهيان از منكر در پاسخ آنها مى گفتند: اين كار ما دو فايده دارد: نخست اين كه ما به فريضه نهى از منكر كه از واجبات مهم است عمل كرده ايم، و فرداى قيامت مؤاخذه نخواهيم شد. ديگر اين كه شايد متنبّه شوند و دست از كار خلاف خويش بردارند. مدّتى گذشت و عذاب الهى نازل شد. خداوند متعال در آيه ۱۶۵ سوره اعراف مى فرمايد: « «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ»؛ امّا هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، (و لحظه عذاب فرا رسيد؛) نهى كنندگان از بدى را رهايى بخشيديم؛ و كسانى را كه ستم كردند، به خاطر نافرمانيشان به عذاب شديدى گرفتار ساختيم». در روايتى آمده: ناهيان از منكر به اكثريّت آلوده و گروه بى تفاوت گفتند: ما نمى توانيم با شما در يك مكان زندگى كنيم، لذا ديوارى ميان خود كشيدند. ناهيان از منكر و خانوادهايشان اين سوى ديوار، و آن دو گروه در سوى ديگر. بناگاه ناهيان از منكر سر و صدايى را از آن سوى ديوار شنيدند وقتى به آن جا نگريستند مشاهده كردند كه تمام آنها به عذاب الهى گرفتار شدند، هم كسانى كه دست به حيله شرعى زدند و هم گروهى كه بى طرف بوده و با سكوت خود، كار گروه اوّل را تأييد كردند. [۱] ---------- [۱]: تفسير البرهان، ج ۳، ص ۱۰۵، ح ۵۰۹۳. [۱]: كافى، ج ۸، ص ۱۵۸، ح ۱۵۱. •✾📚 @Dastan 📚✾•
له✨﷽✨ 📙داســتــان مـعـنــوی ✍طلبه ای در یک از شهرها زندگی می‌کرد از نظر مادی در فشار بود و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت. 🌙یک شب متوسل به امام زمان (علیه‌السلام) شد چند شبی بعد از این توسل امام زمان (علیه‌السلام) را در خواب دید ❤️حضرت فرمودند: فلانی می‌دانی چرا دعایت مستجاب نمی‌شود؟ گفت: چرا؟ فرمودند: طول امل و آرزو داری 🕋گاهی انسان به در خانه خدا می‌رود دعا می‌کند اما با نقشه می‌رود دل به این طرف و آن طرف حرکت می‌کند 🤲گاهی به خدا یاد می‌دهد و می‌گوید: خدایا در دل فلانی بینداز بیاید مشکل مرا حل بکند ❤️فرمودند: شما به خدا یاد ندهید خدا خودش بلد است انسان به ائمه معصومین (علیه السلام) هم نباید یاد بدهد باید بگوید خدایا من این خواست را دارم و به هیچ کس هم نمی‌گویم طول امل نباید داشته باشیم۵ 🔹طلبه گفت: یابن رسول الله من همین طور هستم که می‌فرمائید بهتر از این نمی‌توانم باشم چه کنم؟ می‌خواهم خوب باشم اما تا می‌آیم دعا کنم فلانی و فلانی در ذهنم می‌آیند و این گونه دعا می‌کنم ❤️حضرت فرمودند: حالا که طول امل و موانع اجابت داری نایب بگیر تا حضرت فرمودند نایب بگیر. 🔹طلبه می‌گوید: آقا جان شما نائب می‌شوید؟ ❤️حضرت فرمودند: بله قبول می‌کنم می‌گوید دیدم حضرت نایب شدند و لب های حضرت دارد حرکت می‌کند از خواب بیدار شدم گفتم: اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست در عالم رؤیا حجت خدا را یکبار زیارت کردم 📿بلند شدم وضو بگیرم تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم دیدم در مدرسه را می‌زنند. ❓گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه را می‌زند؟ رفتم در مدرسه را باز کردم دیدم دایی خودم است گفتم: دایی جان چه شده این وقت شب؟ گفت: با تو کاری دارم امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمی‌برد فکر و خیالات مرا برداشته بود یک مرتبه این خیال همه وجودم را فرا گرفت من که پسر ندارم همه اموالم از بین می‌رود یک دختر هم که بیشتر ندارم فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم همه اموالم هم در اختیار توست. 📚مأخذ، کتاب بهترین شاگرد شیخ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب المهدی ✨ حدیث روز : ⛅️ قال مولانا الامام المهدی علیه السلام : «. . . أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلْعَمَی بَعْدَ اَلْجِلاَءِ وَ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ بَعْدَ اَلْهُدَی وَ مِنْ مُوبِقَاتِ اَلْأَعْمَالِ وَ مُرْدِیاتِ اَلْفِتَنِ» پناه به خدا میبرم از نابینایی بعد از بینایی و از گمراهی بعد از راهیابی واز اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنه ها. 📖 بحار الأنوار ، جلد۵۳ ، ص۱۹۰ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🌼توصیه علامه حسن زاده آملی به جوانان ✍️شما فرزندان‏ و دوستان‏ گرامی من، هم اکنون در پی تحصیل کمال بوده باشید تا آتیه‏‌ای سعادتمند داشته باشید، زیرا که باور کرده‏‌اید هر چیز تا به کمال نرسیده است، قدر و قیمت ندارد. باید از همسالان و همزادان خود که شب و روز را به بیکاری و ولگردی و هرزگی به سر می‏‌برند، سخت دوری گزینید که رهزن شمایند، این گروه روی سعادت را نخواهند دید، چند روزی در مقام خیال به تازگی رنگ و رخسار خود سرگرم و به پوشاک‌های گوناگون بوقلمونی و طاووسی دلخوشند و به زودی نه آن را دارند و نه این را و نه کمالی تحصیل کرده‏‌اند که بدان دلگرم باشند، ناچار بعدا یا باید تن به گدایی در دهند و یا به دزدی و دیگر بیچارگی‌ها مزاحم اجتماع باشند و زندگی را بگذرانند. با آنان همنشین نشوید که هم اکنون به شما بگویم نطفه و مربّی و اجتماع و معاشر از اصولی‌اند که در سعادت و شقاوت انسانی دخلی به سزا دارند. جوانا سرمتاب از پند پیران‏؛ که پند پیر از بخت جوان به؛ یک پزشک زحمت کشیده انسان را در نظر بگیرید؛ او به هر شهری قدم نهد با یک قلم و چند برگ کاغذ به دیدن چند بیمار و نوشتن چند نسخه در مدّت کمی مردم آن شهر را به سوی خویش می‏‌کشاند و از هر آشنایی آشناتر و از هر عزیزی گرامی‏‌تر می‏‌شود. این موقعیت میوه درخت وجود اوست که آن درخت را از اوان نهال بودنش درست به بار آورده است؛ و اینک مال ذاتی است که چون طراوت چهره و لباس‌های الوان دستخوش فرتوتی و کهنگی نمی‌گردد. این ادیسون مخترع برق اگر چون همسالان نابخردش روزگار می‏‌گذرانید و سرگرم به خوشگذرانی‌ها و بیهودگی‌ها می‏‌بود، از چه رو می‏‌توانست، سرمایه هوش و بینش خود را به کار ببرد و از نور اندیشه خود به جهانیان نور دهد؟! باید دوستانم از روش نابخردان همواره دوری گزینند و بدانند که اکثر بزرگسالان عصر ما به حدّ بلوغ نرسیده‏‌اند و در راه آن نیستند و بکوشند که هر روزشان بهتر از روز پیش باشد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
همان گونه كه در داستان «ياران روز شنبه» گذشت، عدّه اى از آنها اسير هوا و هوس شده و دست به حيله شرعى زدند. بدين مناسبت، بحثى هر چند فشرده پيرامون حيله و كلاه شرعى لازم است؛ توجّه فرماييد: حيله در اصل به معناى چاره جويى است، كه گاه مثبت است و گاه منفى. الف) حيله هاى منفى حيله منفى در جايى به كار مى رود كه شخص مى خواهد حقّى را باطل يا باطلى را حق جلوه دهد؛ مانند كارى كه نمرود طغيانگر در برابر استدلال هاى قوى حضرت ابراهيم عليه السلام انجام داد. نمرود به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: اين خدايى كه مردم را به پرستش او دعوت مى كنى كيست؟ حضرت فرمود: خداى من كسى كه جان انسان‌ها را مى گيرد و به آنها جان مى دهد «يُحْيِى وَيُمِيت» نمرود گفت: من هم جان مى دهم و جان مى ستانم. سپس دستور داد دو زندانى محكوم به اعدام را حاضر كردند، يكى را آزاد كرد و ديگرى را گردن زد! [۱] نمرود براى اين كه حق را باطل جلوه دهد به اين چاره جويى منفى و كلاه شرعى متوسّل شد؛ هر چند حضرت ابراهيم پاسخ ديگرى داد كه او مات و مبهوت شد «فبهت الذى كفر» حضرت فرمود: خداى من كسى است كه هر روز خورشيد را از مشرق مى آورد و در مغرب پنهان مى كند. اگر راست مى گويى كه تو خدايى، كارى كن كه فردا خورشيد از مغرب طلوع و در مشرق غروب كند. نمرود با شنيدن اين استدلال قوى، محكوم و منكوب و مبهوت شد. [۲] خلاصه اين كه حيله منفى در جايى به كار مى رود كه مى خواهند حقّى را باطل، يا باطلى را حق كنند. ---------- [۱]: سوره بقره، آيه ۲۵۸. [۲]: سوره بقره، آيه ۲۵۸. •✾📚 @Dastan 📚✾•
ب) حيله هاى مثبت گاه حيله هايى به منظور انجام حق و ابطال باطل به كار برده مى شود؛ كه اين گونه حيله‌ها مشروع است. مثلًا حضرت رسول صلى الله عليه و آله هنگامى كه قصد داشت از محاصره مشركان در مكّه خارج شده و به مدينه هجرت كند دو كار انجام داد: ۱. نخست اين كه از حضرت على عليه السلام خواست بجاى او در بسترش بخوابد تا دشمن متوجّه خروج پيامبر صلى الله عليه و آله از خانه نگردد. على عليه السلام عرض كرد: آيا با اين كار شما به سلامت خواهيد رفت؟ فرمود: بله؛ على عليه السلام گفت: اين كار را خواهم كرد و براى آن سجده شكر بجا آورد كه جانش سپر بلاى جان پيامبر صلى الله عليه و آله خواهد شد. اين نوعى حيله و چاره جويى مثبت است. ۲. حضرت براى گم كردن ردّ پاى خويش و گمراه كردن دشمن بجاى اين كه به سمت شمال مكّه، كه مدينه در آن سمت قرار داشت، برود بر خلاف مسير به سمت جنوب مكّه حركت كرد و در غار ثور پناه گرفت. اين نيز نوعى چاره جويى براى فرار از دست دشمنان بود و در حقيقت براى ابطال نقشه هاى شوم و باطل دشمنان اسلام صورت گرفت و اشكالى ندارد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
كلاه شرعى چرا؟ بعضى افراد در پى كلاه شرعى هستند، چنين افرادى به دو منظور دست به اين كار مى زنند؟ ۱. به قصد فريب مردم؛ همان گونه كه نمرود مى خواست مردم را بفريبد و همچنان بر گرده آنها سوار باشد. يا فرعون مى خواست مردم را گول بزند و همچنان به عنوان خدا او را پرستش كنند. لذا در مقابل دعوت هاى حضرت موسى به يكتاپرستى، خطاب به وزيرش هامان گفت: برج بسيار بلندى بساز تا شايد خداى موسى را در آسمانها بيابم. در حالى كه او به خوبى مى دانست كه اين سخن اشتباه است، ولى براى فريب مردم دست به اين حيله زد. ۲. به قصد فريب خود؛ شايد داستان زليخا از همين قبيل باشد. زنان اشراف و بزرگان مصر را جمع كرد و به همه آنها ترنج و چاقويى داد و گفت: «هر زمان يوسف وارد شد ترنج‌ها را پوست بكنيد» و آنها با ورود يوسف عليه السلام به جاى ترنج‌ها دستان خود را بريدند؛ زليخا به اين وسيله مى خواست از عذاب وجدان رهايى پيدا كند. ولى در حقيقت خود را فريب داد و كوس رسوايى خويش را در سراسر مصر به صدا درآورد. نمونه ديگر، بانك‌ها و صندوق هاى قرض الحسنه اى است كه سودهاى نامشروع ۲۶% يا مقدارى كمتر يا بيشتر را به عنوان كارمزد مى گيرند در حالى كه كارمزد ۲% و حداكثر ۴% است. اينها چون نمى توانند در كشور اسلامى صريحاً رباخوارى كنند با اين كلاه شرعى (كه در حقيقت كلاهى بر سر خودشان مى گذارند) زيرا اموال و دارايى خود را آلوده به حرام مى كنند) گرفتار حيله شرعى مى شوند، و بدين وسيله باطلى را حق جلوه مى دهند. چنين افرادى مرتكب دو گناه مى شوند: يكى رباخوارى و ديگرى رياكارى! [۱] ---------- [۱]: شرح بيشتر را در كتاب ما« حيله هاى شرعى و چاره جويى هاى صحيح» مطالعه فرماييد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
پيش بينى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره حيله هاى منفى آخرالزمان حضرت على عليه السلام در حال سخنرانى [۲] بود كه شخصى برخاست و از حضرت پرسيد: اى اميرمؤمنان! ما را از فتنه و مفهوم آن آگاه كن. آيا در اين باره چيزى از پيامبر اسلام شنيده اى؟ حضرت فرمود: هنگامى كه آيه شريفه «الم* أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَايُفْتَنُونَ» [۳] نازل شد، دانستم تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بين ماست فتنه اى بر ما نازل نمى شود. سپس از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيدم: منظور از اين فتنه كه در آيه شريفه آمده چيست؟ حضرت فرمود: اى على! امّت من بعد از من در بوته آزمايش قرار مى گيرند. از حضرت پرسيدم: اى پيامبر خدا! مگر در جنگ احد، پس از آن كه عدّه اى از مسلمانان (پاكباخته و خالص نظير حمزه سيدالشهدا) به شهادت رسيدند و من از اين كه به فيض شهادت نايل نشده بودم ناراحت شدم به من نفرمودى: «تو را به شهادت بشارت مى دهم و تو سرانجام شهيد خواهى شد؟ » حضرت فرمود: آنچه گفتم صحيح است (و تحقّق خواهد يافت) ولكن بگو بدانم در آن لحظه چگونه صبر و تحمّل خواهى كرد؟ عرض كردم: چنين موردى از موارد صبر نيست، بلكه بشارت محسوب مى شود و جاى شكر دارد (شهادت نعمت است نه مصيبت) سپس حضرت فرمود: « يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ، وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ ؛ على جان! اين مردم بعد از من به وسيله اموال و ثروتشان آزمايش مى شوند، و ديندار بودن را منّتى بر خدا قرار مى دهند و با اين حال انتظار رحمتش را دارند، و از قدرت و خشمش خود را در امان مى بينند. محرمات الهى را به وسيله شبهات دروغين و غير واقعى و هوس هاى غفلت زا حلال مى شمرند». ---------- [۲]: نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶. [۳]: سوره عنكبوت، آيه ۱ و ۲. •✾📚 @Dastan 📚✾•
حضرت رسول پس از بيان مطلب كلّى و اجمالى در مورد فتنه هاى آخرالزمان، به سه مصداق در مورد آن به صورت خاص اشاره مى كند. توجّه فرماييد: ۱. « فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ ؛ با نام «نبيذ» آلوده شراب خوارى مى شوند» زمانى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان از مكّه به مدينه هجرت كردند، آب مدينه كه سنگين تر از آب مكّه بود با دستگاه گوارشى آنها سازگار نبود و آنها را اذيت مى كرد. حضرت براى رفع اين مشكل، دستور داد در هر ظرف بزرگ آبى چند عدد خرما بيندازند به گونه اى كه آب مضاف نشود. سپس از آن آب براى نوشيدن و ديگر مصارف استفاده كنند، و با اين كار سنگينى آب مدينه از بين رفت. امّا عدّه اى، از اين چاره جويى مثبت حضرت رسول صلى الله عليه و آله سوء استفاده كرده و مقدار زيادى خرما در آب ريختند كه پس از مدّتى تبديل به شراب شد و آن را به عنوان نبيذ خوردند. حضرت رسول صلى الله عليه و آله در حيات خويش پيش بينى كرد كه مسلمانان بعد از وى گرفتار چنين كلاه شرعى منفى و ناپسندى شوند و در قالب نبيذ و مانند آن، آلوده شراب خوارى شوند. ۲. « وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ ؛ و رشوه را به نام هديه حلال خواهند شمرد». اكنون در گوشه و كنار جامعه با اين پديده شوم مواجه هستيم، كه برخى از افراد ضعيف الايمان رشوه خوار يا رشوه دهنده، در پوشش «هديه»، «كادو»، «زيرميزى»، «حقّ و حساب» و مانند آن، آلوده اين گناه بزرگ مى شوند. اشعث بن قيس منافق [۱] در عصر حضرت على عليه السلام از اين نمونه افراد بود. به داستان او از زبان حضرت على عليه السلام توجّه فرماييد: ---------- [۱]: شرح حال اين شخص منافق را از زبان على عليه السلام در خطبه ۱۹ نهج البلاغه مطالعه فرماييد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
حضرت على عليه السلام و هديه شبانه! اشعث بن قيس منافق، عامل بسيارى از مفاسد و اختلافات دوران كوتاه خلافت حضرت بود. ظاهراً اشعث با كسى اختلافى داشت، و پرونده اين اختلاف نزد حضرت على عليه السلام بود، و قرار بود روز بعد در مورد آن قضاوت كند. حضرت مى فرمايد: «از سرگذشت عقيل شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به درب خانه ما آورد. ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفّر شدم. گويا آن را با آب دهان مار، يا استفراغش خمير كرده بودند! لذا نگاه تندى به او افكندم و گفتم: «آيا اين كاسه حلوا رشوه است؟ يا صدقه؟ يا زكات؟ [۱] على، نه اهل رشوه است تا به سبب رشوه بر خلاف حق قضاوت كند و نه اهل صدقه و زكات، كه اينها بر بنى هاشم حرام است. اشعث كه از اين برخورد قاطع و تند امير زمامداران، دست و پاى خود را گم كرده بود، گفت: نه، هيچ كدام نيست، بلكه هديه است! هر مسلمانى حق دارد به مسلمان ديگر هديه دهد. حضرت كه چهره هزار رنگ اشعث را مى شناخت و به نيّت واقعى او واقف گشته بود، فرمود: اشعث! آيا ديوانه شده اى؟! يا عقلت را از دست داده اى؟! يا هذيان مى گويى؟! تو نيمه شب با اين كاسه حلوا مى خواهى على را بفريبى و او را به ظلم دعوت كنى تا فردا به نفع تو حكم دهد! اشعث تو مرا با خود مقايسه كرده اى! بگذار تا خود را بشناسانم: اشعث اين حلوا كه سهل است چون اين حلوايى كه من ديدم، گويا با آب دهان مار مخلوط گشته (اگر چه ظاهرى زيبا دارد؛ ولى باطنش بسيار كثيف است. ) به خدا قسم اگر آسمانهاى هفتگانه را به على دهند تا بر مورچه اى ظلم كند، چنين نخواهد كرد. حضرت پس از بيان اين داستان عجيب، جمله اى بسيار زيبا و سرشار از عدالت مى گويد كه جز على كسى نمى تواند به زبان آورد، و شايسته است اين جملات با آب طلا نوشته و در تمام ادارات در مقابل چشمان مسئولان نصب شود. فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ اعْطِيتُ الْاقاليمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ افْلاكِها، عَلى انْ اعْصِىَ اللَّهَ فى نَمْلَةٍ اسْلُبُها جُلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ، وَ انَّ دُنْياكُمْ عِنْدى لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فى فَمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها ؛ به خداوند سوگند! اگر اقليم هاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانهاست (همه جهان هستى) را به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جويى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز چنين نخواهم كرد! (چرا كه) دنياى شما، از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بى ارزش تر است». [۱] ۳. « وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ ؛ و در پوشش بيع به رباخوارى مى پردازند». [۲] براى رهايى از ربا و در عين حال به دست آوردن سود مناسب، گاه مى توان از حيله مثبت استفاده كرد. مثلًا شما مى خواهيد مبلغ ۱۰ ميليون تومان وام به كسى بدهيد كه بعد از دو سال به شما بازگرداند و در عين حال ارزش پولتان حفظ شود. اگر ۱۰ ميليون بدهيد و ۱۲ ميليون بگيريد ربا و حرام است امّا مى توانيد معادل ۱۰ ميليون سكّه طلا به طرف مقابل بدهيد و بعد از دو سال همان مقدار سكّه از او بگيريد. به اين طريق ارزش پولتان بعد از دو سال حفظ شده و آلوده به رباخوارى هم نشده ايد. اين حيله مثبت است. امّا آنچه كه در ميان بعضى مرسوم است كه ۱۰ ميليون تومان به ضميمه يك قوطى كبريت مى دهند و بعد از مدّتى ۱۲ ميليون مى گيرند و دو ميليون را ارزش قوطى كبريت حساب مى كنند همان رباخوارى در پوشش بيع است و جزء حيله هاى شرعى منفى و ناصحيح محسوب مى شود. چرا كه يكى از شرايط معامله جدّى بودن آن است و در اين جا قصد جدّى وجود ندارد و در هيچ جاى عالَم يك قوطى كبريت به دو ميليون تومان خريد و فروش نمى شود. بنابراين، اگر چاره جويى در مسير حق و به صورت جدّى باشد اشكال ندارد، امّا آنچه به منظور باطل كردن حق و حق جلوه نمودن باطل و به صورت صحنه سازى و ظاهرسازى است، جايز نيست. 👇👇👇
قرآن مجيد كه از سوى خداوند نازل شده هدفش اين است كه مردم را از ظلمت‌ها و تاريكى‌ها به سوى نور دعوت كند «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» [۱] از ظلمت گناه، ظلمت جهل و نادانى، ظلمت نفاق و ظلمت اختلاف، به سوى نور توحيد، حق، عدالت، اطاعت، وحدت و اتّحاد دعوت نمايد. قرآن براى رسيدن به اين هدف، از روش هاى متفاوتى بهره گرفته، كه مى توان همه آنها را در دو روش خلاصه كرد: روش مستقيم، و روش غير مستقيم. ۱. در روش مستقيم مردم را به اشكال مختلف مورد خطاب قرار داده است. مثلًا در مورد روزه مى فرمايد: « «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ»؛ [۲] اى افرادى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما مقرر شده» كه در اين جا مؤمنان مورد خطاب مستقيم پروردگار قرار گرفته اند. و گاه اين خطاب مستقيم متوجّه عموم مردم، اعم از افراد با ايمان و غير آنهاست. مثلًا در آيه شريفه ۲۳ سوره يونس مى خوانيم: « «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ»؛ اى مردم! ستم هاى شما به زيان خود شماست» خلاصه اين كه گاهى اوقات خداوند براى اخراج مردم از تاريكى‌ها به سوى نور از روش مستقيم بهره گرفته است. ۲. در روش غير مستقيم حالات انبياى پيشين و امّت هاى گذشته و سرنوشت ظالمان و عاقبت بدكاران را بيان مى كند، تا به طور غير مستقيم به ما بفهماند كه اگر شما هم همين راه و روش را در پيش بگيريد همان سرنوشت را خواهيد داشت، و از اين جهت تفاوتى ميان امّت هاى پيشين و امروز نيست، و بيان سرگذشت اصحاب السبت براى همين منظور است و يكى از درس هاى مهمّى كه بايد از اين داستان گرفت موضع گيرى گروه بى تفاوت ها، و نتيجه آن است. همان گونه كه گذشت آنها براى اين كه خودشان را گول بزنند گفتند: «نهى از منكر تأثير ندارد، بنابراين وظيفه اى نداريم» توضيح اين كه امر به معروف و نهى از منكر سه شرط دارد، كه با حاصل شدن هر سه انجام آن واجب مى شود: ۱. شناختن «معروف» و «منكر» از نظر موضوعى و حكمى. مثلًا اگر بخواهيم در مورد قمار نهى از منكر كنيم بايد بدانيم قمار از نظر اسلام حرام است و نيز بدانيم كارى كه اين اشخاص انجام مى دهند قمار است. ۲. احتمال تأثير؛ بنابراين، اگر يقين داشته باشم امر و نهى من در فرد يا افراد مخصوصى هيچ اثرى ندارد وظيفه اى در قبال آنها ندارم. حداقل احتمال تأثير لازم است. ۳. امن از ضرر؛ انجام اين فريضه براى مكلّف ضرر مهمّى نداشته باشد، اگر واقعاً ضرر و خطر مهمّى داشته باشد واجب نيست. كسانى كه مى خواهند از زير بار اين فريضه مهم شانه خالى كنند يكى از شرايط سه گانه را دستكارى مى كنند، و بى تفاوت هاى اصحاب السبت به سراغ شرط دوم رفته و خطاب به ناهيان از منكر گفتند: «چرا كسانى را موعظه مى كنيد كه (نهى از منكر در آنها تأثيرى ندارد و) عاقبت آنها هلاكت و نابودى است» يا جملاتى از اين قبيل كه در موارد مشابه گفته مى شود، مثل اين كه: «اين كار مشت بر سندان زدن، و آب در هاون كوبيدن است» كه البتّه اين كار به منظور گول زدن خود آنها بوده، امّا ناهيان از منكر تسليم نشدند، و گفتند ما احتمال تأثير مى دهيم و به وظيفه خود عمل كردند و پاداش آن را گرفتند. همان گونه كه بى تفاوت‌ها مجازات شدند. خوانندگان محترم! مراقب باشيم خود را فريب ندهيم، و اگر خود را گول بزنيم نمى توانيم خدا را فريب دهيم. امر به معروف و نهى از منكر چنانچه با زبان خوش و توأم با ادب و احترام انجام شود غالباً اثر مى كند. ---------- [۱]: به يقين زكات (مال و فطره) بر تمام بنى هاشم حرام است، و صدقه كه اشاره به انفاق هاى مستحبى است و بنابر قول مشهور بر بنى هاشم حرام نيست ممكن است بر خصوص اهل بيت عليهم السلام حرام بوده باشد. بعضى نيز احتمال داده اند كه صدقه اشاره به كفّارات و صدقات واجبه غير از زكات باشد كه آن هم بر بنى هاشم حرام است (پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج ۸، ص ۴۱۷). [۱]: نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴. [۲]: همان، خطبه ۱۵۶. [۱]: سوره ابراهيم، آيه ۱. [۲]: سوره بقره، آيه ۱۸۳. •✾📚 @Dastan 📚✾•
مراحل امر به معروف و نهى از منكر اين فريضه الهى از جهتى دو مرحله دارد؛ يك مرحله آن وظيفه عموم مردم است. و مرحله ديگر، بر عهده حكومت اسلامى است و مردم نبايد در آن دخالت كنند. قرآن مجيد به هر دو مرحله اشاره كرده است: ۱. مرحله قلبى و زبانى؛ يعنى با ديدن يك منكر در قلب و روحم از آن گناه و گناه كار بيزار شوم و اين بيزارى سبب شود كه با زبان خوش توأم با ادب و احترام نهى از منكر كنم. آيه شريفه ۱۱۰ سوره آل عمران به اين مرحله اشاره دارد. توجّه فرماييد: « «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»؛ شما بهترين امّتى بوديد كه به سود انسان‌ها آفريده شده اند، (چه اين كه) امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد و به خدا ايمان داريد». اين آيه شريفه كه امر به معروف و نهى از منكر را يك وظيفه همگانى اعلام مى كند ناظر به مرحله قلبى و زبانى اين فريضه بزرگ الهى است. ضمناً از آيه شريفه استفاده مى شود كه رمز برترى امّت اسلامى بر ساير امّت‌ها امر به معروف و نهى از منكر و ايمان به خداست. ۲. مرحله فيزيكى و اجرايى؛ مثلًا اگر در مكانى با عدّه اى برخورد كرديم كه مشغول شراب خورى يا استعمال موادّ مخدّر هستند و تذكّرات زبانى اثر نكرد، عموم مردم نمى توانند با آنها درگير شوند و برخورد فيزيكى ايجاد كنند بلكه لازم است حكومت اسلامى وارد عمل شده، آنها را دستگير و بساط گناه را جمع كند. آيه شريفه ۱۰۴ سوره آل عمران به اين مرحله اشاره دارد؛ توجّه فرماييد: « «وَلْتَكُنْ مِّنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنْكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»؛ (براى رسيدن به وحدت) بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! و رستگاران آنها هستند». 👇👇👇
اين آيه شريفه كه امر به معروف و نهى از منكر را وظيفه گروه خاصّى مى داند، نه همه مردم، ناظر به مرحله فيزيكى و اجرايى اين فريضه الهى است، كه بر عهده حكومت اسلامى است و لذا در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران هم بر اجراى امر به معروف و نهى از منكر به عنوان يكى از اصول مهم آن تصريح شده، هر چند متأسّفانه درست به اين قانون عمل نشده است و بايد يك وزارتخانه به اين نام تأسيس شود و اين اصل به زمين مانده را احيا كند. خلاصه اين كه مرحله قلبى و زبانى امر به معروف و نهى از منكر بر عهده همه مردم، و مرحله فيزيكى و اجرايى آن بر عهده حكومت اسلامى است. سؤال: دنياى امروز اين تقسيم بندى را قبول ندارد و معتقد است كه همه مراحل بر عهده حكومت است و مردم عادى وظيفه ندارند در زندگى خصوصى ديگران دخالت كرده و با فساد مبارزه كنند. كدام صحيح است: حرف دنياى امروز، يا آنچه اسلام مطرح كرده است؟ جواب: پاسخ اين سؤال، با چند مثالِ شفّاف و واضح، روشن مى شود: الف) اكنون آنفولانزاى نوع A در سراسر جهان شايع شده و رو به گسترش است. اگر خداى ناكرده همه گير شود و همه موظّف به تزريق واكسن و رعايت نكات خاصّ بهداشتى شوند و عدّه اى اين امور را مراعات نكنند و باعث خساراتى به ديگران شوند آيا مردم عادى به آنها تذكّر نمى دهند و آنها را وادار به رعايت سفارش هاى بهداشتى نمى كنند؟ ب) اگر يكى از اهالى يك كوچه راه فاضلابش را به داخل كوچه هدايت كند و با جريان فاضلاب در داخل كوچه باعث انتشار بوى نامطبوع و متعفّن و شيوع ميكروب بعضى از بيمارى‌ها گردد، آيا همه همسايگان به وى اعتراض نمى كنند و او را به خاطر اين كار زشت توبيخ و سرزنش نمى نمايند؟ ج) چنانچه در محلّه اى فردى مبتلا به موادّ مخدّرى باشد، و خطر به انحراف كشيدن ساير جوانان محلّه نيز وجود داشته باشد، آيا اهالى محلّ او را نهى از منكر نمى كنند؟ بنابراين، سخن دنياى امروز، سخن صحيحى نيست و آنها گويا يك مطلب را فراموش كرده اند و آن اين كه اساس امر به معروف و نهى از منكر بر اساس زندگى اجتماعى بشر نهاده شده، و زندگى بشر مخصوصاً در عصر و زمان ما از هم جدا نيست تا آن جا كه از آن به دهكده جهانى تعبير مى شود. كار به جايى رسيده كه امروز دنيا به توليدكنندگان گازهاى گلخانه اى كه لايه اذُن كره زمين را سوراخ كرده و خطر عبور اشعه ماوراى بنفش از آن روزنه‌ها مى رود و اين تهديدى براى بشر محسوب مى شود، اعتراض مى كند، آرى عامه مردم اگر خطرى حتّى در آسمان زندگى آنها را تهديد كند ساكت نمى نشينند و عكس العمل نشان مى دهند، چون سرنوشت همه به يكديگر گره خورده است. اگر در زندگى مادّى حقّ اعتراض براى آحاد جامعه وجود دارد و اين حق مختصّ حكومت‌ها نيست، در زندگى معنوى و آلودگى هاى مربوط به روح و روان افراد و جامعه نيز اين حق وجود دارد شراب خوارى و قماربازى و اعتياد و ديگر گناهان روح مردم را بيمار مى كند و باعث سرايت به ديگران مى شود. بنابراين، همه مردم حق دارند با قلب و زبان در برابر آن عكس العمل نشان داده، و كارهاى عملى را به حكومت بسپارند. اسلام، اين قانون مترقّى و بسيار ارزشمند را بيش از ۱۴۰۰ سال قبل براى بشر به ارمغان آورد، ولى دنياى غرب هنوز فلسفه آن را درك نكرده است. يكى از بزرگان مى گويد: اگر در غرب عالم گناهى رخ داد و تو مى توانى در شرق عالم نسبت به آن اعتراض كنى و اين اعتراض تو تأثيرى دارد، اعتراض كن و ساكت منشين وگرنه تو هم شريك گناه خواهى بود. [۱] چه تشبيه هاى زيبايى در روايات اسلامى ديده مى شود، به عنوان نمونه در برخى روايات تمام مردم يك جامعه به مسافران يك كشتى تشبيه شده اند. اگر يكى از مسافران بگويد: مكانى كه من نشسته‌ام و كرايه آن را داده‌ام تعلّق به من دارد و مى خواهم آن را سوراخ كنم، همه ساكنان كشتى به او اعتراض مى كنند كه اى آدم بى عقل و نادان! اگر كشتى را سوراخ كنى فقط خودت غرق نمى شوى، بلكه همه را غرق مى كنى چون سرنوشت همه مسافران يكى كشتى به هم گره خورده است». [۲] بنابراين، همان گونه كه بيمارى هاى جسمى از شرق به غرب سرايت مى كند، و مردم نسبت به آن عكس العمل نشان مى دهند، بيمارى هاى روحى، گناهان و منكرات نيز چنين هستند و همه مردم وظيفه دارند امر به معروف و نهى از منكر كنند، چرا كه اگر اين فريضه الهى ترك شود و مردم در مقابل ترك واجبات و ارتكاب گناهان و محرمات ساكت بنشينند، جامعه فاسد گشته و به تباهى كشيده مى شود. ---------- [۱]: شجره طوبى، ص ۴۹. [۲]: سنن ترمذى، ج ۳، ص ۳۱۸؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۲۶۸. •✾📚 @Dastan 📚✾•
روش امر به معروف و نهى از منكر اگر مردم با زبان خوش و روى گشاده و بدون عصبانيت و همراه با ادب و احترام ديگران را نهى از منكر كنند و در برخورد با هر كس از ادبيّات متناسب با سن و سال و موقعيّت و شخصيّت و ديگر ويژگى هاى طرف مقابل استفاده نمايند، غالباً نتيجه خواهد داد، حتّى اگر نهى كننده نوجوانى كم سنّ و سال و نهى شونده پيرمردى كهنسال باشد. به داستان زير توجّه فرماييد: روزى امام حسن و امام حسين عليهما السلام، كه نوجوان كم سنّ و سالى بودند، مشاهده كردند پيرمرد كهنسالى در حال وضو گرفتن است، امّا وضويش را صحيح انجام نمى دهد. به اتّفاق هم نزد پيرمرد رفته، از او خواهش كردند كه وضويشان را تماشا نموده، سپس قضاوت كند كدام بهتر وضو مى گيرد. پيرمرد پذيرفت و آن دو يكى پس از ديگرى وضو گرفتند و وضوى هر دو صحيح، بلكه هر كدام بهتر از ديگرى بود. پيرمرد متوجّه اشتباه خويش در وضو گرفتن شد و گفت: وضوى شما بسيار خوب بود، اين من بودم كه عمرى غلط وضو مى گرفتم. و اكنون از شما وضوى صحيح را تعليم ديدم». [۱] ---------- [۱]: مناقب آل ابى طالب، ج ۳ (فصل فى مكارم اخلاقهما عليهما السلام)، ص ۴۵۲.آرى، اگر اين فريضه به صورت منطقى و مؤدّبانه و دوستانه انجام شود مؤثّر خواهد بود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️شهادت بانوی کرامت و مهربانی، حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها را تسلیت می‌گوییم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 💠 💎 جایگاه والای حضرت فاطمه معصومه (س) 🔻امام صادق عليه‌السلام: تُقْبَضُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَى وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِمْ 🏴 در قم بانویی از فرزندان من که نامش فاطمه (حضرت معصومه) دختر موسی (ع) است، از دنیا می‌رود؛ بانویی که به شفاعت او همه شیعیانم داخل بهشت می‌گردند. 📚 بحارالانوار، ج۶۰، ص ۲۲۸ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🏴 بارگاهی که به شهر قم به پاست هم برای نجف هم کربلاست خاک اورا غرق بوسه می کنم چون که جای پای اربابم رضاست ✨سالروز وفات حضرت معصومه سلام‌ الله‌ علیها تسلیت باد✨ •✾📚 @Dastan 📚✾•
«ياران كشتى» اشاره به مؤمنانى است كه همراه حضرت نوح عليه السلام سوار بر كشتى نجات شدند؛ كه سوره عنكبوت به سرگذشت آنان اشاره نموده است. توجّه فرماييد: « «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً»؛ و ما نوح را به سوى قومش فرستاديم؛ و او در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد». [۱] مدّت ۹۵۰ سال، عمر حضرت نوح عليه السلام قبل از طوفان بود، امّا اين كه چند سال ديگر پس از طوفان عمر كرد؟ در قرآن مجيد نيامده است؛ و در مجموع در مورد مقدار عمر آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. [۲] « «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ»؛ سرانجام طوفان (عظيم) آنان را فرا گرفت، در حالى كه ستمكار بودند». [۳] آنها هم به خود ظلم كردند، هم به ديگر مردم كه ايمان آورده بودند و هم به حضرت نوح عليه السلام كه براى هدايتشان بسيار زحمت كشيد. و سرانجامِ ظلم و ستم، فنا و نابودى است. « «فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ»؛ ما او و همراهانش را كه بر كشتى سوار بودند رهايى بخشيديم، و آن را آيتى براى جهانيان قرار داديم! ». [۱] همان گونه كه عاقبت ظلم و ستم فنا و نابودى است، سرانجام ايمان و تقوا نجات و رهايى است، و لذا مؤمنان به حضرت نوح عليه السلام به همراه آن حضرت نجات يافتند. ---------- [۱]: سوره عنكبوت، آيه ۱۴. [۲]: مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۲۹۱ مى گويد: مورخان درباره عمر نوح عليه السلام اختلاف كرده و ۱۰۰۰، ۱۴۵۰، ۱۴۷۰ و نيز ۲۳۰۰ سال گفته اند. و البتّه در اخبار معتبر عمر آن حضرت ۲۵۰۰ سال ذكر شده است» (تاريخ انبيا، محلاتى، ص ۶۴). [۳]: سوره عنكبوت، آيه ۱۴. [۱]: سوره عنكبوت، آيه ۱۵. •✾📚 @Dastan 📚✾•