اسکندر یکی از نخبگان را از مسوولیتی که داشت عزل کرد و کاری پست به او داد .
روزی اسکندر به او گفت : حالا ، حال و روزت چه طور است ؟
گفت : " مرد به خاطر منصبش بزرگ و شریف نمی شود بلکه منصب است که به اندازه مرد بزرگ و شریف می شود ، پس مرد هر جا که هست باید پاک ، عادل و با انصاف باشد ."
اسکندر که از پاسخ او خوشش آمده بود او را به جای اول خود برگرداند.
بایدت منصب بلند بکوش
تا به فضل و هنر کنی پیوند
نه به منصب بلندی مرد
بلکه منصب شود به مرد بلند
بهارستان جامی
🌸🍃🌸🍃
ﭘﺪﺭی ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ، ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ، ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ، ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺴﺘﺎﮔﺮﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ :
" ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ ..." !
ﻣﺎﺩﺭی ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ .
ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺳﺎﻋﺖ 2 ﻟﻨﮓ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ :
ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ ...
ﺩﺭﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ ؛
ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ هم ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩه بود ...
ﻣﺮدی ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ ...
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ... ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ...
ﺍﻣﺎ ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
" ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ .
ﺁﻳﺎ ﺗﺎ ﺑﺤﺎﻝ !
ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ، ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟
✨﷽✨
✅انسانهای نالایق
✍جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند،
حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین،
بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به
شما نشان دهم؟ اصحاب: بلی یا رسول الله!فرمود:
1- کسل ترین مردم کسی است که از صحت و
سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری
با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.
2-دزدترین انسان کسی است که از نمازش
می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در
هم پیچیده به صورتش زده می شود.
3-بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر
مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.
4- ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد
او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.
5-و عاجزترین انسان کسی است که از دعا
درمانده باشد.
📚داستان های بحارالانوار جلد 9
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
Joze05.mp3
3.96M
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
🕋 #تلاوت_قرآن
🕌 جزء پنجم
🎵 تند خوانی قرآن (تحدیر)
📌 استاد معتز آقایی
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌸کل خیر فی باب الحسین علیه السلام🌸🍏🌸
يکي از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند، مي فرمودند :
پير مرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام ، علاقه داشت. عشق امام حسين عليه السلام، او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی سادهای داشت، يک اتاقی هم اجاره کرده بود . گاهی کارهای دستی انجام مي داد. مثلا يک چيزی خريد و فروش مي کرد.
يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران مي داد.
اين پير مرد زيلوهای حرم را برای نماز جماعت جمع مي کرد و پهن مي کرد ، خيلی هم سرحال و با نشاط بود.❤️
روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام، از خانه بيرون آمدم، در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت: حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است، و در کربلا غريب است. اگر مي شود از ايشان عيادتی داشته باشيد . و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنهای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری مي کند.❤️
حاج عباسی که هر وقت ما را مي ديد سلام مي کرد دست به سينه مي گذاشت، خيلي سر حال بود. اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است، ديگر نه مي تواند بنشيند، نه مي تواند جواب سلام بدهد.😔
حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است، دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم، لحظه آخر خيلی مهم است، که به چه حالت بميرد. عبرت بگيريم،
به اين واعظ گفتم : که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم.❤️
واعظ گفت: چشم و شروع کرد، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ . . . هنگام روضه خواندن همه با چشم خود، ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست، حالا ما هم داريم با تعجب نگاه مي کنيم، رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان، من پير غلام، چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد. السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، همين طور سلام داد، تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف، به آقا هم سلام داد گفت: قربانتان بروم من کجا عيادت شما، و از همه تشکر کرد و بعد دراز کشيد، مثل اينکه صد سال است که مرده باشد. نه قلبش کار مي کند، نه نبضش کار مي کند، و به رحمت خدا رفت.🍏
بعد از اينکه به رحمت خدا رفت، من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده، امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است، چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است.❤️🍏❤️
بايد مثل يک مرجع تقليد، تشييع جنازه اش کنيم.
گفت ما آمديم به منزل، به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد، به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد، به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد، به هيئتي ها گفتيم که فردا بايد يک دستهای مثل عاشورا، برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد، مي گفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود. هيئتها مي آمدند به سر و سينه هایشان مي زدند، چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين مي گفتند، گريه مي کردند، براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. ❤️
در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. 🌸
يک آيت اللهي در کربلا بود، به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويهای که در زمان ما بودند، پير مردی بود حدود نود سال، ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند: که منبر ختم اين آقا را من مي روم، همه تعجب کردند.🍏
ايشان عصا زنان آمدند، در پله اول منبر نشستند. بعد از قرائت قرآن، گفت: که مردم مي دانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم، ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی، برايتان بگويم. گفت: که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم.علیهم السلام. به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم، دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا، امام جماعت بودم، نکند من را قبول نکرده باشند، من به حال خودم گريه کردم، خسته شدم، خوابم برد، خواب ديدم حاج عباس، در باغی از باغهای بهشت است. خيلی سرحال و خوشحال، جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که مرا ادر قبر گذاشتيد، قبر من وسيع و باز شد، نورانی شد، ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام، تشريف آوردند فرمود: تو غلام من بودی، من را آورد در اين باغي که مي بيني از باغهای برزخی است، اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند: حاج عباس، همين جا باش، در قيامت هم مي آيم تو را مي برم در بهشت کنار خودم قرار مي دهم.🌸🍏🌸
*بعد گفت آقاي سيبويه، برو به مردم بگو، هر چه هست، در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر، خبری نيست. کل الخير في باب الحسين، هر خيری است، در خانه امام حسين عليه السلام است. 🌸🍏🌸🍏🌸
@Dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻مردی که دشمن را به زانو درآورده بود...
🔹مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی
📚 @Dastan 📚
🍏🍏🍏
*خاطره ای زیبااززندگی شخصی دکتر*
*الهی قمشه ای:*
هفت یا هشت ساله
بودم،
به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم.
اون موقع
مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن
پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود
با یه تکه کاغذ از لیست سفارش...
میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار.
*دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.*
خونه
که برگشتم مادر گفت مابقی پولو
چکار کردی؟
راستش ترسیدم بگم چکار کردم،
گفتم بقیه پولی نبود... مادر
چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم.
*داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم*
*اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.*
پس فردا
به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود.
که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟
گفت:
نه همشیره.
*گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟*
آقای صبوری
که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت :
*آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.*
دنیا رو سرم
چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت
*به خاطر دو گناه مجازات می شدم،*
*یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقاصبوری!*
مادر بیرون مغازه رفت.
اما من داخل بودم.
حاجی روبه من کرد و گفت:
*این دفعه مهمان من!*
*ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟!*
*بخدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست!*
*بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟*
چرا
تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روانشناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
*ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...!*
لطفا اگه زیبا بود برای همه کسانی که هنوزهم به خوب بودنشون ایمان دارید بفرستین...
🌸🍏🌸🍏🌸🍏🌸
@Dastan
✍انسان حکیمی میگفت:
صبحها که دکمههای لباسم را می بندم؛
به این فکر میکنم که،
چه کسی آنها را باز خواهد کرد؟
خودم یا مرده شور؟
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینیاست
به آنهائى که دوستشان دارید،
بی بهانه بگوئيد:"دوستت دارم"
بگوئيد: در این دنیای شلوغ،
سنجاقشان کرده اید به دلتان..
بگوئيد: گاهی فرصت با هم بودنمان،
کوتاهتر از عمر شکوفه هاست..
بگوئيد: بودن ها را قدر بدانيم،
نبودن ها همين نزديكى است..!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
۹ توصیه ناب از مرحوم آيت الله كشميرى:
۱- حتماً دقایقی از ساعات رازآمیز روزه داری خود را به برترین عبادت اختصاص دهید و آن هم چیزی نیست جز «تفکر»! با خود و خدای خود خلوت کنید.
خصوصاً به نوع رابطه حضرت حق با خودتان بیندیشد؛ امید است ابوابی از معرفت به روی تان باز شود.
۲- یکی از مهم ترین حالت های بندگی خصوصاً در رمضان المبارک، حالتی است که توصیه ى مؤکد نبی مکرم است و آن «سجده طولانی» است.
فقط خدا و اولیاء الهی می دانند هنگام سجده ى عبودیت چه بارانی از ابر رحمت و چه برکاتی از عالم ربوبیت بر سر شما می بارد.
حتماً در روز یک سجده ى طولانی داشته باشید.
۳- آغاز ماه رمضان حتماً نیت کنید فقط براى الله روزه بگیرید؛ فقط الله!
آداب روزه داری را تا آنجا که نشاط دارید، انجام دهید:
"کمیت گرا نباشید؛ کیفیت جو باشید!"
دنبال ختم آیات و ادعیه نباشید؛ بلكه درپی هضم آنها باشید!
غذای اندک را خوب بجوید تا جزء جان تان شود.
بزرگترین مشکل ما قشری نگری به دین و شریعت است.
با خود فکر کنید آنقدر در سال های قبل با ولعِ زیادخوانی اعمال انجام دادید، به کجا رسیدید؟!
۴- حتی المقدور بر سفره ى خانه خود افطار کنید؛ حتی در مساجد افطار نکنید.
بگذارید برکت افطار و دعای مستجاب لحظه ی افطار به خانواده و خانه ى شما تعلق گیرد.
در ضمن، هنگام افطار دِلال کنید!
دِلال چیست؟
در اول دعای افتتاح عرض می کنیم: «مدلاً علیک»
"دِلال يعنى ناز کردن"
هنگام افطار برای خدا ناز کنید! چون براش روزه گرفتید وحضرتش خوان کرم گسترده؛ لقمه ى اول را نزدیک دهان ببرید، اما نخورید! دعا کنید؛ یعنی به خدا عرض کنید: "اگر حاجتم را بدی، افطار می کنم!"
به این حالت می گويند دِلال؛
معجزه می كند!
۵-رمز ماندگاری در ضیافت الهی رمضان کیمیای«حُسن خلق» است.
با فرزندان، خویشان و دوستان خود با اکسیر حسن خلق و مهربانی برخورد کنید.
همیشه خصوصاً در این ماه خوش برخورد باشید.
لحظه ى عصبانیت و خشم شما همان لحظه اخراج شما از این مهمانی الهی است!
۶- کشتی رؤیایی رمضان سوار بر امواج دریای «اشک »به ساحل نجات می رسد!
از خدای سبحان در این ماه خصوصاً اسحار سحرآمیز آن اشک و گریه درخواست کنید.
البته شرط سحرخیزی و اشک ریزی دل شکسته داشتن است.
۷- از ابتدای ماه رمضان باید هدف گذاری شما "لیلة القدر” باشد که جان رمضان است.
در این خصوص، سخن زیاد است؛ لکن، «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»
فقط سعی کنیم شب قدر در ما واقع شود نه در ماه!
۸- این ماه ماه «ربیع القرآن» ماست.
در این بهار قرآنی هرروز یک آیه را انتخاب کنید و تا افطار به طور متناوب تلاوت و در پیرامون آن تدبر نمایید. امید است دم دمای افطار آن آیه برای شما پرده از رخسار بردارد!
۹- در سراسر ماه رمضان توجه شما به روزه دار حقیقی و انسان کامل یعنی وجود ذی جود حجة بن الحجج البالغة (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)نبايد منقطع شود.
روزه و نماز و بندگی شما از کانال آن حضرت به بارگاه باری تعالی بار می یابد.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🕊
📙#حکایتی_بسیار_زیبا_و_خواندنی
كشاورزی هر سال که گندم میكاشت، ضرر میكرد.
تا اینكہ یك سال تصمیم گرفت، با خدا شریك شود و زراعتش را شریكی بكارد.
اول زمستان موقع بذرپاشی نذر كرد كه هنگام برداشت محصول، نصف آن را در راہ خدا، بین فقرا و مستمندان تقسیم كند.
اتفاقاً آن سال، سال خوبی شد و محصول زیادی گیرش آمد.
هنگام درو از همسایههایش كمك گرفت و گندمها را درو كرد و خرمن زد.
اما طمع بر او غالب شد و تمام گندمها را بار خر كرد و به خانهاش برد و گفت:
«خدایا، امسال تمام زراعت مال من، سال بعد همه اش مال تو!»
از قضا سال بعد هم سال خیلی خوبی شد،
اما باز طمع نگذاشت كه مرد كشاورز نذرش را ادا كند.
باز رو كرد به خدا و گفت:
«ای خدا، امسال هم اگر اجازہ دهی، تمام گندمها را من میبرم و در عوض دو سال پشت سر هم، برای تو كشت میكنم!»
سال سوم از دو سال قبل هم بهتر بود و مرد كشاورز مجبور شد، از همسایگانش چند تا خر و جوال بگیرد، تا بتواند محصول را به خانه برساند.
وقتی روانه شهر شد، در راہ با خدا راز و نیاز میكرد كه:
«خدایا، قول میدهم سه سال آیندہ همه گندمها را در راہ تو بدهم!!»
همینطور كه داشت این حرفها را میزد، به رودخانهای رسید.
خرها را راند، تا از رودخانه عبور كنند كه ناگهان باران شدیدی بارید و سیلابی راہ افتاد و تمام گندمها و خرها را یكجا برد.
مردك دستپاچه شد و به كوہ بلندی پناہ برد و با ناراحتی داد زد:
«های های خدا!
گندمها مال خودت، خر و جوال مردم را كجا میبری؟»
هرکه را باشد طمع اَلکَن شود
با طمع کی چشم و دل روشن شود
پیش چشم او خیال جاہ و زر،
همچنان باشد که موی اندر بصر!
جز مگر مستی که از حق پر بوَد
گر چه بِدْهی گنجها، او حُر بود
📔#برگرفته_از_مثنوی_معنوی
🍂
🎀 خدا ناظر بر اعمال ماست 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 @Dastan 📚
عشقم همسرم:
(هركي نخونه از دستش رفته ، واقعا از دستش رفته)
روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یامحمد ، بعزّت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم تا قیامت می گویم علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت».
خداوندا به حق علی علیه السلام گره از کار ما بگشا
جلاءالعیون علامه مجلسی
هر کی این مطلب را خوند و به دلش نشست اگه دوست داشت به عشق 14معصوم واسه گروهاي ديگه بفرسته
خدایا:هر کی این پست راکپی کرد حاجت روا بفرما
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد
📚 @Dastan 📚
🌸🍃🌸🍃
#نماز_يا_افطار
امام باقر عليه السلام فرموده اند:
در ماه رمضان ابتدا نماز بخوان،
سپس افطار کن،
مگر اینکه همراه عده ای بودی که منتظر افطار بودند.
اگر قرار بود تو نیز با آنان افطار کنی،
با ایشان مخالفت نکن و ابتدا افطار کن و در غیر این صورت ابتدا نماز بخوان.
راوی پرسید:
چرا این کار را کنم و ابتدا نماز بخوانم
فرمود:
چون دو وظیفه برای تو پیش آمده است:
افطار و نماز
پس با چیزی شروع کن که بر دیگری برتری دارد و آن نماز است.
سپس فرمودند:
و تو روزه داری؛
پس اگر نمازت را با حالت روزه به جا آوری و روز را پایان دهی، برای من دوست داشتنی تر است.
#وسائل_الشيعه_ج١٠ص١٥٠ح٢