فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ شبها برای نماز بیدارم میکنند!
🔹 مرحوم شیخ مرتضی زاهد خودش نقل فرموده بود: «شبها برای عبادت سحری مرا صدا میزنند. یک شب میگویند: مرتضی برخیز! یک شب دیگر میگویند: شیخ مرتضی! و یک شب دیگر میگویند: آقا شیخ مرتضی! من وقتی دقت میکنم، میبینم اینها به «روز» من بستگی دارد. هر روز که من در رفتار و اعمالم دقت بیشتری میکنم و زیادتر مواظب هستم، در بیدارشدن، با احترام بیشتری روبهرو
.
.
فقط ۲ چيز تو دنیا هست که
باید نگرانش باشی👇🏻
این که ببینی سالمی یا مریضی!
اگه سالمی که نگرانی نداره...
اگه مریضی ۲ چيز هست که باید نگرانش باشی:
این که میمیری یا زنده میمونی!
اگه زنده میمونی که نگرانی نداره...
اگه میمیری ۲ چیز هست که باید نگرانش باشی:
این که میری بهشت یا جهنم!
اگه میری بهشت که نگرانی نداره!
اگه میری جهنم....
اونجا اونقدر آشنا میبینی که
اصلاً جای نگرانی نیست!
پس هیچ چیز ارزش نگرانی نداره
شاد باش...!
👤فامیل دور
📘#حکایت
روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید فرزندم مسجد این محل کجاست؟ کودک گفت آخر همین خیابان، به طرف چپ بپیچید،آن جا گنبد مسجد را خواهی دید
شیخ گفت آفرین فرزند من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا ؟ شیخ گفت می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم
کودک خندید و گفت تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی!
داستان های جالب
✍@dastan_jaleb
📚#راز_مثلها🧐🧐
✍داستان ضرب المثل معروف شتر دیدی ندیدی
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت
تا اینکه به پسر باهوشی برخورد
و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت:
شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی
و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید
پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را
نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی
چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت:
روی خاک رد پای شتری را دیدم که
فقط سبزه های یک طرف را خورده بود
فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده
بعد متوجه شدم که در یک طرف راه
مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است
چون مگس شیرینی دوست دارد
و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید
یک لنگه بار شتر شیرینی
و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت:
درست است که تو بی گناهی
ولی زبانت باعث دردسرت شد
🐫پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی🐫
چوب خدا
شاید صدا نداشته باشه...
اما درد داره...
پس حواست
به دلی که شکوندی باشه
چون خدا حواسش هست...
داستان های جالب
✍@dastan_jaleb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چرا لحظات مرگ سخت میگذرد؟
از امام صادق علیه السلام پرسیدند که چرا روح هنگامی که از بدن خارج میشود، احساس ناراحتی میکند، ایشان جواب دادند: زیرا بدن با روح خو گرفته و رشد کرده است.
📚بحار الانوار ج۶ ص۱۵۸
📘#حکایت
روزی یک شیخی از کودکی خردسال پرسید فرزندم مسجد این محل کجاست؟ کودک گفت آخر همین خیابان، به طرف چپ بپیچید،آن جا گنبد مسجد را خواهی دید
شیخ گفت آفرین فرزند من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی؟ کودک پرسید درباره چه چیزی صحبت میکنی حاج آقا ؟ شیخ گفت می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم
کودک خندید و گفت تو راه مسجد را بلد نیستی، می خواهی راه بهشت را به مردم نشان دهی!
داستان های جالب
✍@dastan_jaleb
💕📘حکایت بهلول
به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.
ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.
گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.
گفتند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.
گفتند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.
گفتند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟!
✍ سُئِلَ أَیُّ شَیْ ءٍ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ أَحْسَنُ فَقَالَ علیه السلام الْکَلَامُ فَقِیلَ أَیُّ شَیْ ءٍ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ أَقْبَحُ قَالَ الْکَلَامُ ثُمَّ قَالَ بِالْکَلَامِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکَلَامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ.
❓از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) سؤال شد : در میان مخلوقات الهی ، کدام زیباتر است؟
☘ فرمودند : زبان
❓سؤال شد : کدام زشتتر است؟
☘ فرمودند : زبان
👌 آنگاه فرمود : در پرتو زبان است که صورتها ، سفید یا سیاه (عاقبت بخیر یا عاقبت به شر) میشود.
📚 بحارالانوار ج۷۵ ص۵۵
داستان های جالب
✍@dastan_jaleb
📘#داستان_شب
فریب نخورید!
در زمان حضرت سلیمان پرندهای برای نوشیدن آب به سمت حوضی که کنار چشمهای بود پرواز کرد اما چند کودک را به سر برکه دید پس آنقدر صبر کرد تا کودکان از آنجا متفرق شدند! همینکه قصد فرود به سوی برکه را کرد این بار مردی را با ریش بلند و آراسته دید که برای نوشیدن آب به آن برکه مراجعه نمود. پرنده با خود گفت که این مرد خوبی است از وی آزاری به من نمیرسد! وقتی نزدیک شد آن مرد سنگی بهسویش پرتاب کرد و چشم پرنده کور شد! پرنده از مرد نزد حضرت سلیمان شکایت برد! پیامبر آن مرد را احضار کرد او را محاکمه و فرمان کور کردن چشم او را داد. اما پرنده به حکم صادر شده اعتراض کرد و گفت: چشم این مرد هیچ آزاری بهمن نرساند بلکه ریش او بود که مرا فریب داد و گمان بردم که از سوی او آزاری به من نمیرسد! پس به عدالت نزدیکتر است اگر ریش او را بتراشید تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند!