eitaa logo
داستان های آسمانی
71 دنبال‌کننده
46 عکس
13 ویدیو
0 فایل
در این کانال میتونید داستان های جذابی از افرادی ک مسیر زندگی خود را به گونه ای متفاوت انتخاب کردند بخوانید. این داستان ها واقعی نیستند اما میتوانند مصداق های واقعی زیادی داشته باشند اگر انتقاد یا پیشنهادی دارید لطفاً به این آی دی ارسال کنید. @asemani4522
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام و احترام این کانال داستان هایی است در مورد افرادی ک دور و بر ما هستند و در همین هوا نفس می‌کشند اما انتخاب های ریز و درشتی ک در زندگی داشتند باعث شده مسیر زندگی شان تغییر کند و آسمانی شوند.
قسمت اول روزی که ریحانه به دنیا آمد، دم دمای عید فطر بود. شاید دو سه روز مانده بود به عید. ریحانه را وقتی برایم آوردند و در بغلم گذاشتند، از خوشحالی داشتم بال در می‌آوردم!! ... یک دختر تپل و سفید!!.. با چهره‌ای نورانی... اصلاً شبیه نوزادهای دیگر نبود. خیلی خاص و متفاوت بود. بوی خدا می‌داد؛ آخر در تمام ایام بارداری، کلام خدا از زبانم جاری بود و ذکر صلوات بر لب داشتم. شنیده بودم که هر کس قرآن بخواند، قرآن‌ با گوشت و پوست و خونش آمیخته می‌شود. ریحانه هم جزئی از وجودم بود و صورتش نور قرآن داشت. همان ابتدا قبل از آنکه بچه‌ام را شیر بدهم، شوهرم در گوشش اذان و اقامه گفت و کامش را با تربت امام حسین علیه السلام باز کرد و اسمش را ریحانه گذاشت... ریحانه النبی ...یعنی ریحانه پیامبر.... گل پیامبر ....هم نام حضرت زهرا سلام الله علیها....   او را به فاطمه زهرا سپرد و از فرزند فاطمه خواست تا او را به سربازی بپذیرد . ریحانه هیچ وقت شیر خشک نخورد، انگار خواست خدا این بود که این دختر لب به چیزی که نمی‌دانست، نزند. پیش عالِم شهر که بردیمش، می‌گفت: (این دختر خیلی دختر مبارکی است.) ما این را به وضوح در زندگیمان دیدیم. همین که ریحانه پا به زندگی ما گذاشت رحمت و برکت به زندگی ما سرازیر شد. انگار رزق این دختر خیلی زیاد بود.... کانال داستان های آسمانی https://eitaa.com/dastan_asemani
سعی میکنم هر ۲_۳شب یک قسمت از داستان را بگذارم ک خسته نشید☺️
. 🍃داستانی زیبا ازحضرت موسی🍃 ☘روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه‌السلام آمد و گفت: ای موسی علیه‌السلام خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه‌السلام گفت: زمانی گوسفندان شعیب نبی را چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه‌ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می‌رود. می‌دانی موسی از سکه‌ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی‌نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی‌بینی و نمی‌شناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی‌رسد، بلکه با عبادت می‌خواهد از او دور نشویم تا در دام گرگ شیطان گرفتار نشویم. و مَنْ یعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَیضْ لَهُ شَیطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او می‌فرستیم پس همواره قرین اوست ( سوره مبارکه زخرف آیه 36) با کمک داستان ❄️@dastan_asemani
قسمت دوم هرچه ریحانه بزرگتر می‌شد، شیرین‌تر می‌شد؛ خوش زبان‌تر می‌شد؛ شیرینی این دختر آن جایی بیشتر شد که قبل از اینکه زبانش کامل باز شود و بتواند جملات را به خوبی بیان کند، آیه نور را یاد گرفت و مثل بلبل این آیه را می‌خواند:( الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکات فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیة ولا غربیه  یکاد زیتها یضیئ و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشا و یضرب الله الامثال للناس والله بکل شئ علیم.)(آیه ۳۵ سوره نور) صداشو ضبط کردم. برای هر کس صداشو می‌گذاشتم، براش غش و ضعف می‌رفت.... از بس که شیرین قرآن می‌خوند... اینقدر سریع قرآن را حفظ می‌کرد که هنوز به سن مدرسه نرسیده بود، تونست جزء  ۳۰ رو کامل حفظ کنه... استعداد عجیبی در حفظ قرآن داشت. یک روز رفت قرآن رو برداشت و آورد پیش من. بازش کرد. گفت: "مامان بیا این سوره رو با هم حفظ کنیم" نگاه کردم دیدم سوره هود رو آورده!! خندیدم و گفتم:" ریحانه جونم این سوره خیلی طولانیه... کار شما نیست... _مامان....مامان.... خواهش می‌کنم بیا اینو حفظ کنیم... 🙏 _می‌خوای ببرمت یه جایی که از اول تا آخر قرآن رو حفظ کنی؟ _ آخ جوووون..... از اول تا آخر قرآن؟! آره مامانی... بیا بریم... همین الان پاشو بریم.... _ الان که شبه!! جایی باز نیست!! _ خب فردا صبح بریم. _ باشه اگه امشب زود بخوابی فردا صبح زود میریم. سریع شامشو خورد و خوابید. فردا صبح زود بلند شد و گفت: مامان پاشو.. پاشو بریم همونجا که قرآن یادم میدن. بلند شدیم رفتیم مهد قرآن. همین که وارد مهد قرآن شدیم، مدیرش گفت: "خانم این دختر خیلی کوچیکه... ما قبولش نمی‌کنیم..." کانال داستان های آسمانی https://eitaa.com/dastan_asemani
🔴 ! 💠 وقتی همسرتان یا فرزندتان اشتباه می‌کند بلافاصله به او نگویید: "دیدی گفتم؟" اگر از اشتباه كردن در حضور شما هراس داشته باشد شک نكنيد به تدريج از شما دورتر مي‌شود. و به مرور، احساس آرامش و لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ می‌شود! این هراس، زمینه‌ی مخفی‌کاری، دروغگویی و کم شدن ارتباط کلامی همسرتان یا فرزندتان با شما خواهد شد. ❄️@dastan_asemani
🖤چقدرآخراین ماه سخت وسنگین است 🖤تمام آسمان وزمین بی قراروغمگین است 🖤بزرگترزغم مجتبی(ع)وداغ رضا (ع) 🖤فراق فاطمه با خاتم النبیین (ص) است ❄️@dastan_asemani
. ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺮﻭﯼ درزندگی ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ : ‏« ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ‏» ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻨﺪ . ﮔﻔﺖ : ﺳﺨﺖ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯿﺪ . ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺷﺶ ﺧﺼﻮﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻﮔﺎﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ . ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺩﻟﯿﻞ ﺷﺎﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺖ . ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ.ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﺑﻨﺪﻧﺪ. ﭘﻨﺠﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺁﺷﺘﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. ﻭ ﺷﺸﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ . ﺍﻟﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﺩﺍﺭﻳﺪ. .