eitaa logo
داستان لند
169 دنبال‌کننده
933 عکس
103 ویدیو
1 فایل
داستان های واقعی✍ نوشته ی @shahrzad_gheseha چالش های شما 🙃 هم دردی و هم صحبتی 👥 اینجا قراره یه خانواده باشیم باهم 💕 لینک کانال و نشر بده دوستم https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6 آیدی کانالمون👈 @dastan_land
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش میتونستم وویس این دوست و براتون بزارم تا ببینین چطور دقیق اتفاقات و براشون گفتم🥲 خودمم باورم نمی شد 🙃
😅 کاش واقعا می شد یه موکل گرفت، حداقل کار های روزمره رو برام انجام بده🤣 _______ این کاری که من انجام میدم از روی علم ابجده ربطی به رمالی نداره🙄
دِلتنـْــــگ شُد خُــᰔـــدٰا ۔۔ و تُو را أز زَمیـــــن گرفْت...! یِک¹ ﴿فـــــآطمه۔۔ۜ𑁍 ﴾ڪِہ؛ دَر دو² جَ‌ـھـٰان‌ِ‌ بیشـــــتَر نَداشـــــتْ۔۔!!! 🥀 🥀
🙌 آقا سلاااااام سلااااام از منی که امروز تصمیم داشتم دیگه قند و شکر مصنوعی نخورم ولی.... یهو دچار ضعف و بی حالی شدم 👀 چاره ی دردمم فقط این پاستیلای خوشگل و خوشمزه بود 😅 دیگه تصمیم گرفتم امروزو به حد مرگ بخورم ازشون ولی فردا دیگه بریم واسه رژیم😜 البته اگه خدا بخواد🤨
🌱 خدایی قند ضرر داره بیاین اعلام حضور کنین باهم دیگه بریم تو ترک😅 هرچیزی دسته جمعیش راحت تره مخصوصا اگه پایه داشته باشی 🦶 حالا واسه اینکه دعای خیرتون و بدرقه ی راهم کنین براتون پارت آوردم🥳
داستان لند
#پارت_نودونه (خزان بی بهار ) بیشتر حالت گرفته میشه و ناراحت میشی همینطوری هم فکرت درگیر حرف های ا
(خزان بی بهار ) یه لیوان برداشتم و رفتم کنار سماور تا واسه خودم چایی بریزم با صدای آروم و مظلوم به زن داداشم گفتم: خب ؛ زن داداشم با تعجب گفت: چی خب؟؟ + نمیخوای راجع به زن حمید بهم چیزی بگی؟؟ مگه نمیگفتی بخاطر مخالفتش با ازدواج و خواستگاری رفته سربازی و خیال برگشتن نداره؟؟پس چی شد؟؟ چرا انقد سریع عقد کردن؟ تازه راه افتاده دستشم گرفته آورده پاگشا _ کوثر، چقد بهت بگم بهش فکر نکن؟؟ چرا حرف حالیت نمیشه آخه دختر + نمیتونم بهش فکر نکنم خودت میبینی چقدر بدبختی و مشکلات دارم حداقل نزار سر این قضیه هم فکرم مشغول تر بشه با مظلومیت زل زدم تو چشماش و گفتم: میشه لطفا بهم بگی چی شد که حمید راضی به ازدواج شد؟؟ _ باشه ، بهت میگم ولی اگه ناراحت شدی تقصیر من نیست، خودت خواستی با ذوق گفتم قبوله وپریدم رو اپن نشستم _ تقریبا ۳ ماه پیش بابای حمید با آشنابازی و پول تونست با هزار کلک حمید و معاف کنه تا حمید مجبور بشه بر گرده خونه وقتی حمید برگشت خونه ، شوهر خاله اش ( پدر زن حمید) بخاطر اینکه یه جورایی زن عموم اینارو نشون کرده بود واسه حمید دنبال کار می گشت و با پارتی تونست حمید و تو بانک استخدام کنه البته چون حمید دیپلمش رو نگرفته قبولش نمی کردن ولی بخاطر شوهر خاله اش با همون پدر زنش رو مدرکش چشم پوشی کردن واستخدامش کردن https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6
(خزان بی بهار ) حمید هم بعد از اینکه ۱ ماه تو بانک استخدام شده بود و کار میکرد یهو خودش پیشنهاد داد که باید حتما عقدشون و رسمی کنن و بتونه راحت با دختر خاله اش رفت و آمد کنه نبودی ببینی یه وام گرفت فقط واسه اینکه بتونه یه مراسم عقد خوب بگیره تاحالا تو فامیل همچین مراسمی نداشتیم حتی عکاس و فیلمبردار هم گرفته بود همه تو مراسم میگفتن این مراسم و این هزینه از سر عروس زیاده چون واقعا حمید حتی خودش هم نسبت به زنش سرتره با حس خیسی صورتم به خودم اومدم بدون اینکه بدونم اشکام صورتم و خیس کرده بودن زن داداشم با ناراحتی گفت: چقد بهت گفتم ولش کن دیگه بهش فکر نکن ، هرچی بوده تو گذشته بوده تموم شده فکر کردی قراره تا آخر عمرش بخاطر تو تنها بمونه و ازدواج نکنه؟ ولی بخدا کوثر اصلا مریم (زن حمید) با تو قابل مقایسه نیست حتی انگشت کوچیکه ی تو هم نمیشه تا دلت بخواد اَدا و اطفار داره خدا نکنه یه عطسه کنه دیگه از جاش تکون نمیخوره میشینه یه جا ماتم میگیره که واااای سرما خوردم و حالم بده حمید هم عین پروانه دورش می گرده با بغض رو به زن داداشم گفتم: خب دیگه بسه ، خوبه حالا نمیخواستی بگی و داری اینطوری با آب و تاب از عشق و علاقشون برام تعریف میکنی قیافه به چه دردی میخوری آخه با کف دست محکم کوبیدم رو پیشونیم و گفتم: از قدیم گفتن 《 پیشونی من و کجا میشونی》 https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6
مود علاقه ی این روزای من 😅 میدونستین ‼️ اگه هم دوست دارین بخورین هم ریزه خواری داشته باشین هم لاغر شین چاره ی کارتون کاهوعه چون فیبر داره باعث حس سیری کاذب میشه👌 تااااازه با ابغوره یا سرکه بخور چربی سوزیم میکنه برات😉 @shahrzad_gheseha