eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
80 دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰در سال 99 هجرى عمر بن عبدالعزيز بمقام خلافت رسيد و فرمانرواى كشور اسلام شد. او موقعي كه نوجوان بود و در مدينه تحصيل مي كرد مانند ساير افراد گمراه ، نام على عليه السلام را به زشتى مي برد، ولى بر اثر تذكر مرد عالمى به حقيقت واقف شد و دانست سب آن حضرت غيرمشروع و موجب غضب باري تعالى است ، اما نمي توانست آ نرا كه فهميده بود به دگران بگويد و آنان را از گناهى كه مرتكب مي شوند باز دارد. با نيل به مقام حكومت و دست يافتن به قدرت تصميم گرفت از فرصت استفاده كند، سب على عليه السلام را از صفحه صفحه مملكت براندازد و اين لكه ننگين را از دامن ملت اسلام بزدايد. براى آن كه در جريان عمل ، با مخالفت رجال متعصب بنى اميه و معاريف خودخواه شام مواجه نشود و سدى در راهش ايجاد نكنند لازم ديد مطلب را با آنان در ميان بگذارد، افكارشان را مهيا كند، توجهشان را به لزوم اين مبارزه جلب نمايد و آن ها را با خود هم آهنگ سازد. به اين منظور نقشه اى در ذهن خود طرح كرد و يك طبيب جوان كليمى را كه در شام بود براى پياده كردن آن نقشه در نظر گرفت ، محرمانه احضاريش نمود و برنامه كار را به وى آموخت و دستور داد كه در روز و ساعت معين به قصر خليفه بيابد و آن را اجراء نمايد. قبلا عمر بن عبدالعزيز دستور داده بود كه آن روز تمام بزرگان بنى اميه و رجال نافذ و مؤ ثر در محضرش حضور به هم رسانند و پيش از آمدن طبيب كليمى همه آن ها آمده بودند و مجلس براى اجراء نقشه خليفه ، آمادگى كامل داشت . در ساعت مقرر جوان كليمى آمد و با استجازه وارد شد توجه تمام حضار به وى معطوف گرديد. عمربن عبدالعزيز پرسيد براى چه كار آمده اى ؟ پاسخ داد آمده ام دختر خليفه مسلمين را خواستگارى كنم . سؤ ال كرد براى كى ؟ جواب داد براى خودم . حاضران مجلس بهت زده به او نگاه مي كردند. عمربن عبدالعزيز لختى جوان را نگريست سپس گفت : من نمي توانم با اين تقاضا موافقت كنم چه آنكه ما مسلمانيم و تو غير مسلمان و چنين وصلتى در شرع اسلام جايز نيست . طبيب كليمى گفت : اگر حكم اسلام اين است چگونه پيغمبر شما دختر خود را به على بن ابيطالب داد؟ خليفه برآشفت و گفت على بن ابيطالب يكى از بزرگان اسلام بود. طبيب گفت : اگر او را مسلمان مي دانيد پس چرا در تمام مجالس لعن سبش ‍ مي كنيد؟ عمربن عبدالعزيز با قيافه تاءثر به حضار محضر رو كرد و گفت به پرسش او پاسخ گوئيد. همه سكوت كردند، سر خجلت بزير انداختند و طبيب كليمى بدون آنكه جوابى بشنود از مجلس خارج شد. ناسخ التواريخ ، حالات امام باقر(ع )، جلد 1، صفحه https://eitaa.com/dastan_latifeh392
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰ادامه مقدمه https://eitaa.com/dastan_latifeh/13 👈هدف ما از آوردن لطيفه های قرآنی ☺️الف : ☺️ب : آشنائی مردم با البته با ادبيات مختلف: 🌷1 - نمونه هدايت به سمت حلال خواری و دوری از حرام 🎂از ماست که بر ماست 👈شخصی شیر می‌فروخت و آب در آن می‌ریخت، پس از چندین سال، سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. به‌پسر خود گفت:‌نمی‌دانم این سیل از چه آمد؟ پسر گفت:‌ای پدر، این آبی است که به‌شیر داخل می‌کردی اندک اندک جمع شد و هرچه داشتیم برد. «وما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛ و آن‌چه از رنج و مصائب به‌شما می‌رسد، همه از اعمال زشت خود شما است». شوری (42)، آیه 30 🌷2 - اميد بخشی 🔰روزی صفیه عمه حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نزد ایشان آمد و گفت: یا رسول اله دعا کن تا من به بهشت بروم پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به شوخی فرمودند: زنان سالخورده به بهشت نمیروند. صفیه سخن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را باور کرد و با حالتی اندوهگین قصد رفتن کرد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: سخنی که گفتم درست است به دلیل ‌اینکه در قیامت پیرزنان ابتدا جوان می‌شوند آنگاه به بهشت می‌روند "و زنان زیبا آنها را در کمال حسن و زیبایی بیافریدیم و آنان را شوهر دوست ، جوان و همسال قرار دادیم" (سوره واقعه _ 34 ، 36) 🌷3 - مواظبت فتنه گران 🛑یکی از دانشمندان عرب گوید: به وزیر خلیفه شکایت کردم که دشمنان بسیاری دارم و همه برای آزار من دست به یکی کرده‌اند. وزیر گفت: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ "دست خدا بالای همه دستهاست" (سوره فتح _ 10) گفتم: مکر و حیله آنها بسیار است گفت: وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ "مکر بد و فکر بد جز صاحبش احدی را هلاک نخواهد کرد" (سوره فاطر _ 43) گفتم من تنها یاوری ندارم ولی آنان بسیارند. گفت:كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ "چه بسیار آمده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی غالب شده‌اند خدا یاور صابران است" (سوره بقره _ 249) 🔰ضرر بيگانه بودن با قرآن وقتی با مفاهيم قرآن آشنا نباشی دچار مشکلات عديده ای می شوی چرا که: 🎂الف : هر کس به نفع خود فکر می کند راننده تاکسی يه می گفت بگذار ببرمت تاز دم در خانه ات؛ مگر انسان پول را برای راحتی نمی خواهد؟! ☺️حال اين يکی را ببين! 🎂تقدم مال بر فرزند خواجه‌ای مال خود را بین فرزندانش تقسیم می‌کرد و غلامی خردسال داشت. غلام گفت: ای خواجه اول به من چیزی بده بعد به فرزندانت. خواجه پرسید چرا؟ غلام جواب داد: برای اینکه خداوند در قرآن می‌فرماید: "مال و فرزندان زینت زندگانی دنیوی هستند..." (سوره کهف _ 466). و در این آیه مال را از فرزندان مقدم آورده ، من هم که جزو اموال تو هستم پس بر فرزندانت تو تقدم دارم. خواجه با شنیدن سخن خردمندانه و زیرکانه غلامش ، خوشحال شد و او را آزاد کرد. 🌷ب : اين هم نمونه ديگر! 🎂بخیل زیرک بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه‌ای را به کوزه‌گر داد. کوزه‌گر پرسید:‌بر کوزه‌ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس:‌«فمن شرب منه فلیس منّی؛ یعنی هرکس از آن بنوشد از من نیست»! کوزه‌گر پرسید:‌بر کاسه‌ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس:‌«و من لم یطعمه فأنّه منّی؛ یعنی هرکس از آن نخورد او از من است». بقره (2)،و آیه 249 🔰پيام لطيفه ها: 🌷الف : هم با بايد زيرک باشی 🎂سهم برادری 👈مسکینی به نزد امیر آمد و گفت به‌مقتضای آیه «انما‌المؤمنون اخوة؛ مؤمنان برادر یکدیگرند»، مرا در مال تو سهمی است، چرا که برادرت هستم. حجرات (49)، آیه 10 امیر گفت تا یک دینار به او دادند. مسکین گفت: ای امیر این مبلغ کم است. امیر گفت:‌ای درویش، تنها تو برادر من نیستی، بلکه همه مؤمنان عالم برادر من هستند، پس اگر مال مرا به‌همه ایشان قسمت کنند به تو بیش از نرسد. 🌷ب : از باور و اعتقاد خوب برخوردار باشی 👈و اگر با اعتقاد سراغ قرآن بروی! قرآن اهدنا الصراط المستقيم است. ☺️سلطان پابرهنه سلطان سلیمان، که از سلاطین عثمانی بوده است، روزی قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت علی‌(ع) را در نجف کرد. نزدیکی حرم از اسب پایین آمد تا به‌احترام حضرت امیر (ع) تا حرم پیاده رود. یکی از همراهان او که از دیدن این صحنه به شگفت آمده بود بر سلطان خرده گرفت که شما شأن خود را با این عمل پایین آوردید و سلطان در پاسخ گفت:‌احترام امیر‌المؤمنین‌(ع) بر من واجب است. قاضی قانع نشد و اصرار کرد تا به‌قرآن تفأل زده شود. سلطان نیز چنین کرد این آیه در اول صفحه ظاهر شد:‌«فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوی؛ کفشهای خود را درآور چرا که در مکان مقدسی هستی». ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @latayefghorani https://eitaa.com/dastan_latifeh
🔰ادامه مقدمه https://eitaa.com/dastan_latifeh/13 👈برکات آشنائی با قرآن با ادبيات مختلف: ☺️آشنائی با راهکارهای 🌷1 - در امور اقتصادی 🛑آیا اطمینان نداری! همسایه «اصمعی»، از او چند درهم قرض کرد. روزی، اصمعی به او گفت: آیا به یاد قرضت هستی؟ همسایه گفت: بله! آیا تو به من اطمینان نداری؟ اصمعی گفت: چرا. مطمئنم؛ اما مگر نشنیده‌ای که حضرت ابراهیم(ع)، به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: (اولم تومن) (مگر ایمان نیاورده ای؟). ابراهیم پاسخ داد: (بلی ولکن لیطمئن قلبی). چرا. ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.» (منبع:نشریه بشارت- ش77) 🌷2 - راهکار اموراجتماعی و چگونگی برخورد افراد گوناگون. الف : حکيم و دانشمند 🛑مراتب ایمان کسی به دیگری گفت: آیا تو مؤمنی؟ مخاطب در پاسخ گفت: اگر منظور تو از مؤمن، مؤمنی است که در آیه آمده: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا اُنْزِلَ عَلَینَا» ؛ «ما به خدای عالم و کتابی که به ما نازل شده، ایمان آورده ایم.» آری، مؤمنم؛ ولی اگر منظورت مؤمنی است که در این آیه آمده است: «أِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ أِذَا ذُکرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ «مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود، دلهاشان ترسان و لرزان شود.» نمی دانم. 🌷ب : با مردم معلوم الحال 1 - 🛑شیطان می‌آید روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مومن طاق،شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام از دور پیدا شدو به طرف آن‌ها متوجه گردید. وقتی نگاه ابوحنیفه به او افتاد از روی دشمنی به اصحاب خود گفت: قد جاءکم الشیطان:شیطان به سوی شما آمد. وقتی مومن طاق این سخن را شنید و نزدیک آمد این آیه را خواند: ...انا ارسلنا الشیطان علی الکافرین تؤزهم ازّا:ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند. 2 -🛑 تو فرعون و من موسی مردی در زمان یکی از خلفا ادعای پیامبری نموده و می گفت: من موسی بن عمران هستم. این خبر به گوش خلیفه رسید، او را احضار نمود و پرسید: تو کیستی؟ مرد گفت: موسی بن عمرانم. خلیفه گفت: اگر راست میگویی عصای تو که تبدیل به اژدها می شدکجاست؟ مرد گفت: ای خلیفه! تو همانند فرعون بگو: اَنَا رَبُّکُمُ الأَعلَی(نازعات24)ترجمه: و (فرعون) گفت: من پروردگار برتر شما هستم.🍀 تا من نیز همانند موسی آن عصا را به اژدها تبدیل نمایم. 🌷ج : ای وای اگر ما نيز اينگونه باشيم 💦نکوهشی چون ستایش 👈شخصی به احمد بن خالد گفت: خدا به تو عطایی کرده که به رسول خداصلی الله علیه وآله نکرده بود. احمد از این گفته در خود فرو رفت و به خشم آمد و با عتاب از گوینده سؤال کرد که ای کم خرد! آن چیست که خداوند به من عطا کرده و به رسول خداصلی الله علیه وآله ارزانی نداشته است؟ آن مرد در پاسخ گفت: خداوند به رسول خودش می فرماید:«لَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» ؛ 6 «ای پیامبر! اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق می شدند.» در صورتی که تو تندخو و سخت دل هستی و ما از گردت متفرق نمی شویم! 400 سوال خواندنی از قصه های قرآنی 🎂يا اين گونه گستاخی نادان 🛑دلیل ترک نماز فردی نماز نمی‌خواند ، به او گفتند: چرا نماز نمی‌خوانی؟ جواب داد: مگر قرآن نمی‌خوانید؟ قرآن می‌فرماید: لا تقرَبو الصَّلاة ؛ نزدیک نماز نشوید 🎂دليل نادنی او هم اينکه « شاهنامه آخرش خوشه» بايد ادامه آيه را بخواند تا معرفت نسبت به نماز پيدا کند! بقیه آیه چنین است نخواند: لا تقرَبوا الصَّلاةَ و اَنتُم سُکری ؛ نزدیک نماز نشوید در حالی که مستید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @latayefghorani https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☺️بیمار حرف شنو 👈بیماری به مطب دکتر رفت و گفت: آقای دکتر، مرا می شناسید؟ ☺️دکتر پرسید: درست یادم نیست. ☺️بیمار پرسید: چطور یادتان نمی آید؟ دو سال پیش آمدم خدمتتان. شما گفتید از جایی که رطوبت دارد دوری کنم ☺️دکتر گفت: خب، حالا اشکالی پیش آمده است؟ ☺️بیمار گفت: نخیر آقای دکتر! حالا آمده ام بپرسم که می توانم به حمام بروم یا نه؟ ☺️کتاب لطيفه های خوشمزه ص27 🔰کاربد اين طنز در موضوع دين است. برچسب ها: https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎂کم فرهنگی 👈می گفت همراه گروهی به منطقه ... برای خدمت به .. بودم این گروه که تشکیل می‌شد از مهندس راه و ساختمان و مسئول امور تعاونی همچنين دکتر عمومی و دامپزشک. ☺️این خاطره را مهندس راه و ساختمان تعریف می کرد: که پس از ساختن حمام برای آنها یک ماه در انتظار ماندم که یکی از آنها به حمام برود متأسفانه هیچکدام به حمام نرفتند از آنها علت را پرسیدم، گفتند: نیاز پیدا نکردیم . 👈احساس کردم که این ها با آشنا نیستند. یکی از آنها که اهل نشست و برخاست بود، را همراه خود، به حمام بردم و به هر صورت بود او را به زیر دوش فرستام دیدم بالا و پایین می پرد.! گفتم: تو را چه می شود گفت: آب گرم که به روی بدن ریخنه می شود قلقلک می شوم.! باور کردنی نیست ولی «آنچه عیان است چه حاجت به بیان است» یکی دیگر از اعضای این گروه که مسئول امور فرهنگی بود گفت: دوستانه به آنها گفتم: چرا نماز نمی خوانيد؟ گفتند: باید آب باشد که انسان خودش را طاهر کند بعد به عبادت بپردازد . گفتم: آب آنچنانی لازم نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: با یک سیر اب که تقریباً یک لیوان بیشتر می شود. می توان وضو گرفت و با کمتر از یک کیلو آب می شود غسل کرد. سپس پرسیدم شما در روز چند عدد چای می خورید گفت: خیلی بسیار زیاد. گفتم: با آب یکی دو استکان چایی می شود موضوع ساخت. پس چرا می گویی آب نداریم. 👈از اینجا متوجه می شوید که بدونه آموزه های دینی نه بهداشتی می ماند نه عبادت و ارتباط با خدا چرا که، آرامش واقعی با ياد خداست بدست می آيد، چنانچه در قرآن آمده: 1️⃣نماز بخوانید تا به یاد خدا باشید و نيز در باره برکات نماز فرموده: 2️⃣یاد خدا باشید تا از آرامش واقعی برخوردار باشید و بلاخره انشاء الله اهل بهشت باشیم 3️⃣چرا که فرمود : ای نفس هایت مطمئن ... داخل بهشت شوید در حالی که هم خدا از شما راضی است و نیز شما هم از نعمتهای خدا راضی خواهد خواهید شد. https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰کلاغ 👈شخصی که شصت سال داشت کلاغی را خرید و در قفس بزرگی گذاشت و به خانه آورد. زنش پرسید: فایده این کلاغ چیست؟ گفت: شنیده ام کلاغ سیصد سال عمر می کند، میخواهم امتحان کنم ببینم آیا این مسئله راست است یا نه؟ ☺️کتاب لطيفه های خوشمزه ص27 https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰ناپلئون از مى گويد ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه و چهره معروف عالم سياست درعرصه بين الملل، ✍️روزى در مورد اسلام و مسلمانان فكر مى كرد و اين كه چطور مى شود، بر كشورهاى اسلام تسلط يافت، و مسلمانان را تحت سيطره فرانسه درآورد. از مشاورين خود سؤال كرد : مركز مسلمين كجاست ؟ مصر را معرفى كردند. او به سوى مصر حركت كرد؛ پس از ورود به كتابخانه مهم آن شهر رفته و به مترجم گفت : يكى از مهمترين كتاب هاى اين ها را برايم بخوان، او قرآن را باز كرده و در اول صفحه، اين آيه را مشاهده كرد : اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُالْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْلَمُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً كَبيراً. (1) ا ين قرآن، به راهى كه استوارترين راه هاست، هدايت مى كند، و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى دهند، بشارت مى دهد كه براى آن ها پاداش بزرگى است . مترجم، آيه را براى ناپلئون خواند و ترجمه كرد. از كتابخانه بيرون آمدند، شب را تا صبح، ناپلئون به اين آيه و پيام آن فكر مى كرد. صبح بيدار شده، دو مرتبه به كتابخانه آمدند؛ از مترجم خواست، همان كتاب ديروزى را دوباره براى او بخواند و معنى كند و او هم آياتى را خوانده و ترجمه نمود. شب را باز در فكر و انديشه قرآن و مفاهيم عالى آن به سحر رساند. روز سوم هم، مثل دو روز قبل، آياتى خوانده و براى ناپلئون ترجمه شد. بعد از اين كه از كتابخانه بيرون آمدند سؤال كرد : اين كتاب چه جايگاهى، در بين ملت مسلمان دارد و چقدر به آن اهميت مى دهند؟ مترجم گفت : آن ها معتقدند كه اين قرآن كتاب آسمانى است و بر پيامبر اسلام نازل شده، همه اش كلام خداست. ناپلئون دو جمله گفت، يكى به نفع مسلمانان و ديگرى به ضرر آنان. او گفت : آن چه من از اين كتاب فهميدم : اگر مسلمانان فرامين و احكام جامع اين كتاب را فراگيرند و به آن عمل كنند، ديگر روى ذلّت نخواهند ديد. و اضافه كرد : تا زماني كه، اين قرآن در بين مسلمين حكومت كند، در پرتو تعاليم برنامه هاى آن، مسلمانان تسليم ما نخواهند شد؛ مگر اين كه بين اين كتاب و آنان فاصله ايجاد شود. 1- اسراء / 9. -2 برگرفته از راهنماى سعادت، ص 479. مستضعفان را تاابد بانك رهائى است (قرآن ) بر فرق ظالم تيغ بران است قرآن درتيره شبهاى فساد و فتنه وظلم نور درخشان است وفرقان است قرآن در نيمه هاى شب انيس عاشقان است روح شهامت هاى مردان است قرآن تا اى برادر مهر قرآن دردل ماست تابرمن وماوتوسلطانست قرآن دشمن ظفر برما نخواهد يافت هرگز فتح ظفر را اصل وبنيان است قرآن گر عاشق ديدار گلهاى بهشتيد صدها بهشت و باغ رضوان است قرآن صدّيق را با قرآن پروريدند آرى مسلمان را دل وجان است قرآن (حجة الاسلام صديق عربانى ) https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰فرق اسلام و مسيحيت ! 👈دو نفر از جوانان مسيحى كه مسلمان شده و براى تحصيلات دينى به مراكش رفته بودند، تعريف مى كردند كه : چند سال قبل، در اسپانيا شده بوديم. در زندان با يك جوان عراقى آشنا شديم. او روزها به هنگام بيكارى، در گوشه اى مى نشست. و با صوتى خوش مى خواند. ما كه مسيحى بوديم و زبان عربى نمى دانستيم : از حرف هاى او چيزى نمى فهميديم، اما از قرآن خواندنش مى برديم. به همين خاطر تصميم گرفتيم كه از فراغت خود استفاده كرده. عربى ياد بگيريم. نزد همان جوان مسلمان، كم كم عربى را ياد گرفتيم، طورى كه هر گاه او قرآن خواند، ما معنى آيات را مى فهميديم، تا اين كه او يك روز اين آيه را خواند : ( از خداوند رحمتش را بخواهيد.) و سپس آيه اى خواند كه : بخوانيد من را، تا كنم شما را. و بار ديگر، اين آيه را كرد : هنگامى كه بندگانم از من چيزى بخواهند، من به آنان نزديك هستم. در اين هنگام ما به فكر فرو رفتيم كه چقدر بين و دين مسيحيت (فعلى) تفاوت است. مسلمانان هرگاه بخواهند با خدا حرف بزنند، احتياج به واسطه ندارند. ولى مسيحيان در خود تشريفات پوچ و بيهوده اى دارند. آن ها مى گويند كه هيچ كسى نمى تواند بدون واسطه با خدا حرف بزند و براى اين كار حتما بايد نزد كشيش ها برود و به گناهان خود اعتراف كند و پولى بپردازد تا كشيش او را بيامرزد، در حالى كه خود كشيش؛ هيچ راهى به سوى خداوند ندارد. 👈ما از شنيدن اين آيات منفعل شده و (در خود) به شك افتاديم. و با خود فكر كرديم : آيا به راستى خداوند به ما نزديك است و ما بدون واسطه مى توانيم از او بخواهيم ؟، مدتى گذشت تا اين كه روزى در زندان گرفتار عطش و تشنگى شديم و هيچ كس هم در محوطه نبود تا از او بخواهيم. وقتى كه از تشنگى به حالت مرگ افتاديم، ناگهان به ياد قرآن افتاديم و كرديم كه : خدايا، اگر اين آيات از جانب تو و (ص) فرستاده توست، به داد ما برس كه داريم از تشنگى هلاك مى شويم. در اين موقع، ناگهان از ديوار مقابل ما، جوى آبى جارى گرديد. ما از آن آب نوشيديم و سيراب شديم و در همان لحظه تصميم گرفتيم كه شويم. پس از رهايى از زندان اسلام را اختيار نموده و براى ادامه تحصيلات به اين جا آمديم. ☺️کتاب آدابى از قرآن ص 205 https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰داستان ثعلبه ی نا سپاس که ارزش های دينی را به باد مسخره گرفت را با استفاده از لينگ مطالعه بفرمائيد. https://eitaa.com/hekmat66/821 https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فهرست🍎🌹🌺 مقدمه 🔰ادامه مقدمه https://eitaa.com/dastan_latifeh/13 آدرس حرف الف: https://eitaa.com/dastan_latifeh/161 آدرس حرف ب : https://eitaa.com/dastan_latifeh/179 آدرس حرف پ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/185 آدرس حرف ت : https://eitaa.com/dastan_latifeh/187 آدرس حرف ث : https://eitaa.com/dastan_latifeh/189 آدرس حرف ج : https://eitaa.com/dastan_latifeh/189 آدرس حرف چ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/189 آدرس حرف ح : https://eitaa.com/dastan_latifeh/191 آدرس حرف خ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/195 آدرس حرف د : https://eitaa.com/dastan_latifeh/199 آدرس حرف ذ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/205 آدرس حرف ر : https://eitaa.com/dastan_latifeh/213 آدرس حرف ز : https://eitaa.com/dastan_latifeh/218 آدرس حرف س : https://eitaa.com/dastan_latifeh/222 آدرس حرف ش : https://eitaa.com/dastan_latifeh/226 آدرس حرف ص : https://eitaa.com/dastan_latifeh/228 آدرس حرف ض : https://eitaa.com/dastan_latifeh/230 آدرس حرف ط : https://eitaa.com/dastan_latifeh/230 آدرس حرف ظ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/230 آدرس حرف ع : https://eitaa.com/dastan_latifeh/232 آدرس حرف غ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/240 آدرس حرف ف : https://eitaa.com/dastan_latifeh/246 آدرس حرف ق : https://eitaa.com/dastan_latifeh/250 آدرس حرف ک : https://eitaa.com/dastan_latifeh/254 آدرس حرف گ : https://eitaa.com/dastan_latifeh/260 آدرس حرف ل : https://eitaa.com/dastan_latifeh/262 آدرس حرف م : https://eitaa.com/dastan_latifeh/264 آدرس حرف ن : https://eitaa.com/dastan_latifeh/270 آدرس حرف و : https://eitaa.com/dastan_latifeh/282 آدرس حرف ه : https://eitaa.com/dastan_latifeh/290 آدرس حرف ی : https://eitaa.com/dastan_latifeh/290 🌷سند بعضی از داستان ها کانال رمان های مذهبی دختر شيبا گرفته شده . https://eitaa.com/romanemazhabi 👈گفتنی است از اينکه آدرس کانال های داستانی و ... در ذيل هر حکايت آورده شود بخاطر سياست آموزشی هدفدار خود معذوريم، از اين جهت از اين عزيزان پوزش می طلبيم. https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈📚 🌷داستان ها و ... موضوعی الفبايي. 1️⃣حرف الف: 🔰 🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh/130 ✅حافظ آبروی هم باشیم 👈در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! 👈به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. 👈شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد. 👈ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد. ✳️پيام خاطره در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم این است "رسم رفاقت..." رفیق باشیم! 🔰 🎂برآورده نشدن بسياری از آرزوها https://eitaa.com/dastan_latifeh/78 🔰 🎂عوامل بهم زننده آرامش 1 - سر و صدا https://eitaa.com/dastan_latifeh/364 🔰 🌷حکمت آسيب ها https://eitaa.com/dastan_latifeh/367 🔰 🌷موجبات آمرزش گناه https://eitaa.com/dastan_latifeh/116 📚 حکایتی‌ بسیار زیبا و خواندنی ✍️مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد. حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد. پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان . خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت . خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟! فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم. 📚منبع: يکصد موضوع 500 داستان سيد علي اکبر صداقت 🔰 🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh/308 🌷برکات آموزش دادن بسم الله https://eitaa.com/dastan_latifeh/114 🔰 🌷اهميت کار https://eitaa.com/dastan_latifeh/114 آينده نگري 🔰 🔰آئين https://eitaa.com/dastan_latifeh/362 ابتلا ابرار ابليس 🔰 https://eitaa.com/dastan_latifeh/288 🔰 🌷حکمت اتفاق ها https://eitaa.com/dastan_latifeh/367 اثم 🔰 🌷 https://eitaa.com/dastan_latifeh/110 اجاره اجازه اجتماع اجر 🔰 https://eitaa.com/dastan_latifeh/167 احتجاج https://eitaa.com/dastan_latifeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 🌷علت احترام گذاشتن به شاگردش https://eitaa.com/dastan_latifeh/49 🎂عاقبت به 🌹 حضرت یعقوب ( ع ) پس از سال ها فراق حضرت یوسف ( ع ) به دیدار پسرش رفت. 💐 حضرت یوسف ( ع ) به استقبال پدر از مصر بیرون آمد ، اما برای استقبال پدرش از اسب پیاده نشد. 🌿 پس از پایان مراسم دیدار ، جبرئیل از حضرت یوسف ( ع ) خواست که دستش را باز کند. ☀️ نوری از میان انگشتانش به آسمان رفت. حضرت یوسف ( ع ) پرسید این چه بود ؟ ☘️ جبرئیل گفت این نور نبوت بود که از نسل تو به خاطر کیفر پیاده نشدن برای پدرت خارج گردید و دیگر از نسل تو پیغمبر نخواهد بود. 📚بحارالانوار 🎂نتيجه بی احترامی به پدر مادر 👈پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی می کرد. او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هر وقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت و هیچ نمیگفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید .!. ❣️یادمان بماند که: "زمین گرد است..." https://eitaa.com/dastan_latifeh/26 ✅ پاداش یک گواهی ✍️حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو (که مخلوق هستی) بواسطه ی یک شهادتِ بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید وپاکی او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚تفسیر ابوالفتوح رازی پندهای جاویدان، ص٢٢٠ https://eitaa.com/dastan_latifeh