eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.2هزار دنبال‌کننده
40 عکس
77 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
به کانال داستان و رمان خوش آمدید هشتک ها برای جستجوی سریع شما داستان های کوتاه : داستان یک قسمتی کودکانه : داستان های نیمه بلند : داستان های بلند : قصه های صوتی تک قسمتی : مجموعه : 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 🎧 مجموعه 🎼 🎼 🎼 🎼 قصه های صوتی چند قسمتی : داستان های مصور : هشتک های موضوعی : هشتک های تقویمی و مناسبتی :
📙 داستان کوتاه دو برادر 🌟 مردی به نام یعقوب ، وارد مکه شد 🌟 و هنگام طواف ، 🌟 چشمش به شعیب عقر قوقی افتاد 🌟 او را شناخت ، به سمتش رفت 🌟 و با او گفتگو نمود . 🌟 شعیب گفت : 🌸 از کجا مرا می شناسی ؟ 🌟 یعقوب گفت : ☘ در خواب کسی را دیدم ☘ و به من گفت ☘ که شعیب را ملاقات کن ☘ و آنچه خواهی از او بپرس . ☘ چون بیدار شدم نام ترا پرسیدم ☘ و ترا به من نشان دادند . 🌟 شعیب گفت : 🌸 از من چه می خواهی ؟! 🌟 یعقوب گفت : ☘ می خواهم امام صادق را ببینم 🌟 شعیب ، او را به خانه امام برد 🌟 و از امام اجازه طلبید . 🌟 چون نگاه امام به یعقوب افتاد 🌟 با ناراحتی فرمودند : 🕋 ای یعقوب ! 🕋 دیروز به مکه وارد شدی ، 🕋 امّا بین تو و برادرت ، در فلان جا ، 🕋 دعوایی پیش آمد 🕋 و کار به جائی رسید 🕋 که همدیگر را دشنام دادید . 🕋 در حالی که این برخورد ، 🕋 جزو طریقه ما نیست 🕋 از دین پدران ما هم نیست 🕋 ما هیچ وقت کسی را ، 🕋 به این کارها امر نمی‌ کنیم ، 🕋 از خدای یگانه و بی شریک بپرهیز 🕋 به خاطر این دعوا و قطع رحم ، 🕋 به زودی مرگ برادرت ، 🕋 بین تو و او جدائی می اندازد 🕋 یعقوب پرسید : ☘ فدایت شوم ، ☘ مرگ من کی خواهد رسید؟ 🌟 امام فرمود : 🕋 همانا اجل تو نیز نزدیک بوده 🕋 لکن چون تو در فلان منزل 🕋 با عمه‌ات صله کردی 🕋 و رحم خود را وصل کردی 🕋 بیست سال به عمرت افزوده شد . 🌟 یک سال بعد ، 🌟 شعیب دوباره یعقوب را در حج دید 🌟 و احوال او و برادرش را پرسید . 🌟 یعقوب گفت : ☘ برادرم در سفر قبلی به وطن نرسید ☘ و وفات یافت ☘ و در بین راه به خاک سپرده شد . 🇮🇷 @dastan_o_roman 📚 @amoomolla