یک روز که #مدرس از مجلس به خانه بازگشت، عده ای از مردم به منزل او ریخته و با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟ خلاف مصلحت است. مدرس پاسخ داد: اگر بیست راس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند نهار چه میخورید، جواب چه میدهند؟! همه گفتند: جو! و مدرس گفت آن یک نفر هم ناچار است سکوت کند؛ این وکلایی که شما انتخاب کردهاید همین قدرند؛ بروید آدم انتخاب کنید.
#سالروز_شهادت
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
💠دو کلام حرف حساب
🔹هفت یا هشت سالم بودم، با سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
🔹پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
🔹خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
🔹پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد گفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
🔹دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری!
🔹مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه كتاب های روانشناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه...!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
آیت الله فاطمی نیا:
عده اي گمان ميكنند صاحبان كرامت فقط با نمازهاي طولاني و روزه هاي زياد به اين مقامات ميرسند!
بله! صاحبان كرامت و اولياء خدا همه ي اين عبادات را نيز انجام ميدهند، اما مطلب مهم اين است كه ريشه ي كرامت آنها تسليم بودن در برابر خداست
كسي كه تسليم خداست ، خوابش هم عبادت است
آيت الله العظمي بهجت در اوايل جواني كه در نجف بودند، به امر پدرشان تمام مستحبات را ترك كرده بودند و فقط اشتغال به واجبات داشتند،
روزي يكي از دوستانشان ميگويد اينجا (نجف) كه پدرت نيست و اگر مستحبات انجام دهي متوجه نميشود؛ پس چرا انجام نميدهي؟! جواب داده بودند انجام دادن مستحبات خلاف رضايت پدرم است! (چه متوجه بشوند چه نشوند)
ولي همين آيت الله بهجت در سن شانزده سالگي صاحب كرامت بود و ريشه ي آن هم حالت تسليم ايشان بود. آیت الله بهاءالدینی را نماز شب بیدار می کردند. به انسان در حالت تسلیم همه چیز می دهند، کرامت خاصه و عامه هردو را می دهند.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
✂️ برشی از یک کتاب
#مقصد_تفاهم_است_نه_توافق
خیال میکنیم مقصود این است آدم ها در عمل حرکتی داشته باشند . این #توقع ، ما را بسته است و زنجیر کرده ؛ در حالی که مقصد این نیست . مقصد #تفاهم است نه #توافق هدف این است که #زمینه_خوب_شدن افراد فراهم شود نه اینکه همه خوب شوند . چرا که #عمل مربوط به انتخاب و اختیار آنهاست . میخواهند عمل کنند یا نکنند . آن چه مطلوب است ، « تفاهم هاست » نه « توافقها » ، « فهم » است نه «عمل » . آنچه مهم است فهم در برخوردهاست و عمل ؛ وابسته به شخص است . میخواهد خوب شود یا نشود . مقصود این نیست که همه #ابوذر شوند ، مقصود این است که همه شکل بگیرند ؛ یا #ابوذر شوند یا #ابوجهل . بیش از این توقعی نیست که پیامبران نیز زمینه انتخاب انسان را فراهم می کردند . تا آنهایی که زنده شدند ، با آگاهی برای زندگی آماده شده باشند و آنهایی که به هلاکت رسیدند ، با آگاهی و در روشنی هلاکت را انتخاب کرده باشند . مقصد همین است ، نه چیزی بیش از این .
📚 حرکت علی صفایی حائری صفحه ۵۸
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
بلا از بالا.mp3
3.72M
🎙 اوج #فقر اوج #توکل
💠 شرح حال آیتالله قاضی
🔴 #استاد_عالی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
دیروز زنگنه وزیر نفت گفت فعلا قصدی نداریم قیمت گازوئیل رو افزایش بدیم
با این احتساب فردا نه، پس فردا، یعنی پنجشنبه شب قیمت گازوئیل افزایش پیدا میکنه. صبح جمعه هم رئیس جمهور میفهمه
کامیون دارا خلاصه گفتن از من بود. خودتونو گرم کنید
حسین دارابی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
لقمان حكيم فرزندش را گفت: دوست حسود را سه نشانه است،
پشت سرت غیبت میکند،
رو به رو تملق میکند
و از گرفتاری دیگران شاد میشود...
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادتونه انصار الله یمن از زرهپوشهای سعودی کلی پوشک غنیمت گرفته بودن، حالا یه سرباز سعودی زنگ زده به شبکه تلویزیونی، حکم نماز خوندن با پوشک رو میپرسه 😂
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
💕💕💕💕💕
✨﷽✨
🍁 در وضو چه اسراری نهفته است؟🍁
✅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی
می فرمایند : شستن صورت ها و دست ها
و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد.
◆ شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر
گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست
وشو می کنم تا با صورت پاک به جانب تو
بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر
خاک بگذارم.
◆ شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه
دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم
مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم.
◆ مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال
باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام، سرم را
تطهیر می کنم و آن خیال های باطل را از سر به
دور می اندازم.
◆ مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان
زشت پا می کشم و این پا را از هر گناهی که
با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم.
📚 من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۳۰۲
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔴 نامه ی شهید محسن حججی به امام رضا (ع)...
🔹بسم الله النور، النور...
🔹به: انیس النفوس، شمس الشموس، مولا علی ابن موسی الرضا(ع)
از :غلام رو سیاه، گنهکار
🔹سلام اقای خوبم
🔹از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی می گذرد؛ و حال که در صحن و سرایت هستم سرتاپا شوق و شعف دارم.
🔹یادم هست دفعه قبل خواسته های زیادی از شما داشتم؛ الان که خوب فکر میکنم به همه ی خواسته هایم رسیده ام. شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... ممنونم آقای خوبم، ممنون...
🔹دو روز پیش كه با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
🔹مولای من، با ورود به سپاه دریچه ای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذت های دنیوی هرآنچه که باید می چشیدم را چشیدم...
🔹حال، بی صبرانه مشتاق چشیدنی لذتی اخروی هستم؛ لذتی که نهایتش رضای خداست...
🔹یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسی بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جواد الائمه قسم، تو را به خواهر گرامی ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید...
🔹آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
🔹فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و جواز شهادتم را امضاء کن.
🔹امشب شام دوشنبه است؛ می گویند دوشنبه ها و پنج شنبه ها پرونده اعمال ما می رود دست صاحبمان ولی عصر(ع)...
🔹آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، شهادت نامه ام را با امضای خودت مزین کن.
🔹آرزو دارم امشب پرونده ام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضاء می کند.
🔹گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم...
آقای من...
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً برضاک
لامعبود سواک
🔹دوشنبه/ سه شنبه ٩۴/۵/۶
حرم امام رضا(ع)/ رواق الاجابه
٣۴: ۰۱ بامداد
"محسن حججی"
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 سوپر گل محمد کریمی بازیکن سپاهان اصفهان از وسط میدان 😳
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 فرشتهها به برجسازان چه میگویند؟
🔹روایت آیتالله جوادیآملی از فخرفروشیِ کاخ نشینان
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️❣️❣️❣️❣️
❤️سلام_امام_زمانم
مهدی جان ♥️
به دنبال تو می گردم
نمی یابم نشــانت را ...
بگو باید کجا جویم
مدار کهکشـــــانت را ...
تمام جاده را رفتم ،
غباری از سواری نیست ...
بیابان تا بیابان
جسته ام ردّ نشانت را ...
🌴أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌴
┏━━✨✨✨━━┓
🆔 @dastanak_ir
✨﷽✨
✅چرا بعد از دعا دستهای خود را به صورت میکشیم؟
✍امام صادق عليه السلام فرمود: همان طور كه ابر، قرارگاه باران است، دعا نيز قرارگاه اجابت است. یعنی اجابت در درون دعاست، همان طور كه باران در نهاد ابر تعبيه شده است.
وقتي انسان دست به دعا برداشت، طبق روايات و سنت معصومين عليهم السلام مستحب است آن را بر سر و صورت خود بكشد؛ براي اينكه لطف خدا به اين دست پاسخ داده است. دستي كه به سوي خدا دراز شود، يقيناً خالي بر نمي گردد و دستي كه عطاي الهي را دريافت كرد، گرامي است. لذا خوب است آن را به صورت يا به سر بكشد.
💥گاهي امام سجاد سلام الله عليه چيزي كه به سائل مرحمت مي فرمودند، دست مبارك خود را مي بوييد و مي گفت: اين دست به دست الهي رسيده؛ چون خداوند در آیه 104 سوره توبه فرمود: خداست که توبه را از بندگانش می پذیرد و اوست که صدقات آنها را می گیرد...
📚آیت الله العظمی جوادی آملی،
کتاب "حکمت عبادات"
【 السلام علیڪ یا اباعبدالله】
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
⭕️ #مکالمه_رایگان تلفن همراه برای #شب_یلدا
🔸 رئیس مرکز روابط عمومی وزارت ارتباطات:
🔹 از #امروز [جمعه] با شمارهگیری کد دستوری #۴*۹۸* یک ساعت #مکالمه_رایگان درون شبکهای همراه #هدیه بگیرید.
#اطلاعرسانی_کنید
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
ا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟)
من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم:
بله، ولی این سؤالها را نپرس...
ایـنها روضههای سوزناکی است
که جگر انسان را کباب میکند.
اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره
پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭
گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید
و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید
و سیراب کنید.
🔸خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق
گریه میکرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست
آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان،
با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ میدهند؟!
حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که
حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!!
و بلند بلند گریه می کرد...
〰〰〰🌸🌸〰〰〰
به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران میگفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست...
بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد.
بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم،
روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکسها و نوشتههایی
بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود.
آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند.
با خوشرویی ار من پذیرایی کرد و گفت:
باور نمیکنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم،
امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم
اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول
درد و مرض اطفال را تشخیص میدهم
و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمیفرستم
و با اولین نسخه مریضها خوب میشوند،
فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام
📕کتاب خروش خدا صفحه 83 علیرضا ثبتی گجوان
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔴مقابله علامه طباطبایی با مرتاضهندی
آیت الله شبیری زنجانی نقل میکند، 70سال پیش، مرتاضی از هند به قم آمده بود وادعاهای عجیبی داشت.از جمله اینکه میگفت میتوانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی امام موسی صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود فکر کردیم سید موسی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد
ما سید موسی صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا آبروی ماها را بردی؟ سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم
مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم.
برخی از ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به نوشتن ادامه میدهم، او کارخودش را بکند
مرتاض مقداری دم و دستگاهش را درآورد و اورادی میخواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد ودوباره سرش راپایین انداخت
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، اداها و اطواری هم در میآورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد
مرتاض که آثار ناراحتی و عصبانیت در چهره اش موج می زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
باعصبانیت گفت من تمام نیروی خود را بکار گرفتم تا روح وی راتسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. دفعه دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم هر چه بلد بودم بکار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی میخواهد خفهام کند. این بود که فهمیدم این روح را نمیتوان تسخیر کرد وخیلی عظمت دارد
مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام صادق علیه السلام را دیده بود همان شب ازقم رفت وتمام برنامه هایش به ریخت
منبع، سایت علامه طباطبایی
آیت الله شبیری زنجانی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ اقتصاد :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ X ﺭﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯾﺪ؟
ﻧﺎﺯﯼ : 23.5
ﮔﻠﯽ : 23.5
ﻣﻬﻨﺎﺯ : 23.54
ﭘﺴﺮﺍ ﺑﻌﺪ از ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ اقتصاد :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ X ﺭﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯾﺪ؟
ﻏﻼﻡ :574
ﯾﻮﺳﻒ : 0.29
محمود :138-
حسن : كدوم X حاجي؟؟ مگه ضربدر نبود؟؟
عاشق این حسن ام😂
10 سال بعد
نازی=خانه دار
گلی =خانه دار
مهناز=خانه دار
غلام =جراح دیسک وستون فقرات
یوسف =خلبان
محمود=مهندس نانو
حسن = رئیس جمهور 😳
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی که این روزها در فضای مجازی عراق زیاد دست به دست میشود.
حتما ببینید
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
ارادت يك كمونيست به يك روحاني
حجة الاسلام سيد مهدي امام جماراني گويد: يك نفر از كمونيستها به من گفت: من از ميان شما روحانيون فقط به يك نفر ارادت كاملي دارم و آن آقاي دستغيب شيرازي است. پرسيدم: چرا؟ گفت: در زندان انفرادي روي سكوي مخصوص استراحت زندان خوابيده بودم، نيمههاي شب بود ناگهان درب زندان باز شد و سيدي پيرمرد، كوتاه قد و لاغر اندامي را وارد كردند. من سرم را بالا كردم ديدم يك عمامه بسر وارد شد، سرم را زير لحاف كرده و دوباره خوابيدم. نزديك طلوع آفتاب بود حس كردم دستي به آرامي مرا نوازش ميدهد، چشم باز كردم سيد پيرمرد سلام كرد و با زبان خوش گفت: آقاي عزيز نمازتان ممكن است قضا شود.
من با تندي و پرخاش گفتم: من يك كمونيستم، نماز نميخوانم، آن بزرگوار فرمود: پس خيلي ببخشيد، من معذرت ميخواهم كه شما را بدخواب كردم مرا عفو كنيد. من دوباره خوابيدم پس از بيدار شدن مجدداً از من عذرخواهي كرد به گونهاي كه از آن تندي و پرخاشي كه كرده بودم پشيمان شدم، عرض كردم: آقا مانعي ندارد و حالا چون شما پيرمرد هستيد تشريف بياوريد روي سكو و من پايين مينشينم. ايشان نپذيرفت و فرمود: نه شما سابقهدار هستيد و قبل از من زنداني شدهايد و زحمت بيشتري متحمل شدهايد حق شماست كه آنجا بمانيد. خلاصه جاي بهتر را قبول نكرد. مدتي كه با هم در يك سلول بوديم من شيفته اخلاق اين مرد شدم و ارادت خاصي به ايشان پيدا كردهام. /زائر
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
amin:
#طنز_جبهه
استاد سرکار گذاشتن بچه ها بود.
روزی از یکی از برادران پرسید ،
شما وقتی با دشمن رو به رو می شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟!
آن برادر خیلی جدی جواب داد ،
البته بیشتر به اخلاص بر می گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند.
اولاً باید وضو داشته باشی ،
ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی ،
اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدَستَنا یا پایَنا و لا جای حسّاسَنا برحمتک یا ارحم الراحمین !!
طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت ،
این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است !
اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد ، شک کرد و گفت ،
اخوی غریب گیر آورده ای؟!....
📕 رفاقت به سبک تانک
💕 یادشهداکمترازشهادت نیست 💕
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
شعر بی نقطه در وصف حضرت زهرا👇👇
سر در گم سرّ سحرم مادر گل ها
دل مردۀ اسرار درم مادر گل ها
ای محور درد همه ی عالم وآدم
ای هاله احساس و کرم مادر گل ها
هم اسوۀ مهر و مدد و گوهر علمی
هم سورۀ طاهای حرم مادر گل ها
علامه دهری وسراسر همه عدلی
ای حامی و امدادگرم مادر گل ها
در معرکه گل کرده همی آه کلامی
گاهی سر و گاهی کمرم مادر گل ها
ای ماه دل آرای علی در دم مرگم
دل گرم طلوعی دگرم مادر گل ها
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
زائر رضا:
مزاح پيامبر و علي ـ عليهما السّلام ـ
روزي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ با اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ نشسته بودند و با يكديگر خرما ميخوردند، هر خرما كه آن حضرت ميخورد به دور از چشم حضرت امير ـ عليه السّلام ـ دانه آن را نزد او ميگذارد. وقتي خرماها تمام شد هستههاي او بيشتر شده بود و در نزد آن حضرت هيچ هستهاي نبود. پس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به شوخي فرمود: هركس هسته خرماي بيشتري نزد او جمع شده باشد پرخور است. حضرت امير ـ عليه السّلامـ در جواب گفت: هر كه خرما را با هسته خورده باشد پرخور است!/زائر
لطائف الطوايف، ص 9.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
#حقیقت_نزد_کدام_مذهب_است ؟ !
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.
آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند؟
پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است .
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir