تفاوت مسافر و راحل
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
﷽نماز خربزه ای⚠️
شهید #آیتالله_دستغیب در کتاب نفیس داستانهای شگفت نقل میکند: مرحوم شیخ الاسلام مزبور – علیه الرحمه – فرمود : شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالیمقدار امام جمعه بهبهانی ( اسم شریفش را نیز نقل فرمود ولی بنده فراموش کرده ام ) که در اوقات تشرف به مکه معظمه روزی به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مکان مقدس از خانه خارج لطف خدا و ناسپاسی بنده شدم ، در اثنای راه ، خطری پیش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و با کمال سلامتی از آن خطر رو به مسجد آمدم ، نزدیک در مسجد ، خربزه زیادی روی زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آنها بود ، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت ، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزانتر و فلان قیمت است ، گفتم پس از مراجعت از مسجد می خرم و به منزل می برم . پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ، در حال نماز در این خیال شدم که از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شده خواستم از مسجد بیرون روم ، شخصی از در مسجد وارد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت خدایی که تو را از خطر مرگ ، امروز نجات بخشید آیا سزاوار است که در خانه او نماز خربزه ای بخوانی ؟ فورا متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم ، خواستم دامنش را بگیرم او را نیافتم
مرا غرض زنماز آن بُود که پنهانی
حدیث درد فراق تو با تو بگزارم
وگرنه این چه نمازی بُود که من بی تو
نشسته روی به محراب و دل به بازارم
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
امام على عليه السلام:
دروغگو و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادى نشود، زنده نيست
الكَذّابُ و المَيّتُ سَواءٌ؛ فإنّ فَضيلَةَ الحَيِّ علَى المَيّتِ الثِّقَةُ بهِ، فإذا لَم يُوثَقْ بكَلامِهِ بَطَلَت حَياتُهُ
غررالحكم حدیث 2104
🆔 @hadisgraph
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
#حسینجان
این راز پُر از عذاب پیشت باشد
تصویر من ِ خراب پیشت باشد
شاید که محرمت نبودم آقا
این اشک علیالحساب پیشت باشد
#السلامعلیکیاسیدناالمظلومیااباعبدالله💔
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
مکالمه دو جنین در شکم مادر :
🔸اولی: تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
🔹دومی: آره حتما. یه جایی هست که می تونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم
🔸اولی: امکان نداره.
ما با جفت تغذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
🔹دومی: شاید مادرمونم ببینیم
🔸اولی: مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش
🔹دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه.
🔸اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره.
🔹دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی….
🔺این مکالمه چقدر آشناس!
تا حالا بودن خدا را اینطوری به همين سادگی حس نكرده بودم؛
ــــــــــــــــــ
☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇
🆔 @dastanak_ir
▪️ایشان ناشناس میدون خراسانه ،روبروی بوستان کوثر ، اوستا جلیل موتور ساز ،بهترین موتور ساز تهرون و از اولین یاران دکتر چمران تو جنگ های نا منظم ،کسی که ترک موتورش چند بار آقا رو برده بود برا شناسایی مناطق جنگی ،سال 61 که ترکش خمپاره درست خورد تو جمجمه اش، گفتن شهید شد و بردنش سرد خونه ،ولی تو سردخونه دیدن که زنده است و الان این جمجمه ای که داره مصنوعیه ،حالا از دست راستش هم بگذریم که کلا کار نمیکنه.
🔻چند سال بعد به همراه پدرش میرن جماران خدمت امام (ره) ، جلیل میخواد امام رو بغل کنه که اطرافیان اجازه نمیدن ،اینجاست که آقای خامنه ای میگن:«ایشان را میشناسم، ازخودمان هستند، ما را در سوسنگرد چندبار برای شناسایی بردند» وقتی امام جلیل رو بغل میکنن وکاسه ی سرشو میبینن ، گریه میکنن ، اوستا جلیل حتی نمیتونه حرف بزنه فقط چند کلمه:سلام، بله، آقا،نه و یا علی
🔻باباش جانباز انقلاب ، برادرش شهید جنگ خودش هم شهید زنده ـ جلیل میخنده: وقتی پدرش از امام تعریف میکنه ـ گریه میکنه : وقتی پدرش از خاطرات ابوالفضل برادر شهیدش میگه .
و با اشاره از پدرش میخواد سکوت کنه: وقتی که پدرش میخواد از کارهایی که جلیل در جبهه مرده بودحرف بزنه...
🔻فقط خواستم بگم خیلی مردی اوستا جلیل به مولا خیلی مردی تویی که زبونت ، جمجمه ات ،دستت و کل بدنت رو دادی . . . تا من و امثال من امروز باشیم شاید لب باز نکنی و نگی که چیکارا برامون کردی ولی چشمات شهادت میدن که کم نزاشتی دمت گرم
💬 vahidjafari
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
زیبایی امروز تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشی رو به زوالت
#فاضل_نظری
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
💢امام علی(ع) و نظارت بر بازار
امام در بازارهاى كوفه میگشتند مىايستادند و میفرمودند:
اى تاجران!
پيش از داد و ستد، از خداوند طلب نيكى کنید،
و با آسانگيرى در معامله، از خداوند بركت جوئيد،
و به خريداران نزديك شويد.
خود را به زيور حلم و بردبارى زینت دهيد،
و از سوگند خوردن خوددارى كنيد، و از دروغ بپرهيزيد، و از ستم كناره گيريد، و با مظلومان به انصاف رفتار نمائيد، و به رباخوارى نزديك مشويد.
كم فروشى نكنيد، و چيزى از حقّ مردم كم نگذاريد، و در منجلاب فساد فرو نرويد.
سپس بازمى گشتند و در محلّى براى رسيدگى به كارهاى مردم مىنشستند.
📚امالی مجلس۲۳، شماره ۳۱
مباهله قرن۲۱
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
بزرگترین خودآزاری ما آدم ها خاطره بازی ست !!
در گذشته غرق می شویم و وسط خاطرات دست و پا می زنیم ... گاهی با خاطره ای لبخند می زنیم و گاهی بغض میکنیم ، دلتنگ روزها و آدم هایی می شویم که دیگر نیستند ... گذشته را مثل یک فیلم هزار بار در ذهنمان مرور می کنیم ، به تماشای خاطرات تلخ و شیرین می نشینیم و حال و آینده را فراموش میکنیم ...
حسرت روزهایی را می خوریم که تمام شده و هرگز برنمی گردند... چشم هایمان را میبندیم و به گذشته سفر می کنیم برای همین فرصت های زندگی را نمی بینیم و یکی یکی از دست می دهیم ... فراموش میکنیم عمق دریای خاطرات انتها ندارد ... هر چه بیشتر در خاطرات غرق شویم بیرون آمدن سخت تر می شود ... فراموش می کنیم زمان برای هیچکس نایستاده ... کاش کسی دست هایمان را بگیرد ، چشم هایمان را باز کند و بگوید:
"از خاطرات بیرون بیا، خودآزاری کافیست"
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه و پندآموز🌼
✍️پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن میکند
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند
سوم: آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و اومی بخشاید .
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از ماسکِ تَن تا ماسکِ روح!
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🏴 شال و لباس مشکی ما را بیاورید
🏴 حی علی العزا که محرم رسیده است
فرارسیدن ماه محرم و ایام عزاداری حضرت اباعبدالله(ع) و شهدای کربلا تسلیتباد
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ملیپوش اهلسنت فوتبال که در محرم گل کاشت
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
📚 خمس نفقه و هدیه بر اساس فتوای امام خامنهای مدظله
💠 سؤال: آیا پرداخت #خمس پولی را که همسر یا فرزندان به عنوان #هدیه یا #نفقه دریافت می کنند بر ایشان واجب است؟
☑️ جواب: نفقه و هديه دریافت شده، خمس ندارد؛هر چند احتیاط مستحب است كه اگر از #مخارج_سال زياد بيايد، خمس آن پرداخت شود.
#احکام_خمس #خمس_نفقه
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
رزقِ حقیقی ،
گریه کردن
بر حسین است
مفتاح
این روزی ست
ذکرِ یا اباالفضل ...
#مددییاابافاضل
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
روزي دو نفر با هم سر پياز و پيازکاري دعوايشان شد.
به این نحو که رهگذر خسيسي به مرد کشاورز زحتمکشي که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت: « زير اين آفتاب داغ کار ميکني که چي؟ اين همه زحمت ميکشي که پياز بکاري؟ آخر پياز هم شد محصول؟ پياز هم خودش را داخل ميوه ها کرده، به چه درد ميخورد؟ آن هم با آن بوي بدش!»
پياز کار ناراحت شد.
هر چه درباره ي پياز و فايده هاي آن حرف زد، به گوش مرد رهگذر نرفت. اين چيزي ميگفت و آن، چيز ديگري جواب ميداد.
خلاصه آن دو با هم دعوا کردند و کارشان بالا گرفت. رهگذران آن دو را از هم جدا کردند و نگذاشتند دعوا کنند.
بعد هم براي اينکه کاملاً دعوا تمام شود، آن ها را پيش قاضي بردند...
قاضي، بعد از شنيدن حرف هاي دو طرف دعوا، با اطرافيانش مشورت کرد و حق را به پيازکار داد و مرد رهگذر را محکوم کرد و گفت: «تو اين مرد زحتمکش را اذيت کرده اي. حالا بايد مقداري پول به مرد کشاورز بدهي تا او را راضي کني.»
رهگذر خسيس حاضر نبود پول بدهد.
قاضي گفت: «يا مقداري پول به کشاورز بده، یا يک سبد پياز را در يک نشست بخور تا بعد از اين سر اين جور چيزها دعوا راه نيندازي. اگر يکي از اين دو کار را انجام ندهي، دستور ميدهم که تو را چوب بزنند. انتخاب نوع مجازات با خود تو. پول ميدهي يا پياز ميخوري يا ميخواهي تو را چوب بزنند؟!» رهگذر کمي فکر کرد.
پول که حاضر نبود بدهد. چوب خوردن هم درد زيادي داشت. با اينکه از پياز بدش ميآمد، مجازات پياز خوردن را پذيرفت... يک سبد پياز آوردند و جلو او گذاشتند.
رهگذر اولين پياز را خورد.
دومين پياز را هم با اين که حالش به هم ميخورد، نوش جان کرد و خوردن پياز را ادامه داد.
هنوز پيازهاي سبد نصف نشده بود. که واقعاً حال محکوم به هم خورد و ديگر نتوانست بخورد.
از پياز خوردن دست کشيد و گفت: «چوبم بزنيد. حاضرم چوب بخورم اما پياز نخورم!»
قاضي دستور داد چوب و فلک را آماده کردند.
پايش را به فلک بستند و دو نفر مشغول زدن چوب به کف پاي او شدند. هنوز ده ضربه بيشتر نخورده بود که داد و فريادش بلند شد. درد ميکشيد و چوب ميخورد.
اما چوب خوردن را هم نتوانست تحمل کند و فرياد زد: «دست نگه داريد دست نگه داريد. پول ميدهم! پول ميدهم!»
تنبيه کنندگان دست از کتک زدن او برداشتند.
رهگذر خسيس مجبور شد مقداري پول به کشاورز بدهد و رضايت او را به دست آورد...
اطرافيان به حال محکوم خنديدند و گفتند: «اگر خسيس نبود اين جور نميشد. پولي بابت جريمه ميداد، اما حالا هم پياز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد!»
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دید هیات رایت العباس چیذر برگزار نمیشود در کوچه پس کوچههایی که همیشه با صدایش مانوس بودند بصورت سیار نوحه خوانی کرد
دمت گرم حاج محمود کریمی🙏
حق همسایگی را ادا کردی...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بزرگانحوزه
الگو..
مرحوم علامه عسکری : در اوئل تکلیفم در سامرا با انگشت روی پیشانیم نوشتم وقف اهل بیت.....
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت : نمی دانم عزیزم ، نمی دانم
پسرک نزد پدرش رفت و گفت : بابا ، چرا مامان همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟
پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید ، این بود : همه ی زنها گریه می کنند ، بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتند، متعجب بود
یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند،
از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟
خدا جواب داد : من زن را به شکل ویژه ای آفریده ام .
به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند
به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند
به دستانش قدرتی داده ام که حتی اگر تمام کسانش دست از کار بکشند ، او به کار ادامه دهد
به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد ، حتی اگر او را هزاران بار اذیت کنند
به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد ، از خطاهای او بگذرد و همواره در کنار او باشد
و به او اشکی داده ام تا هرهنگام که خواست ، فرو بریزد .
این اشک را منحصرا برای او خلق کرده ام تا هرگاه نیاز داشت بتواند از آن استفاده کند
زیبایی یک زن در لباسش ، مو ها ، یا اندامش نیست . زیبایی زن را باید در چشمانش جست و جو کرد،
زیرا تنها راه ورود به قلبش آْنجاست.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
به نام نامی #سر، بسمه تعالی #سر
بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر
🌴
فقط به تربت اعلات، #سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
🌷
قسم به معنی لا یمکن الفرار از #عشق
که پر شده است جهان، از #حسین سرتاسر
🌹
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
🌞
سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
💐
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر »
🌴
همان سری که “یحب الجمال” محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر
🌷
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر
🌹
زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
#حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر
💐
سپس به معرکه عابس، ” أجنّنی"گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
🌞
بنازم ” أم وهب” را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
🌴
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای #مولا سر
🌹
چنان که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی #چادر زهرا گذاشت سقا، سر
💐
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
🌴
همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر
🌴🌷🌴
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از #علی شود آغوش دشت، سرتاسر
🌴
میان خاک، کلام #خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر
🌹
حروف اطهر #قرآن و نعل تازهي اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر
🌷
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
💐
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر
🌞
صدای #آیه کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن #مسیحا سر
🌴
بسوزد آن همه #مسجد، بمیرد آن #اسلام
که آفتاب درآورد از #کلیسا سر
🌹
#عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبه محمل، نه با زبان، با سر
💐
دلم هوای #حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
🌴🌷🌴
#سید_حمید_رضا_برقعه_ای
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
۱۲۵ هزار نفر لایو مراسم هیئت ریحانه الحسین در روبیکا رو تماشا کردند 👌
در کنار ارائهی شیوههای جدید عزاداری باید بگیم بله مردم از پیام رسان ایرانی هم استفاده میکنند اگه مسئولین بزارن
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🌹وقایع روز اول محرم/ ورود کاروان امام حسین به کربلا
🔴در بعضی از منابع نوشته شده که دیدار امام حسین علیه السلام و عبیدالله بن حر جعفی در این منطقه روی داده و آن حضرت حجاج بن مسروق را برای صحبت با او به یاری طلبیدن فرستادند؛ اما عبیدالله این دعوت را رد کرد و دچار پیشمانی در دنیا و آخرت شد.
♦️کاروان امام حسین علیه السلام در روز اول محرم سال 61 هجری به منزلگاه بیست و چهارم خود رسید؛ جایی که با عنوان قصر بنی مقاتل شناخته شده است. حضرت اباعبدالله علیه السلام و یاران و همراهان آن حضرت در حدود نصفه روز در این مکان درنگ کردند. این محل جایی بین عین التمر و قطقطانیه قرار داشته که فاصله آن تا سرزمین کربلا بسیار کم بود. از قصر بنی مقاتل هنوز هم بقایایی در همان محل وجود دارد.
♦️در بعضی از منابع نوشته شده که دیدار امام حسین علیه السلام و عبیدالله بن حر جعفی در این منطقه روی داده و آن حضرت حجاج بن مسروق را برای صحبت با ا و به یاری طلبیدن فرستادند؛ اما عبیدالله این دعوت را رد کرد و دچار پیشمانی در دنیا و آخرت شد.
♦️همچنین نقل شده که انس بن حارث در این منطقه به امام حسین علیه السلام رسید و با آن حضرت همراه شد.
🕊خواب امام حسین علیه السلام
♦️در همین محل بوده که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در استراحت کوتاهی، به خواب کوتاهی رفتند و وقتی بیدار شدند، چند بار آیه استرجاع را فرمودند: «إنا لله إنا إلیه راجعون» حضرت علی اکبر علیه جلو آمده و دلیل تکرار این ذکر را سؤال کردند. امام علیه السلام فرمودند: «لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسبسواری را دیدم که میگفت: این کاروان میرود و مرگ نیز به دنبال آنها میرود.» سپس فرمودند: «دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.»
♦️حضرت علی اکبر علیه السلام گفتند: «پدر جان! خداوند بر ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟» امام فرمودند: «سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.» حضرت علی اکبر علیه السلام جواب دادند: «پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
♦️اما حسین علیه السلام که از این اندازه شجاعت و ایمان فرزند جوان خود شاد شده بودند، دعا فرمودند: «خداوند بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود میبرد، به تو عطا فرماید.»
🌹ورود به نینوا
♦️در این میان کاروان حر بن یزید ریاحی همچنان در تعقیب و همراه کاروان امام حسین علیه السلام بود. در آن روز وقتی امام علیه السلام از قصر بنی مقاتل راه افتادند، به جوانان فرمودند که هر اندازه میتوانند آب به همراه خود بردارند. سپس حرکت کرده و شبهنگام بود که به سرزمین کربلا رسیدند.
📚منابع:آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری
مقتل الحسین علیه السلام؛ علامه بحرالعلوم
موسوعه کلمات امام حسین علیه السلام
الامام الحسین علیه السلام و صحابه
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
🌷بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🌷هر سَحر بَعدِ نَمازَم
🌷یاحُسِیْن سَر میدَهَم
🌷مرغِ دِل رٰا به هوٰای
🌷حرَمَت پر می دَهم.
🌷من بِه عِشقِ دیدَنِ
🌷آن گُنبَدِ زیبایِ دوست
🌷یک سَلام اَز رٰاهِ دور
🌷بر اِبنُ الْحِیدَر می دَهَم.
🌷«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن»
🌷و عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ»
🌷و عَلَى اَوْلادِ الْحُسَیْن»
🌷وعَلَى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
🌷و عَلَی عَبّٰاسِ الحُسَین»
🌷الَّلهُمَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ»
🌷و آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم
🌷التماس دعای فرج
🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🔴 داستان #شهید_سلیمانی و رانندهتاکسی
💠 در خاطره ای جالب که خود #شهید_سلیمانی مطرح کرده بودند وی گفته بود: یک بار از ماموریتی بر میگشتم و منتظر نماندم تا ماشین برایم بفرستند پس از یکی از رانندههای تاکسی فرودگاه خواستم من را به جایی که میخواهم ببرد. سوار تاکسی شدم در میان راه راننده جوان گهگاهی به من نگاه میکرد اما ساکت بود اما انگار میخواست چیزی بگوید آن وقت من از راننده سوال کردم آیا من شبیه یکی از آشنایان شما هستم؟ راننده برای بار دوم به من نگاه کرد و از من پرسید آیا شما یکی از نزدیکان #سردار_سلیمانی هستی؟ آیا رابطه یا نسبتی مثلا برادر یا پسر خاله اش هستی؟ به او گفتم من سردار سلیمانی هستم. راننده جوان خندید و گفت با من شوخی میکنی؟ سردار سلیمانی خندید و گفت: نه شوخی نمیکنم من خودم سردار سلیمانی هستم. راننده گفت: به خدا قسم بخور و من قسم خوردم که؛ به خدا من سردار سلیمانی هستم.
راننده ساکت شد و چیزی به من نمیگفت پس از او سوال کردم چرا ساکتی؟ دوباره چیزی به من نگفت. از او سوال کردم با سختی و گرانی زندگی و مشکلات دیگر چطور سر میکنی؟ راننده جوان به من نگاه کرد طوری که در نگاهش حرف و کلامی بود و به من گفت اگر تو خود سردار سلیمانی هستی پس من هیچ مشکلی ندارم.
#شهید_سلیمانی این قصه را مطرح کرده بود و گفته بود؛ اگر مسئولین به درد و رنج مردم توجه کنند و اهتمام بورزند مردم هم با آنها همکاری میکنند و ملت ما بهترین سرشت و ذات را دارند و فهیم هستند و مسائل و امور را به خوبی درک می کنند.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir