محمدصادق میگه بابا حاج قاسم چند تا فرزند داشتن؟ جوابی ندارم که آقاجون میگه همه ایران فرزندانش (از خانواده ش) هستن... اشک امون نمیده؛
گر نشد آب میسر گردد/ گو عمو جان به حرم برگردد/ آب ما کی ز عدو می خواهیم/ ما در این دشت عمو می خواهیم
📌قنوت خمار
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی رایانه ای حمله با پهپاد نظامی آمریکا به خودروهای نیروی قدس در تهران
بخشی از #مستند_لیست_سیاه
در بازی لیست سیاه، پس از نفوذ جاسوس و نظامی آمریکایی به مقر فرماندهی سپاه قدس در تهران؟!، به منظور کمک به فرار این فرد (سم فیشر) از تهران بایستی با پهپاد نظامی آمریکایی به خودروهای نیروی قدس در تهران حمله کنید.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
💠 شعر زیبای جامی:
🆔 @dastanak_ir
پدری با پسری گفت به قهر:
که تو آدم نشوی جان پدر!
حیف از آن عمر که ای بی سر و پا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بیخبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگى گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افکند به سراپای پدر
گفت: گفتی که تو آدم نشوی!
تو کنون حشمت و جاهم بنگر!
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥واکنش زائران حرم رضوی لحظه اعلام خبر شهادت سپهبد قاسم سلیمانی و شهید المهندس در مراسم دعای ندبه
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🔸 خاطره آیت الله العظمی نوری همدانی از آخرین دیدار با حاج قاسم سلیمانی
حضرت آیت الله #نوری_همدانی بیان خاطره ای از آخرین دیدار خود با #سردار_سلیمانی:
🔻حاج قاسم سلیمانی مکرر در دفتر ما رفت و آمد داشت، در آخرین دیدار بعد از ملاقات رسمی گفتند که همه بیرون بروند من با شما کاری خصوصی دارم، بنده و ایشان در اتاق ماندیم.
🔻حاج قاسم از کیف کفنش را آورد و به بنده گفت که کفن من را امضا کنید و نام خود را بنویسید و ما هم امضا کردیم، بعد هم گفت می خواهم به عنوان خداحافظی چند رکعت نماز پشت سر شما بخوانم.
🔹بعد از دیدار بنده از ایمان و بصیرت ایشان منقلب شدم و عشق و علاقه به جهاد و شهادت داشت، در زمان خداحافظی سردار سلیمانی را در آغوش گرفتم و آیه" مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا" را قرائت کردم و با چشمان اشک بار خداحافظی کردیم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
💠 عنایت روح آیتالله حاج آقا رحیم ارباب
🔻 نزد پيرمردی بودم که خدمت حاج آقا رحيم رسیده بود. می گفت: روزی رسيدم به خانه حاج آقا رحيم، ديدم فوت کردهاند. اول هيچ کس نبود تا اين که جمعيت جمع شدند و غسل و کفن و تشییع انجام شد.
🔸 ميگفت: من يک ده تومني در جيبم بود، نميدانم چطور شد که در شلوغی تشييع جنازه اين ده تومني را از جيبم زدند. تعریف می کرد: من یک دوچرخه داشتم هر وقت به زیارت قبرشان ميرفتم، وقتی ميرسيدم ميگفتم: آقا! من هماني هستم که ده تومنيام را در تشييع جنازه شما زدند.
🔹 گفت: از قضا کار ما گرفت و بعد از فوت ايشان باغی خريديم و... بالاخره وضع مالیم خوب شد. ولي هر وقتي به زیارت ایشان می رفتم همين جمله را ميگفتم که آقا! من هماني هستم که ده تومنيام را از جيبم زدند.
🔸 گفت: يک بار که از زیارت قبر ايشان به خانه باز گشتم، خوابيدم، خواب ديدم که خدمت ايشان رسيدهام و با همان ملاحت و مهرباني و لطف! سلام کردم و گفتم: آقا! من هماني هستم که در تشييع جنازه شما ده تومنيام را از جيبم زدند.
🔹 حاج آقا رحیم فرمودند: مؤمن! چند بار اين را گفتهای و ما برايت به انواع مختلف و چندين برابر، جبران کرديم شما هنوز ميگويي: من همانم... گفتم: آقا! من چيز ديگر بلد نيستم، قصدی نداشتم.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🏴 خط خون نقطه پایان سلیمانی نیست؛ بهراسید که این اول بسم الله است...
✍️ سیدحمیدرضا برقعی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
1_165607222.mp3
1.06M
#مهم
خوابی چند شب پیش مقام معظم رهبری از قول آیت الله شب زنده دار
#پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
این ساختمان را تمامش کن
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
http://eitaa.com/joinchat/1042808834C1d4becaa06
با انجام گام پنجم و آخرین اقدام ایران در مورد انرژی هستهای
برای شادی روح برجام یک فاتحه بخونید
برگشتیم به آن زمان که:
" انرژی هسته ای حق مسلم ماست "
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
مداحی_محمود_کریمی_برای_شهادت_حاج.mp3
6.38M
🌷وای فرشته بی پر اومد وای امید رهبر اومد وای علی اکبر اومد
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️گریه های آیتاللهجوادیآملی(دامتبرکاته) در فراق #سردارسلیمانی
داستان #کفن و شهادت دهی ایشان...
#آیت_الله_جوادی_آملی
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
📸 اشکهای مقام معظم رهبری در هنگام اقامه نماز بر پیکر شهید سپهبد سلیمانی و همرزمان شهیدش
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه رهبر معظم انقلاب در هنگام اقامه نماز بر پیکرهای مطهر شهدای جبهه مقاومت
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
#ترامپ! برو کشکت را بساب!
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد.
بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند.
شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.»
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظات دیده نشدهای از گفتگوی رهبر انقلاب با خانواده سردار سلیمانی
➕انتشار بخشهایی از دستخط رهبر انقلاب در نگارش پیام شهادت سردار سلیمانی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
#نکته_مهم
به فراز آخر ذکر نماز آقا دقت کنید
آقا ظاهراً رزق شهادت خودش را گرفته!!
الحمدلله الذی رزقنا الشهادة فی سبیله! سپاس خدایی را که شهادت را روزی ما کرد؟💔
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
پایگاهاشو بزنم؟
ناواشونو بزنم؟
مایکو بزنم؟
جانو بزنم؟
ماینسو بزنم؟
پمپئو رو بزنم؟
خود نحس ترامپو بزنم؟
کدومو بزنم؟!
.
.
+هَمّشو بزن!
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
حماسه تشییع یار
لبریز کنید از نفس آمایش خط را
تا باز روایت بکند این حرکت را
این نعره دیوافکن پنهان شده در بغض
پر کرده تن لشکر یل های به خط را
دندان بفشارید و به آتش بکشانید
از میمنه و میسره تا ساق وسط را
این موج که سر می زند این گونه به صخره
با طعنه نشان داده به برکه حرکت را
این گونه ببینید که سردار اگر رفت
خونش به تن شیعه دمید این برکت را
این گونه بگویید: خروشید! خروشید!
این گونه روایت بکنید این عظمت را:
چوبیست که بر ساحل شن پنجه کشیده
پارویی اگر بشکند آرامش شط را
#امین_شفیعی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
🎬 خاطره شیخ حسون مفتی سوریه از اولین ملاقات با سردار سلیمانی
◽️اکنون یک امت برای سردار شهید گریه میکند.
تنها همّ و غم سردار سلیمانی یاری مستضعفین و آزادی مسجد الاقصی بود.
ایرانیها از سوریه چیزی جز هموار ماندن راه قدس نخواستند.
◽️... 15 سال پیش، در هواپیما نشسته بودم که یک جوان نزدیک آمد و من او را نمی شناختم.
نزدیک آمد و مرا بوسید. گفتم شما که هستی؟ گفت برادرت قاسم و با این تواضع و مهربانی نزد من نشست.
گفتم قهرمان کجا رهسپاری؟ گفت: به جنوب لبنان.
گفتم آنجا چه کاری داری؟ تو که اهل ایرانی
گفت میخواهم آنجا باشم تا چشمم به فلسطین باشد و #پلی از تهران به بغداد و به دمشق و بیروت و مسجدالاقصی بسازم و این دغدغه و هدف او بود.
این گذشت و من چند سال او را ندیدم تا اینکه در جای دیگری او را دیدم.
گفتم کجا بوده ای؟ گفت: به خدا قسم سلاح و غذا به غزه می رساندیم.
گفتم به غزه؟!
گفت: بله و بالاخره سلاح و غذا به آنها رساندیم.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
✅چشم برزخی شیخ رجبعلی خیاط!
سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخالهی رجبعلی را میگویم، عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخالهی جوان یک لا قبائی که کارگر سادهی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینهچاکش هم نبود.
دخترخالهی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتاً به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد!
آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانهی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خالهات هم هست».
رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخالهاش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم....
با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن»
و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانهی خود تا استراحت کند.
صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است!!
آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشمپوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشمپوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی "شیخ رجبعلی خیاط" تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را.
چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل-پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما "اصل" چیز دیگری است.
بیهوده نبود که مرحوم بهجت تأکید میفرمودند بر این نکته که:
راه واقعی عرفان «ترک گناه» است.
کیمیای محبت
محمدی ری شهری
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
ترفندهایی برای برخورد با همسر لجباز
🆔 @dastanak_ir
برای موفقیت در زندگی مشترک باید رفتارهای کودکانه را کنار بگذاریم و بالغانه رفتار کنیم، چراکه گاهی اوقات زوجین رفتارهایی از روی لجبازی از خود نشان میدهند.
گاهی علت لجبازی شخص اثبات قدرت است، افزود: نداشتن اعتماد به نفس لازم از دیگر علتهای لجبازی همسران است، چرا که میخواهند از این طریق اعتماد به نفس خود را به دست آورند.
لحن و تن صدای طرف مقابل گاهی اوقات باعث میشود فرد لجبازی کند، همچنین نداشتن مهارت لازم برای حل مسئله از دیگر علتهای لجبازی همسران است.
درباره راهکارهای جلوگیری از لجبازی همسران تصریح میکنیم: زمانی که همسرمان کاری را انجام میدهد او را تحسین و یا از او تشکر کنیم، چرا که این کار باعث میشود اعتماد به نفس همسرمان بالا برود.
: مواظب لحن و تن صدای خود باشید، کنایه زدنها و انتقادات بی مورد گاهی اوقات باعث میشود که طرف مقابل دست به لجبازی بزند، بنابراین حتما انتقادهای خود را در موقعیت مناسب بیان کنید به صورتی که شخصیت فرد زیر سوال نرود.
گاهی اوقات همسران لجبازی میکنند و عصبانی هستند، لذا بهتر است طرف مقابل سکوت کند زیرا رفتارهای هیجانی باعث بروز مشکلات بیشتری میشود.
از نظر ذهنی به همسر خود نزدیک شوید، علت رفتار خود را که باعث عصبانیت و لجبازی او شده است توضیح دهید و به او بفهمانید که این کار را از روی عمد انجام ندادهاید.
ضمنا علت لجبازی همسرتان را جویا شوید، اضافه کرد: خط قرمزها و حساسیتهای طرف مقابل را بشناسید تا به این حساسیتها و خط قرمزها ورود نکنید.
: زندگی مشترک احتیاج به گذشت و انعطاف دارد، انعطاف شرط مهم برای بقاء یک زندگی است و هنگامی که همسرتان ناراحت است، علت ناراحتی و انتظارش را از او بپرسید.
: با شناخت علت لجبازی میتوانید در یک فضای آرام حرفهای همسرتان را بشنوید، این دردِ دل کردن باعث میشود شخص از لجبازی خود دست بردارد.
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
دشمن بداند
شهید سلیمانی
به مراتب خطرناکتر از
سردار سلیمانی است
حسین_دارابی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir
دشمن بداند
شهید سلیمانی
به مراتب خطرناکتر از
سردار سلیمانی است
حسین_دارابی
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_ir