❤️خاک پای پدر و مادر باشید❤️
🌸 مواظب باشید عاق والدین نشوید و پدر و مادر نفرینتان نکنند و بگویند:"خدایا من از این فرزندم نمی گذرم"
🌸 یک وقت خیره خیره به پدر و مادرتان نگاه نکنید. حالا پدرتان سر شما داد زده است، نباید کاری کنی.
🌹 پدر حاج شیخ عباس قمی مفاتیح الجنان، پای منبر حاج شیخ غلامرضا نشسته بود. حاج شیخ غلامرضا داشت از روی کتابی که حاج شیخ عباس قمی نوشته بود، مسأله می گفت. پدر حاج شیخ عباس نمی دانست که این کتاب را پسرش نوشته و حاج شیخ عباس هم چیزی به او نگفته بود.
🌹حاج شیخ عباس آمد در گوش پدرش چیزی بگوید، ناگهان پدرش جلوی مردم سر او داد زد که "بیا و بنشین ببین حاج شیخ غلامرضا چه می گوید؟ بیا و بنشین و بفهم!" حاج شیخ عباس قمی به پدرش گفت:"پدر جان! دعا کن بفهمم" نگفت این کتاب را من خودم نوشتم،
🌹نرفت به مادرش بگوید پدرم جلوی جمع آبروی مرا ریخت، خیره خیره به پدرش نگاه نکرد، فقط آهسته گفت: "پدر جان! دعا کن بفهمم"
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی
بی فایده کردند یکی آن که اندوخت
و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
✍ #سعدی
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
کانال داستانک
•✾📚 @Dastanak_ir 📚✾•
✨﷽✨
✅ "#راهکار_شهید_بابایی
#برای_فرار_از_گناه"
♨ شوهر خواهرش می گفت: تازه وارد دانشکده نیروی هوایی شده بود که یه روز با من تماس گرفت و گفت: فلانی لطفا بیا تهران. کار واجبی دارم.
💠 نگرانش شدم. مرخصی گرفتم و رفتم تهران. به دانشکده که رسیدم، رفتم آسایشگاه پیش عباس.
💢 بعد احوال پرسی گفت: شما مسوول آسایشگاه ما رو می شناسی. بی زحمت برو راضیش کن تا منو از طبقه دوم بیاره طبقه اول.
🌀 گفتم: قضیه چیه عباس؟ تو که یه سال بیشتر اینجا نیستی!
گفت: می دونی چیه؟ راستش آسایشگاهمون به آسایشگاه خانم ها دید داره. نمیخوام به گناه بیفتم.
♨ وقتی قضیه رو به مسوول آسایشگاه گفتم، خنده اش گرفت و گفت: طبقه دوم کلی طرفدار داره ولی چشم به خاطر شما میارمش پایین.
✍ " #اولین_قدم_برای_ترک_گناه، از بین بردن زمینه های گناه است."
📚 علمدار آسمان (خاطرات شهید عباس بابایی)
#شهید_عباس_بابایی
#گناه_گریزی
#نگاه_به_نامحرم
ــــــــــــــــ
☑ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
اعصاب چیست؟
چیزی است که هیچکس ندارد و همه توقع دارند تو داشته باشی
توقع چیست؟
چیزی است که همه دارند و انتظار دارند تو نداشته باشی😐😂
داستانک
@dastanak_ir
هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 آیت الله توکل، عالمی که هم غیر از فوتبال و والیبال، در کونگ فو و ووشو دارای درجه دان 2 و 5 است.
ـــــــــــ
پاسخ به شبهات فضای مجازی👇
@shobhe_ir
جواب آزمایش
🆔 @dastanak_ir
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقهام ازدواج کردم. ما همدیگرو تا حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس میکردیم. میدونستیم بچهدار نمیشیم، ولی نمیدونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمیخواستیم بدونیم. با خودمون میگفتیم عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه، بچه میخوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول میزدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم. تا اینکه یه روز علی نشست روبروی من و گفت: «اگه مشکل از من باشه، تو چی کار میکنی؟»
فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم: «من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.»
علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد. گفتم: «تو چی؟»
گفت: «من؟»
گفتم: «آره... اگه مشکل از من باشه... تو چی کار میکنی؟»
برگشت و زل زد به چشامو گفت: «تو به عشق من شک داری؟»
فرصت جواب نداد و گفت: «من وجود تو رو با هیچی عوض نمیکنم.»
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.
گفتم: «پس فردا میریم آزمایشگاه.»
گفت: «موافقم، فردا میریم.»
نمیدونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه میجوشید. اگه واقعا عیب از من بود چی؟! سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم. طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه. هم من هم اون. هر دو آزمایش دادیم تا اینکه بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره. یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید. اضطراب رو میشد خیلی آسون تو چهره هر دومون دید. با این حال به همدیگه اطمینان میدادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس.
بالاخره اون روز رسید. علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب آزمایشو میگرفتم. دستام مث بید میلرزید. داخل آزمایشگاه شدم و جوابو گرفتم.
علی که اومد خسته بود، اما کنجکاو. ازم پرسید جوابو گرفتی؟ که منم زدم زیر گریه. فهمید که مشکل از منه. اما نمیدونم که تغییر چهرهاش از ناراحتی بود یا از خوشحالی. روزا میگذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر میشد تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود، بهش گفتم: «علی، تو چته؟ چرا این جوری میکنی؟»
اونم عقدهشو خالی کرد و گفت: «من بچه دوس دارم مهناز. مگه گناهم چیه؟! من نمیتونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.»
دهنم خشک شده بود و چشام پراشک. گفتم: «اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری. گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی. پس چی شد؟»
گفت: «آره گفتم. اما اشتباه کردم. الان میبینم نمیتونم. نمیکشم...»
نخواستم بحث رو ادامه بدم. دنبال یه جای خلوت میگشتم تا یه دل سیر گریه کنم و اتاق رو انتخاب کردم. من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم تا اینکه علی احضاریه آورد برام و گفت: «میخوام طلاقت بدم یا زن بگیرم! نمیتونم خرج دو نفر رو با هم بدم، پس از فردا تو واسه خودت؛ منم واسه خودم.»
دلم شکست. نمیتونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم، حالا زده زیر همه چی. دیگه طاقت نیاوردم، لباسام رو پوشیدم و ساکمم بستم. برگه جواب آزمایش هنوز توی جیب مانتوام بود. درش آوردم، یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم. احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون.
توی نامه نوشته بودم: «علی جان، سلام، امیدوارم پای حرفت وایساده باشی و منو طلاق بدی. چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا میشم. باید بدونی که میتونم. دادگاه این حقو به من میده که از مردی که بچهدار نمیشه جدا شم. وقتی جواب آزمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه، باور کن اون قدر برام بیاهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم. اما نمیدونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه. توی دادگاه منتظرتم...مهناز.»
ــــــــــــــــ
☑ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
☑️روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
•✾📚 @Dastanak_ir 📚✾•
🍃گریه امیرالمؤمنین ؟!
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
🍃مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند .
منبع.الکافی
@dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امروز ۲۳ ذیالقعده روز زیارتی امام رضا علیهالسلام است. پیشنهادهای آقا برای یک زیارت مقبول را بخوانیم و انجام دهیم.
@dastanak_ir
زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت. از او پرسید:
🆔 @dastanak_ir
-پسر جان چه میخوانی؟
+قرآن.
- از کجای قرآن؟
+ انا فتحنا….
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا میزند میگوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.
میگوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول میداد یک سکه نمیداد. زیاد میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد
ــــــــــــــــ
☑ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺧﻮﺩ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ بابام ﮔﻔﺘﻢ:
باباا ﺩﺍﺷﺘﻦِ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ پسر ﺩﻧﯿﺎ ﭼﻪ ﺣﺴﯽ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﮔﻔﺖ:
تجربه نکردم !
نمی دﻭﻧﻢ !!
برو ﺍﺯ پدر ﺑﺰﺭﮔﺖ ﺑﭙﺮﺱ😂😂😂😂
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
#دحوالارض
💠 امشب شب دحوالارض است💠
ثواب هفتاد سال عبادت را از دست ندهیم⬇️⬇️
روز بیست و پنجم ذی القعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهما السلام به دنیا آمده اند. همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است.
اعمال این روز ⬇️⬇️
1⃣روزه
روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او 👈عبادت صد سال👉 نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده.
2⃣ نماز
آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ.
3⃣ دعا
کفعمی در کتاب مصباح فرموده که خواندن این دعا مستحب است:
اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ..........(مراجعه به مفاتیح)
4⃣ذکر خداوند
معنای ذکر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام های خداوند نیست. بهترین نوع ذکر خدا، به یاد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش ناظر دانستن است.
5⃣شب زنده داری
احیا و شب زنده داری که برابر با عبادت صد سال است.
6⃣غسل
انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض
7⃣زیارت امام رضا (ع)
زیارت حضرت امام رضا (ع) که میرداماد (ره) در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحوالارض آن را از افضل اعمال مستحبه دانسته است.
التماس دعا
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
آخرین یک شنبه ماه ذی القعده را دریابید...
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
وقتى که حاتم.طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد.
حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت.
هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند!
مادرش گفت:
تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى،
بیهوده خود رابه زحمت مینداز...!!
برادر حاتم توجه نکرد.
مادرش براى اثبات حرفش،
لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست.
وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست.
برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد،
برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟
عجب گداى پررویى هستى!
مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟
من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و او هر بار مرا رد نکرد.
🍃بزرگان زاده نمیشوند٬ ساخته می شوند...
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
🔹 ماجرای کسی که به دست فرعون مسلمان شد!!
🆔 @dastanak_ir
هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981ميلادي زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایشها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود. هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
🔹پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند. رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.
🔹تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کردهاند. اما مسئلهی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
🔹پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است. ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست.
🔹 او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری. در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثهی او بعد از مرگ را خبر داده است تصوير منتسب به فرعون زمان حضرت موسي عليهالسلام حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال میکرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898ميلادي کشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟ چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟
🔹موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر میکرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن میگوید در حالیکه کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمیآورد و با خود میگفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟ و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟ او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند. پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر كند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نمايد.
🔹یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود: {فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92] ما امروز پيكرت را [از آب] نجات ميدهيم تا عبرت آيندگان شوى، و همانا بسيارى از مردم از آيتهاى ما بىخبرند
این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: "من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم."
🔹موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد. و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).
🔹حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب "قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید" بود.
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
عادتهائى كه معجزه میکند:
با ملايمت = سخن بگوئيد،
عــمــيـــق = نفس بكشيد،
شــــــيــك = لباس بپوشيد،
صـبـورانه = كار كنيد.
نـجـيـبـانه = رفتار كنيد،
هــمـــواره = پس انداز كنيد،
عــاقــلانـه = بخوريد،
كــــافـــى = بخوابيد،
بى باكانه = عمل كنيد،
خـلاقـانـه = بينديشيد،
صـادقانه = عشق بورزید،
هوشمندانه = خرج كنيد،
خوشبختی یک سفراست,نه یک مقصد هیچ زمانی بهترازهمین لحظه برای شادبودن وجودندارد. زندگی کنیدوازحال لذت ببرید...
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
🌹حکایت خدا روزے رسونه🌹
✍🏻گفت: ﻋﺒﺎﺱ ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
گفتم: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ ،ﮐﻢ ﻭﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.
گفت : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ ؟!
🍃🌸گفتم: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ ،ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.
⁉️گفت: ﻧﻪ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
🍃🌸گفتم: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ. ﺧﺪﺍ ﺭﺯﺍقه ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ...
⁉️گفت: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ
ﺩﯾﮕﻪ!
🍃🌸گفتم: ﺗﻮﻓﮑﺮﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.
✔️گفت: ﺁﻫﺎﻥ. ﻧﺎﻗﻼ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ.ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
🍃🌸گفتم : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ نکرﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭ کرﺩﯼ!
⁉️ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ
ﻧﺪﺍﺭﻩ .. ؟ !
🔸ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ ..ﺗﺎﺍﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ
ﺧﺪﺍ ...
📚مرحوم ﺣﺎﺝ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺩﻭﻻﺑﯽ
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
#صبر_و_تداوم👇
گاهی برای انداختن یک درخت خشک باید ۱۰۰ ضربه تبر بزنید...
از این صد ضربه، ۹۹ ضربه اول کارش این است که شرایط را برای ضربه صدم آماده کند.
اینکه درخت در طول ۹۹ ضربه سر جایش است، دلیل بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست.
حالا هر مبارزه ای به همین شکل است...
ضربه ۱۰۰ بالاخره از راه می رسد و درخت را می اندازد، نگران نباشیم
#موفقیت_صبر_میخواهد
مطمئن باشید که پیروزی نزدیک است
صبورانه و مستمر حرکت کنیم
🌸ســــــــــــلام
🌸روز زیباتون بخیر و نیکی
🌸هفته تون
🌿سرشار ازعشق و شـادی
🌸و خبرهای خوش و عالی
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای جالب بستنی خوردن میرزا رضا کرمانی در مغازه ممد ریش(بستنی فروش معروف) قبل از ترور ناصرالدین شاه در حرم شاه عبدالعظیم
•✾📚 @dastanak_ir 📚✾•
🔹پررو بازی!
🆔 @dastanak_ir
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن. کلاغه سفارش چایی میده. چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار!
مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه: دلم خواست، پررو بازیه دیگه پررو بازی!
چند دقیقه میگذره… باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده، باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار.
مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره، خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه …
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن. قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار!
مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه: دلم خواست! پررو بازیه دیگه پررو بازی!
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون. خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه.
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری!!!
🔹 نکته مدیریتی: قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت ارزیابی کنید!
ــــــــــــــــ
☑ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
خبرنگار: سلام آقای خمسه خوبین شما؟! واقعا سگ های کانادا از سگ های ایران بهترن؟! 🎤
خمسه: دقیقا! ✌
گربه هاشون چی؟! 🐱 🎤
خمسه: اونام بهترن! 😎
خبرنگار: سلبریتی هاشون چی؟! 🎤
خمسه: نه دیگه! سلبریتی فقط سلبریتی وطنی! 💰
ــــــــــــــــ
☑ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
برکت
🆔 @dastanak_ir
روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد.
پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پیامبر (ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (ص)، فاطمه (س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (ص) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر (ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه (س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. حضرت فاطمه (س) راز این خنده را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.
ــــــــــــــــ
☑️ هر روز یک داســـتانڪــ در👇
🆔 @dastanak_ir
▫️ ﷽
✅پاسخ 30 هزار مسأله در یک جلسه؟!
🆔 @dastanak_ir
💠 در روایات فراوانی آمده است که حضرت امام جواد علیه السلام در یک جلسه 30 هزار مسأله را پاسخ دادند(اختصاص، ص 2) فهم این روایات برای عده ای مشکل شده و مورد سوال و بلکه اعتراض واقع شده است. بعضی گفته اند: 30 هزار مساله را در یک جلسه نمی توان مطرح نمود تا چه رسد به جواب دادن. و بعضی گفته اند اگر هر سوال و جواب به اندازه یک سطر باشد 30 هزار سوال و جواب باندازه 3 ختم قرآن می شود و این چگونه در یک جلسه انجام شده است.
💠 برای پاسخ دادن به این سوال، سوالات و جواب امام جواد علیه السلام را می آوریم:
💠 وقتی مامون تصمیم گرفت دختر خود را به ازدواج امام جواد علیه السلام درآورد برای آنکه شخصیت علمی امام را به اطرافیان خود نشان دهد، یحیی بن اکثم را نزد امام فرستاد و از او خواست چند مساله مشکل فقهی از امام سوال کند، شاید امام در پاسخ آنها درمانده شود.
✅ یحیی بن اکثم از امام سوال کرد اگر مُحرِم صید را بکشد چه حکمی دارد؟
✅ امام جواد علیه السلام در پاسخ فرمود:
🔹آیا مُحرمی که شکار کرده در حَرم بوده یا خارج حرم.
🔹در هر دو صورت آیا عالِم بوده یا جاهل
🔹و در هر دو صورت عامِد بوده یا غیر عمد.
🔹و در همه صورتها آیا عبد بوده یا آزاد،
🔹 صغیر بوده یا کبیر؟
🔹دفعه اول بوده یا مکرر
🔹از کار خود پشیمان شده یا خیر
🔹در شب بوده یا روز
🔹در حج بوده یا عمره
🔹 علنی بوده یا مخفی
🔹توانگر بوده یا فقیر بوده؟
🔹 کفاره را دارد یا خیر
🔹 شکار را کشته است یا خیر بلکه تنها آنرا گرفته و یا تنها راهنمایی به آن کرده است؟
🔹شکار، شکار بزرگ بوده یا خیر، - به عبارت دیگر شکار تخم پرنده بوده یا جوجه یا کبوتر، یا شترمرغ یا روباه یا آهو یا گاو و یا الاغ بوده است-؟
🔹 شکار اهلی یا وحشی بوده است؟.
🆔 @dastanak_ir
با توجه به اینکه؛
۲ بتوان ۱۵ میشود؛ ۳۲۷۶۸
💠 بنابراین مجموعه صورتهای مساله حدود 32 هزار فرض می شود.
امام علیه السلام حکم آنها را نیز فرمود:
💠 اگر مُحرم صید را در بیرون حرم بکشد و آن صید از پرندگان بزرگ باشد کفاره آن یک گوسفند است و اگر در حرم باشد کفاره آن مضاف است.
💠 و اگر جوجه ای را بیرون حرم صید کند کفاره آن شتر است و اگر در حرم بوده علاوه بر آن قیمت جوجه را نیز باید بدهد.
🆔 @dastanak_ir
💠 اگر حیوان وحشی یا شتر مرغ را شکار کند باید شتر بدهد و اگر نتوانست باید شصت فقیر را اطعام دهد وگرنه هیجده روز روزه بگیرد.
💠 اگر شکار گاو باشد باید یک گاو به عنوان کفاره دهد و اگر نتوانست باید 30 فقیر را اطعام داده وگرنه 19 روز روزه بگیرد.
💠و اگر آهویی یا روباهی شکار کند باید یک گوسفند دهد
💠 و اگر در حرم بوده باید قیمت آنرا نیز بدهد.
💠 و اگر کبوتری را شکار کرد باید یک درهم صدقه دهد
💠و اگر جوجه ای را شکار کرد نصف درهم و اگر تخم پرنده ای را شکار کرد ربع درهم دهد.
💠 در تمام موارد فوق اگر جاهل بود چیزی به عهده او نیست و گناه نکرده ولی در بحث شکار کفاره وجود دارد حتی گرچه جاهل باشد یا عالم و فرقی نمی کند خطا باشد یا عمد.
🆔 @dastanak_ir
💠کفاره عبد بر عهده مولای اوست.
💠و کفاره ای بر طفل صغیر نیست.
💠 کسی که برای دفعه دوم شکار کند کفاره نداشته و در آخرت عذاب می بیند.
💠کسی که خودش شکار نکرده و تنها راهنمایی برآن کرده باید فدیه دهد.
💠کسی که اصرار بر کار خود دارد علاوه بر کفاره، عقوبت اخروی دارد. ولی اگر پشیمان شود عقاب ندارد.
💠 اگر در شب از روی خطا پرنده ای را بکشد کفاره ندارد مگر آنکه تعمد داشته باشد که در اینصورت شب یا روز بودن تفاوتی ندارد.
💠 در همه این صورتها اگر در احرام حج بوده باید کفاره را در منی ذبح کند و اگر در احرام عمره بوده باید آنرا در مکه ذبح کند.
✅ آنچه ذکر شد مجموع 32 هزار سوال با پاسخ آنها بود که امام جواد علیه السلام در یک مجلس جواب داده است.
ـــــــــــــ
☑️با داســـتانڪــــبدرخشید👇
🆔 @dastanak_ir
📚 راز مثل #بز_خری_میکنی
و حکایت خواندنی ملانصرالدین
روزی بود و روزگاری بود...
یک روز ملانصرالدین تصمیم گرفت "گاوش" را به بازار ببرد و بفروشد.
پیش از رفتن به بازار "آب و علف" خوبی به گاوش داد و آن را به بازار برد.
یکی از آدم های "بدکار" وقتی دید ملانصرالدین گاوش را به بازار آورده تا بفروشد "فکر شیطانی" به ذهنش رسید و نقشه ای کشید که سر بیچاره "کلاه بگذارد."
او با عجله به سراغ دوستانش رفت و نقشه اش را با آن ها در میان گذاشت و "طبق نقشه" یکی یکی به طرف ملا نصرالدین رفتند.
اوّلی گفت: عمو جان این "بز" را چند می فروشی؟!
ملانصرالدین گفت: "این حیوان گاو است و بز نیست."
مرد گفت: گاو است؟
به حق چیزهای نشنیده!
مردم بز را به بازار می آورند تا به "اسم گاو" بفروشند.
ملاّ داشت "عصبانی" می شد که مرد حیله گر راهش را گرفت و رفت.
دوّمی آمد و گفت: ملاّ جان بزت را چند می فروشی؟!
ملّا از کوره در رفت و گفت:
"مگر کوری و نمی بینی که این گاو است نه بز؟"
مرد "حیله گر" گفت: چرا عصبانی می شوی؟ بزت را برای خودت نگه دار و نفروش!
چند لحظه بعد سومّی آمد و گفت: «ببینم آقا این حیوان "قیمتش" چند است»
ملا گفت: «ده سکه»
خریدار گفت: ده سکه؟!!
"مگر می خواهی گاو بفروشی که ده سکه قیمت گذاشتی این بز دو سکه هم نمی ارزد..."
ملا باز هم عصبانی شد و گفت:
گاو؟ پس چی که گاو می فروشم...
خریدار گفت: دروغ به این بزرگی!
مگر مردم "نادان" هستند که پول گاو بدهند و بز بخرند.
ملاّ نگاهی به گاوش انداخت کمی چشم هایش را مالید و با خود گفت: «نکند من دارم اشتباه می کنم و این حیوان واقعاً بز است نه گاو!!»
خریدار چهارمی سر رسید و با لبخند آرامش گفت:
ببخشید آقا!
آیا این "بز شما" شیر هم می دهد؟
مّلا که "شک" در دلش بود گفت: «نه آقا، بز است، به درد این می خورد که زمین را شخم بزند»
خریدار گفت: «خوب حالا این بزت را چند می فروشی تا با آن زمینم را "شخم بزنم"»
ملا با خود گفت: «حتماً من اشتباه می کنم مردی به این "محترمی" هم حرف سه نفر قبلی را تکرار می کند»
"معامله انجام شد."
ملا گاوش را که دیگر "مطمئن" بود، بز است به "دو سکه" فروخت و به خانه اش برگشت.
" دزدها هم با خیال راحت گاو را به آن طرف بازار بردند و با خیال راحت فروختند."
از آن به بعد وقتی خریداری بخواهد هر جنسی را به قیمت کمتری بخرد میگویند؛
" بز خری می کنی "
📗 @dastank_ir