طول زبون دارکوب بیش از 30 سانتی‌متره که دور مغزش پیچیده ! این زبونِ دراز، موقعی که دارکوب با سرعت 7 متر در ثانیه با نوکش به تنه درخت ضربه میزنه، مثل یک محافظ دور مغز پیچیده میشه تا از آسیب رسیدن به مغزش جلوگیری کنه! @dastanakema #داستانک

✅ بعضی از کودکان زود پیر می شوند و آنقدربدهکار هفت سالگی شان باقی می مانند که هر وقت کنار ویترین مغازه ای می خواهند به عروسکی سلام کنند. گریه شان می گیرد اجازه دهید کودک کودکی کند. 🖊 @dastanakema #داستانک

نگاهی به کتاب «انسان در جستجوی معنا» نوشته دکتر ویکتور فرانکل تولید شده در مدرسه زندگی فارسی #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

اگه روزی کسی گفت افسردست و حال روحیش خوب نیست. جملات شعاری مثلِ "غر نزن"، "زندگی زیباست" یا "به خودت تلقین نکن" نگید. فقط تو چشاش نگاه کنید و بگید: "اگه هم‌صحبت خواستی من هستم." @dastanakema #داستانک

میدونستید توی تابستون مخصوصا امسال که هوا خیلی گرمه حتی بطری آب معدنی هم نباید جا بذارید توی ماشینتون . چندسال پیش یادمه اسپری خوش بوکننده همسایمون از داخل داشبورد ماشین ترکید و کل داشبورد رو نابود کرد . حواستون باشه گرما باعث میشه فشار هوا داخل اسپری ها خیلی بالا بره و باعث انفجارشون میشه. واسه بقیه هم بفرستید که مطلع شن 🙏 @dastanakema #داستانک

این تصویر واقعا زیباست. عکاس عجب زاویه ای و عجب زمانی برا عکس گرفتن انتخاب کرده👏 #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

گرببینی ناکسان بالا نشینند،صبرکن روی دریاکف نشیند،قعردریاگوهراست #صائب_تبریزی #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

تو شهر تالسا ایالت اکلاهاما یه مکانی هست به نام «مرکز زمین». اگه وسط اون دایره وایستی، هرچقد داد بزنی کسی بیرون اون دایره صداتو نمیشنوه و صدات فقط اکو میشه و به خودت برمیگرده! میدان مغناطیس ! #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

🔺شمال کشور غرق در خاک و غبار شد این اتفاقات بدلیل خشک شدن خط ساحلی خزر و میانکاله است. #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

مادر ۵۷ روز فیلمبرداری و نتیجه ... #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

اخراج بازیکن رم قبل از شروع بازی بخاطر خطای عمد روی یک طفل..... بعضی از داوران ما یاد بگیرند !! #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

🦉 ما انسانهای عجیبی هستیم وقتی به دستفروشی فقیری میرسیم که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد با کلی چانه زدن او را شکست میدهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز می خریم بعد به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی میرویم و یک فنجان قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز میگذاریم و شادمانیم شادمانیم که فقیران را فقیرتر میکنیم شادمانیم که ثروت مندان را ثروتنمندتر میکنیم این است فقر فرهنگی... #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

🚙 *10 نکته‌ای که رانندگان باید بدانند:* 1- سیاه شدن روغن موتور، نشانه عدم کیفیت و نیاز به تعویض آن نیست. 2- مالیدن گریس روی قطب‌های باتری اتومبیل، مانع سولفاته شدن سر کابل نمی‌شود. 3- درجا کار کردن موتور خودرو در فصل سرما، روش مناسبی برای گرم کردن خودرو نیست. باید اتومبیل را در حال حرکت گرم کنید. 4- سرعت زیاد و ترمزهای ناگهانی، مصرف سوخت را تا 50 درصد افزایش می‌دهد. 5- در سرعت 125 کیلومتر، مصرف سوخت تقریبا دو برابر می‌شود. یعنی وقتی با 125 کیلومتر می‌رانید، دو برابر زمانی که 80 کیلومتر در ساعت سرعت دارید، باید هزینه سوخت بپردازید. 6- هنگام روشن کردن خودرو، پدال گاز را به مدت طولانی فشار ندهید. 7- در برابر هر 10 کیلومتر سرعت در ساعت در شب و تاریکی، معادل 6 متر از عمق دید راننده کاسته می‌شود. 8- هنگام شب 16 کیلومتر کمتر از سرعت خود در روز حرکت کنید، زیرا در زمان تاریک بودن هوا، میدان دید راننده محدودتر از روز است. 9- اگر تایر خودرو در سرعت 80 کیلومتر در ساعت 100 درصد کارکرد داشته باشد، در سرعت 130 کیلومتر در ساعت 40 درصد سایش زودرس خواهد داشت. 10- خطرناک‌ترین زمان رانندگی، بین ساعت 6 تا 8 صبح و 14 تا 16 بعدازظهر است، زیرا در این زمان بدن انسان به طور طبیعی دچار کاهش انرژی می‌شود. #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

🔻خیار به بزرگی یک متر و وزن ۶۰ کیلو و  به قطر کپسول اکسیژن #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

آقا من زبانم حقیقتاً قاصره، شما بیاین بگین این الان چی بود من دیدم 🤐🤣 #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

تجسم ورزشگاه آزادي با استفاده از برج آزادي توسط هوش مصنوعي و فتوشاپ #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

یک کودک سه مطلب می‌تواند به یک انسان بالغ بیاموزد: 🌺 بدون دلیل شاد بودن 🌼 همیشه مشغول کاری بودن 🌺 و اعلام خواسته خویش با تمام قوا امروز ۸ اکتبر روز جهانی کودک نام  گرفته است. روزی که در آن پدران، مادران، مربیان و دست اندرکاران مسائل کودکان، فرصت می‌یابند تا در باره کودک و دنیایِ زیبایِ آن بیندیشند و افق‌های زیباتری برای آیندهٔ کودکان ترسیم کنند. به امید روزی که لبخند کودکان، در همه جای این کره‌ی خاکی، صرفاً یک آرزوی زیبای دوست داشتنی نباشد... @dastanakema #داستانک

هنگام سقوط آسانسور چکار کنیم که آسیب نبینیم. اقداماتی که در هنگام سقوط آسانسور باید انجام داد. @heaedu #آموزش_سلامت

اگه یه روز یه نفر بهت گفت: ناراحت نمی‌شی یه چیزی بهت بگم؟ سریع بگو چرا ناراحت می‌شم، لطفا ادامه نده اگه یه روز یه نفر بهت گفت: می‌تونم باهات رک باشم؟ نه متاسفانه، من احازه نمی‌دم کسی با من رک باشه. دلیلش اینه که آدم‌ها وقتی بخوان خوشحالت بکنن، هیچ‌وقت ازت اجازه نمی‌گیرن همیشه ازت اجازه می‌گیرن برای اینکه گند بزنن تو حالت پس لطفا به کسی اجازه نده حالت رو خراب کنه... 🎙 #کامل_قبادی آدرس ما در اینستاگرام: https://instagram.com/dastanakema لطفا کانال داستانک را به دوستان❤️ خوبتان معرفی کنید🙏 #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯

✨ نوع جارو كردنش كمى ناشيانه بود ؛ تا حالا ، در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست ؛ بنا بر شمّ پليسيم ، رفتم تو نخش ؛ كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مخم ، در كيوسک رو باز كردم و صداش كردم «عزيز ، خوبى ؟ يه لحظه تشريف بيار» ... خيلى شق و رق ، اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش ، خيلى شسته رفته جواب داد : «سلام ، در خدمتم سركار ، مشكلى پيش اومده ؟» از لحن و نوع برخوردش جا خوردم ، نفس هاش تو سرماى سحرگاه ابر مي شد ؛ به ذهنم رسيد دعوتش كنم داخل ... لحنمو كمى دوستانه تر كردم : «خسته نباشى ، بيا داخل يه چايى با هم بزنيم »... بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف ، اومد داخل و نشست ، اون يكى هدفون هم از گوشش درآورد . دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد . پرسيدم «چى گوش ميدى ؟» گفت : «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه» ... كنجكاوتر شدم : «انگليسى ؟! موضوعش چيه ؟» گردنشو كج كرد و گفت : «در زمينه اقتصادسنجى» ... شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد ! «فضولى نباشه ؛ واسه چى يه همچه چيزى رو مى خونى ؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت : «چيه ؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه ؟ ... به خاطر شغلمه» ... استكانى رو كه داشتم بالا مى بردم وسط راه متوقف كردم و با حالت متعجب تر پرسيدم : «متوجه نميشم ، اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره ؟». نگاشو يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت : «من استاد هستم تو دانشگاه». قبل از اينكه بخوام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد : «من پدرم پاكبان اين منطقه است . آقاى عزيزى ، در مورد شما و دو تا دختر باهوش شما هم براى ما خيلى تعريف كرده جناب حيدرى پور ... من دكتراى اقتصاد دارم و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. هرچى بش ميگيم زير بار نمى ره بازخريد شه ؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه ، هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند ». چند لحظه سكوت فضاى كيوسك رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل بود. استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش ، بغلش كردم و گفتم درود به شرفت مرد ، قدر باباتم بدون ، خيلى آدم درست و مهربونيه ...✨ بر اساس داستانى واقعى ، به قلم على رضوى پور ، روانشناس و مربى زندگى❣ با سپاس از سرکار خانم کاوه 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 #داستانک ‌‌╭┅────────┅╮ 🦋 @dastanakema 🦋 ╰┅────────┅╯