eitaa logo
📚داستان های کوتاه📚
183 دنبال‌کننده
55 عکس
16 ویدیو
0 فایل
✧❁﷽❁✧ 🗓هر روز با داستان های کوتاه و آموزنده همراه شما هستیم.✅ 📧ارتباط با ادمین🔻🔻 💻 @Addastanakm #یاحق
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️ ماجرای شهادت 3⃣ 🔴ضربت خوردن امام علی ( ع ) در مسجد 🌴امام علی ( ع) برای خواندن نماز وارد مسجد شد در حالی که در حال تسبیح خداوند بود. ایشان با ورود به شبستان مسجد افرادی که به خواب رفته بودند از جمله ابن ملجم که به رو خوابیده بود را بیدار کرد و به او فرمود:برخیز از خواب برای نماز و چنین مخواب که این خواب شیطان است، بلکه بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است، و بر پشت خوابیدن خواب پیغمبران است. (جلاء العیون، المجلسی ،ص:341) 🌴امام سپس به ابن ملجم فرمود:قصد کاری داری که نزدیک است آسمان فروپاشد و زمین شکافته شود. اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه داری. ( جلاء العیون، المجلسی ،ص:341 ) 🌴ابن ملجم که شمشیرش را به زهر آغشته نموده بود و زیر پیراهن پنهان کرده بود، در نزدیکی امام به نماز ایستاد و هنگامی که امیرالمؤمنین سر از سجده اول برداشت ضربتی به سر ایشان زد که تا پیشانی امام را شکافت. او در حال حمله شعار خوارج را فریاد می زد که:«للّه الحکم یا علیّ، لا لک و لا لأصحابک». ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:422 ) 🌴امام پس از ضربت خوردن فرمود:بسم اللّه و باللّه و علی ملّة رسول اللّه»، و گفت:«فزتُ وَ ربّ الکعبه»، به خدای کعبه قسم که رستگار شدم.( جلاء العیون، المجلسی ،ص:341 ) 🌴اهل مسجد بسوی محراب دویدند و امیرالمؤمنین علی علیه السّلام را در محراب خونین دیدند و ردای مبارکش را بر سرش بستند. حضرت خون سر خود را بر محاسن مبارکش کشید و فرمود:این آن است که خدا و رسول مرا وعده داده بودند، راست گفتند خدا و رسول. ( منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:423 ) 🌴امیر المؤمنین علیه السّلام پس از ضربت خوردن امام حسن علیه السّلام را به جای خود برای گذاردن نماز قرار داد و خود نمازش را نشسته تمام کرد. 🌴امام حسن علیه السّلام پدر را پس از نماز در آغوش گرفت، و ‏گفت:ای پدر کمرم شکست، چگونه تو را در این حال ببینم. امیرالمؤمنین فرمود:ای فرزند! از این پس پدرت را رنجی نیست، اینک جدّ تو محمد مصطفی -صلوات اللّه علیه- و جدّه تو خدیجه کبری، و مادرت فاطمه زهرا علیهماالسلام و حوریان بهشت حاضرند و انتظار پدر تو را دارند تو شاد باش و دست از گریستن بدار که گریه تو ملائکه آسمان را به گریه‏ در آورده است. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:424 ) .... 📚 @dastanakm
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 عدالت بی مانند ⚖ علی بن ابی طالب ⚱ ▪️خدا داند که حیدر کل دین است▫️ ▪️میان خلق،او حق الیقین است▫️ ▪️تمام عالم و امکان بداند▫️ ▪️فقط حیدر امیر المومنین است▫️ 🏴شهادت مولای متقیان بر عموم رهروان و عاشقان آن حضرت تسلیت و تعزیت باد.🏴 📚 @dastanakm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎓 🔆تنها یک "خیر" وجود دارد، که نام آن ؛ "دانش" است🌷 و تنها یک "شر" وجود دارد که نام آن؛ "نادانی" است!🍂 👤 📚 @dastanakm
🎁 🎎زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد. در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز... ❤️‍🔥پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند. در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد. ❤️‍🔥پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند . وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین باره از همسرش سوال نمود. ❤️‍🩹پیرزن گفت :هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. ❤️‍🔥پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود، از این بابت در دلش شادمان شد. پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها ازکجا آمده؟ پیرزن در پاسخ گفت: 📌آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام.😂😂😂 📚 @dastanakm
💡 📚تنها وضعیتِ وحشتناک‌تر از کوری، این است که تنها فردِ بینای جمع باشی. 📗 ✍🏻 📚 @dastanakm
🔮 ✅روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد . بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ... ✅محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم. زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت: چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید! 📚 @dastanakm
✔️ ماجرای شهادت 4⃣ 🔴شهادت امام علی ( ع ) در مسجد کوفه 🌴امام در شب بیست و یکم وقتی یک سوم از شب گذشته بود به شهادت رسید. ایشان قبل از شهادت وقتی ابن ملجم را دستگیر و نزد ایشان آوردند فرمود:ای ملعون! آیا کسی را کشتی که به تو پناه داد و تو را بر دیگران اختیار کرد و بخشش های فراوان به تو فرمود؟ آیا او بد امامی بود برای تو؟ آیا عوض نیکی‏های او به تو این بود؟ ابن ملجم سر به زیر افکنده بود و چیزی نمی‏ گفت. 🌴آنگاه امام حسن علیه السّلام به پدر عرض کرد:«این ابن ملجم دشمن خدا و رسول و دشمن شماست که نزد شما حاضر و اسیر شماست». امیر المؤمنین علیه السّلام به ابن ملجم نگاه کرد و فرمود:ای ابن ملجم جنایتی بزرگ کردی. آیا من برایت بد امامی بودم؟ آیا تو را مورد مرحمت قرار ندادم و بر دیگران برنگزیدم؟ با وجود اینکه می دانستم قاتل من خواهی بود به تو احسان کردم و بخششم به تو را افزون ساختم تا از راه گمراهی که برگزیده ای بازگردی، اما شقاوت بر تو غلبه کرد تا مرا بکشی، ای شقی ‏ترین اشقیاء. ابن ملجم گریست و این آیه از قرآن را خواند:«أ فأنت تنقذ من فی النّار» آیا تو می توانی کسی را که جایگاهش دوزخ است نجات دهی(منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427) 🌴آنگاه علی علیه السلام سفارش او را به امام حسن علیه السّلام کرد و فرمود:فرزندم! با اسیر خود مدارا کن، و با مهربانی و رحمت با او رفتار کن. آیا نمی ‏بینی چشمهای او را که از ترس چگونه گردش می ‏کند و دلش چگونه مضطرب است؟ ای فرزند! ما اهل بیت رحمت و مغفرتیم، پس بخوران به او از آنچه خود می ‏خوری، و بیاشام او را از آنچه خود می‏ آشامی، پس اگر من از دنیا رفتم از او قصاص کن و او را بکش و جسد او را به آتش نسوزان و او را مثله مکن. (یعنی دست و پا و گوش و بینی و سایر اعضای او را قطع مکن) ... اگر زنده ماندم من خود داناترم که با او چه کار کنم، و من سزاوارترم به عفو کردن، زیرا ما اهل بیتی می‏ باشیم که با گناهکار در حقّ ما جز به عفو و کرم رفتار دیگر ننماییم. (منتهی الآمال، شیخ عباس قمی ،ج‏1،ص:427) ⬅️حضرت علی (ع) در شب بیست‏ و یکم ماه مبارک رمضان سال چهل هجری در 63 سالگی با ضربت شمشیر به شهادت رسید. 🌴امام علی(ع) بنا به وصیتش مخفیانه دفن شد. قبر امام علی(ع) تا حدود یک قرن مخفی بود. (ثقی کوفی، الغارات، تعلیقه علامه حلی،ج2،ص835-837) (شیخ مفید، الارشاد،ج1،ص27) 🌴بعد از افول قدرت امویان، برخی معتقدند امام صادق(ع) قبر امام علی(ع) را آشکار ساخت اما باز هم زمان دقیق آشکار شدن قبر او برای شیعیان مشخص نیست. (حکیم، المفصل فی تاریخ النجف الأشرف، 1427ش، ج2، ص31؛ فرطوسی، تاریخچه آستان مطهر امام علی(ع)، 1393ش، ص159-179) 🔚حرم امام علی(ع) محل دفن امیرالمؤمنین(ع) در نجف اشرف (عراق) است. ❌ 📚 @dastanakm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎓 🔆کسی که در پی عیوب مردم برود تاروزی ازآن، علیه آنها استفاده کند، خداوند عیوبش راآشکار و او را رسوا می کند و او در کنج خانه اش باشد. 👤 📚 @dastanakm
🌺داستان کوتاه🌺 🌼آورده اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش برای بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش بیرون شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود تا اینکه غروب شد. 🌼کمی از شب گذشت که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت که میخواهد در آسیاب را ببندد اگر میخواهید درون بیایید همین اکنون با من به درون آیید، چون من گوشهایم نمیشنود و امشب هم باران می آید شما خیس میشوید و نیمه شب هم هر چقدر در را بکوبید من نمیشنوم وشما باید زیر باران بمانید!... 🌼ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را قطع کرد و گفت: اینکه اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم جهان است و طبق برآورد ایشان امشب باران نمی آید! 🌼آسیابان گفت به هر حال من گفتم. من گوشهایم نمیشنود و شب اگر شما در را بکوبید من متوجه نمیشوم... 🌼شب از نیمه گذشت باران شدیدی شروع به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش هر چه بر در آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد... 🌼تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت سرما به خود میلرزند و هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو از کجا میدانستی که دیشب باران می آید؟! 🌼آسیابان پاسخ داد من نمیدانستم، سگ من میدانست! ابوریحان گفت: آخر چگونه سگ میداند که باران میآید؟ آسیابان گفت: هر شبی که قرار است باران بیاید سگ به درون آسیاب می آید تا خیس نشود! 🌼ناگهان ابوریحان آواز داد و گفت: خدایا آنقدر میدانم که میدانم به اندازه یک سگ، هنوز نمیدانم..... 📚 @dastanakm