💢پارت شانزدهم
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضای کانال
با اینکه از صبح هر کاری بهم گفتن بدون هیچ حرفی تند تند انجام میدادم ولی وقتی عصر تو حیاط مشغول شستن ظرف ها بودم دخترهای زن چهارم خان مشغول بازی بودن گاهی با من حرف میزدن سمیه و سارا که یکی ۵سالش بود یکی ۷سالشه منم سعی میکردم کوتاه جواب بدم و تند تند کارهامو انجام بدم
_اسمت چیه؟
_طاهره
_چند سالته؟
_۱۳سال
_چرا آمدی اینجا؟
_برای کار
_میایی با هم بریم بازی کنیم ؟
_نمی تونم اجازه ندارم باید ظرف ها رو بشورم
_به مامانم میگم حرف ما رو گوش نکردی
سارا که بزرگتر بودگفت کی بهت اجازه نمیده؟؟
نمی دونستم چی بگم نگاه کردم فریدون خان رو دیدم که داشت ما رو نگاه می کردم خدارو شکر من داشتم تند تند کار می کردم ولی بازم ترسیده بودم
_اها دختر زود بیا اینجا
تند رفتم و گفتم بله خان
_چی به دخترهای من می گفتی؟ها
_دخترها تون اسم و سن مو پرسیدن گفتم طاهره۱۳سالمه و گفتن برای چی آمدم اینجا گفتم بخاطر کار
گفتن برم باهاشون بازی کنم
گفتم اجازه ندارم باید کارمو انجام بدم
_سارا راست میگه؟
_اره بابا
_برو به کارات برس
_چشم
تو چهره خان جرأت نداشتم نگاه کنم
_چی شده بود طاهره خان چکارت داشت
همه چیز را همونطور که تند تند کارهامو انجام میدادم وظرفهایی رو که شسته بودم سر جاشون می گذاشتم رو برای شهربانو توضیح دادم سعی کردم حواسم به کارم باشه تا بلقیس خانم که از دور ما رو نگاه می کرد حرفی به خان نزنه شب که شد تو آب های سرد باید ظرفها رو می شستیم البته ملیحه آب گرم آورده بود ولی آخر که می خواستیم آب بکشیم آب ها سرد بود دست هام از سرم دیگه حس نداشت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
ما آدمها رسم عجیبی داریم
«به دست می آوریم که از دست بدهیم!»
قبل از رسیدن به کسی که زندگیمان شده است،
هر کاری برای داشتنش انجام میدهیم.
زمین و زمان را بهم میریزیم تا به مراد دلمان برسیم،
مدام رویا میبافیم و خودمان را عاشقترین آدم دنیا میدانیم.
اما بعد از رسیدن، درست زمانی که دلمان قرص شد
او در زندگیِمان هست، همه چیز را فراموش میکنیم.
فراموش میکنیم چقدر برای این روزها تلاش کردهایم،
صبور بوده ایم...
رویا بافتهایم...
یادمان میرود این همان روزی ست که آرزویش را داشتهایم.
آنقدر تغییر میکنیم که تبدیل به یک آدم دیگر میشویم،
آدمی که هیچ شباهتی به یک عاشق ندارد.
حقیقت تلخیست...
«ما آدم ها خیلی زود از هم خسته می شویم»...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#حکایت_احـــتـــرام_به_پــدر
✍پيرمردي تصميم گرفت تا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگي کند. دستان پيرمرد مي لرزيد و چشمانش خوب نمي ديد و به سختي مي توانست راه برود. هنگام خوردن شام، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر زمين انداخت و شکست. پسر و عروس از اين کثيف کاري پيرمرد ناراحت شدند: بايد درباره پدربزرگکاري بکنيم، و گرنه تمام خانه را به هم مي ريزد. آنها يک ميز کوچک در گوشهاتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهايي آنجا غذا بخورد.
بعد از اينکه يک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست، ديگر مجبور بود غذايش را درکاسه چوبي بخورد. هروقت هم خانواده او را سرزنش مي کردند، پدربزرگ فقط اشک مي ريخت و هيچ نمي گفت. يک روز عصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـار ساله خود شد که داشت با چند تکـه چوب بـازي مي کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم، داري چي درست مي کني؟ پسر با شيرين زباني گفت: دارم براي تو و مامان کاسه هاي چوبي درست مي کنم که وقتي پير شديد، در آنها غذا بخوريد! و تبسمي کرد و به کارش ادامه داد.از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر يک ميز غذا مي خوردند.
#یادتون_نره_احترام_به_پدر_ومادر
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
همه یاد می گیرند زندگی کنند
امّا همه نمی خواهند زیبا زندگی کنند
زندگی یک عادته
امّا زیبا زندگی کردن یک هنر
با افکار زیبا و گفتار زیبا و رفتار زیبا ، زندگیمونو زیبا کنیم چون خداوند متعال زیباست و زیبایی را دوست دارد👌
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢پارت هفدهم
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضای کانال
چاره ای نبود جرأت نداشتم لحظه ای دستام رو کمی توی آب گرم کنم می گفتم حتما خان یا بلقیس من رو می بینن خداروشکر ظرف ها تموم شد و بردن توی مطبخ شهربانو گفت دخترها برین دستاتون رو گرم کنید بعد برین شام تون رو بخورین زود بخوابید که صبح زود باید بیدار بشیم
_چشم
فکر کردم میرم خونه که ملیحه گفت امشب تو هم می آیی اتاق ما
_یعنی نمیرم خونه؟؟
همه خندیدن
_معلومه که نه از این به بعد اینجایی دختر
_راست میگه ملیحه
رفتم تو خودم وهمه بعد شام وجمع کردن ظرف ها و سفره ظرف های خودمون رو شستیم ورفتین توی اتاق خوابیدیم تا سرم رو گذاشتم روی بالشت نفهمیدم کی خوابم برد از خستگی که یهو صدای گفت بیدار شید چقدر می خواهید بخوابید لنگه ظهر شد
وای به این زودی صبح شد
چشم هامو به زور باز کردم بلقیس خانم بود همه تند تند آماده شدن و رفتیم بلقیس همش زیر چشمی من رو می پایید شاید برای اینکه تازه آمده بودم ولاغر بودم فکر می کرد اهل کار نیستم ولی نمی دونستم بخاطر خانواده ام همه کار می کنم ملیحه گفت دیشب خیلی خسته بودی بودن دشک و لحاف خوابت برد
_پس کی لحاف روم انداخت
فاطمه گفت ملیحه
_دست درد نکنه ملیحه
_خواهش می کنم ولی جای که خوابیدی جای رفعت بود
_ببخشید رفعت خانم
_اشکالی ندارم دخترجان میدونم بخاطر جهاز خواهرت تن به کار کردن تو مطبخ خان دادی
سرم رو پایین انداختم و تند تند کارها مو انجام میدادم که مبادا بلقیس خانم ببینه....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 به نام برآورنده ابرها
🇮🇷امروز سه شنبه
25/ اردیبهشت/ 1403
05/ذی القعده/ 1445
14/می / 2024
💖صبح به ما می آموزد
🍃 که باور داشته باشیم
💖 روشنایی با تاریکی
🍃 معنا میابد
💖و خوشبختی
🍃 با عبور از سختی ها
🌹سلام
🍃زندگیتون
🌺سرشار
🌱از برکت
💠ذکر امروز : یا ارحم الراحمین
اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم
❤️قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ
❤️بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودى جز خدا مى تواند روشنایى براى شما بیاورد؟! آیا نمى شنوید؟!»
👈"سوره قصص آیه ۷۱ "
🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُران
✨ التماس دعا✨
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
این متن فوق العادست حتما بخونید ❣❣(حس خوب)
در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.
درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است..
ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است
خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!
خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد
ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ..
آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ..
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ..
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ . ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".
بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...
- دکتر علی شریعتی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
آدم با احساسی باشید.
آدم حساسی نباشید!
آدم حساس، چیزهای
کوچکِ بد را بزرگ میکند.
آدم با احساس، چیزهای
کوچکِ خوب را بزرگ میکند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
♥️🍃
اگر افرادی با باورهای منفی دور ما باشند قطعا سرنوشت ما مشخص و همچنین اگر اطراف خودمان را با آدم های مثبت، انرژی های مثبت، کتاب های مثبت و فیلم های مثبت پر کنیم قطعا سرنوشت مان از الان مشخص.
با یه محیط مان عادت می کنیم.
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنیم کم کم به بدبختی عادت می کنیم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
چرا دستیابی به خواسته ام انقدر زمانبر است؟
علت اصلی:
شما از لحاظ ارتعاشی با خواسته تان هم فرکانس و هماهنگ نیستید.
شاید به ظاهر خواستار دستیابی به چیزی باشید اما به صورت ناخودآگاه کمبود آن را احساس می کنید.
احساس شما عامل تعیین کننده
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸ضحی
🌸قسمت ۹۳ و ۹۴
_...برعکسش وقیتیه که تازه از خواب بلند میشی هنوز روح درست و حسابی تمرکزش رو بازیابی نکرده و به خوی حیوانی خودت نزدیک تری هم بی حوصله ای هم گیجی هم پرخاشگری و...
اصلا یه چیز مهمتر جسم با ویژگی ها و محدودیت هایی که داره کمال گرایی و ثبات طلبی رو از کجا میاره؟
به این تاحالا فکر کردی؟
ما توی همه ویژگی های جسمی مون سیری پذیری داریم مثلا تا یه حدی می تونیم غذا بخوریم بالاخره سیر میشیم
ولی تو ویژگی های روحی و خلقی اینطور نیستیم هرچقدرم محبت از مادرمون دریافت کنیم نمیگیم بسه دیگه یا هرچقدرم به لحاظ موقعیت اجتماعی رشد کنیم نمیگبم دیگه کافیه
کمال گراییم ذاتا با وجودی که جسممون در رشد محدودیت داره به نظر من این مهمترین دلیل اثبات وجود روحه...
حالا برگردیم به ماجرای خلقت از منظر قرآن؛
قبل از اینکه موجودات به صورت های قانونمند خلق بشن ارواح آزاد و ذراتی رها بودن؛
تا اینکه خداوند یک منشور رو رونمایی کرد و به همه گفت قصد دارم خلقتی ایجاد کنم
و نعمت وجود عطا کنم که یک فرصت امتحانه برای رشد اما قوانین خاص خودش رو داره متناسب هر صورتی که باشید
هر کس بخواد میتونه انتخاب کنه
که خلقت پیدا کنه و در این به تعبیر من نمایشنامه بازی کنه و حتی نقشش رو هم خودش انتخاب میکنه
و هر کس هم نخواست اجباری نیست ولی هر نقشی که میپذیرید قانون خاص خودش رو داره که باید بپذیرید و رعایت کنید
هدف خلقت رو بیان میکنه:
رشد و عبادت ممزوج با محبت... صورت ها یا نقش ها رو هم عرضه میکنه؛ جماد و نبات و حیوان و ملَک و جن و انسان... هر کدوم شرایط متفاوتی دارن و درصد ریسک متفاوت که قبلا درباره ش گفتم بحث اختیار و امکانات و ارزشمندی...
و یک عهد خاص که همه باید قبول کنن تا خلق بشن...
_چه عهدی؟
_عهد همون تلاش برای تحقق هدفه یعنی طی مراتب رشد و کمال
"منتها فقط از یک مسیر خاص این میسره که روح این عهد الهیه و آخر بحث میگم چیه"
به هر حال عمده ذرات به طمع خلق شدن و بهره مندی از مواهبش به این عهد بله گفتن و یه نقش هم انتخاب کردن و خلق شدن
و حالا بناست ثابت کنیم
کی بر سر اون عهد هست و صادقه و عملکرد درستی از خودش نشون میده و از مواهبی که در اختیارش گذاشته شده به درستی استفاده میکنه و به اون چیزی که باید تبدیلش میکنه
کتایون پوزخندی زد:
_پس چرا من چیزی یادم نمیاد
_نبایدم یادت بیاد اگر یادت بیاد که دیگه امتحانی صورت نمیگیره... پنهان شدن و پیدا کردن... قبلا که گفتم
_خب وقتی یادم نمیاد چطور باور کنم و ایمان بیارم این چه توقعیه که خدا داره از بنده هاش
_تو اصلا بنا نیست با شنیدن این داستان ایمان بیاری خدا بهت #عقل داده و برای فهم دین کلی #دلیل_عقلانی قرار داده که به موقعش بررسی میکنیم
من اینو گفتم که بدونی چه اتفاقی افتاده و گوشه ذهنت داشته باشی برای درک بهتر وقایعی که توضیح میدم
این عالم ذر تموم میشه
و هیچ مخلوقی هم به اون رو یاد نمیاره و جهان و موجودات با همون چینش مد نظر خلق میشن و در جای خودشون قرار میگیرن
ملکوت خدا مملو از فرشتگانه که عبادتش میکنن و مطیع دستوراتش هستن
تا اینکه خداوند تصمیمش رو مبنی بر خلق موجودی به نام انسان در جمع شون علنی میکنه
میفرماید میخوام این موجود رو با این ویژگی ها خلق کنم!
فرشته ها چه واکنشی نشون میدن؟ اولین جمله ای که میگن اینه؛ خدایا میخوای موجودی خلق کنی که روی زمین خون بریزه؟
ما که عبادتت میکنیم چه نیازی به مخلوق مختار داری!
خداوند در جواب می فرمایند:
*من چیزی میدانم که شما نمیدانید*
یعنی از آفرینش انسان هدفی محقق میشه و من در نظر دارم که شما درکی ازش ندارید
انسان رو خلق میکنه و از روح خودش در اون میدمه...
انسان رو خلق میکنه
و برای اینکه ثابت کنه خلقت انسان کار اشتباهی نیست و هدفی درش هست آدم رو که عقل و آگاهی داره میاره در میان فرشتگان بعد یه سوال سخت میپرسه
خواهشا خودتون جزء به جزء با کتاب مقدس مقایسه کنید
دیگه اون از دستش در رفته بود نادم و پشیمان! این خدا محکم وایستاده که نه من اشتباه نمیکنم پشیمونم نمیشم به امکان و درصد خطای مخلوقم هم واقفم اما با محاسبه سود و زیان خلقش کردم درسته بیشترشون از اختیارشون سوء استفاده میکنن
اما اگر یه انسان با اختیارش اطاعت کنه چی میشه!
عالی ترین مرتبه قرب به خدا رخ میده و کمالات متجلی میشه
خدا با خلقت انسان میخواد این مرتبه رو تجلی بده و زیبایی خلقت رو تمام کنه
فرشتگان چون اطاعت محض هستن از این جنس فعالیت ها بهشون واگذار میشه
یعنی کارهایی که صددرصد باید انجام بشه در کائنات بهشون واگذار میشه
اما انسان اینطور نیست
هم امکان رشد و سقوطش بالاست هم امکان تخطی داره پس کارهایی در خلقت به انسان واگذار میشه که کمال خلقته نه.....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
از بهلول پرسیدند:
زندگی آدمی به چه ماند؟
بهلول گفت:
به نردبانی دو طرفه
که از یک طرف؛ سن بالا میرود
و از طرف دیگر؛ زندگی پایین می آيد...