#روانشناسي 🌱
•پنج ویژگی شخصیتهای جذاب:
روانشناسان پنج ویژگی جذاب شخصیتی زیر را به عنوان جذابترین ویژگی ها معرفی می کنند که از تحصیلات یا ژنتیک بالاتر هستند.
- مهربانی و درک
- هوش
- حس شوخ طبعی
- سرزنده و خوشدل و امیدوار
- شخصیت هیجان انگیز
افراد شوخ طبع و بازیگوش از سربه سر گذاشتن، بازی با کلمات، بداهه گویی و درگیر چالش شدن به شیوه ای خوشدلانه، لذت می برند.
آنها از چیزهای غیر معمول لذت برده و در ایجاد شرایطی که مردم نیز بتوانند لذت ببرند، بسیار خوب عمل می کنند.
راز جذابیت در زیبایی نیست؛ به دنبال آن در شادی نهفته در درونت بگرد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#خیلی_قشنگه 👌
#دزدی_همیشه از یک دهكده دزدی میکرد، ﺭﻭﺯﯼ #ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ اورا دنبال کردند بعداً دیده شد رد پای او خیلی ﺷﺒﻴﻪ کفش ﻫﺎﯼ قاضی ﺑﻮﺩ
ﯾﮑﯽ گفت: ﺩﺯﺩ کفش ﻫﺎﯼ قاضی ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ است.
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: کفش ﻫﺎیش ﺷﺒﯿﻪ کفش قاضی ﺑﻮﺩﻩ است
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ #ﺗﻮﺟﯿﻪ می کرد.
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ های ﻣﺮﺩﻡ ! ﺩﺯﺩ ﺧﻮﺩ همین قاضیست
ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ به قاضی ﮔﻔﺘﻨﺪ : قاضی صاحب ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ و ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ قاضی ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ #ﻋﺎﻗﻞ این دهکده همان مرد دیوانه است
ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ دیوانه ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ
قاضی گفت: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ #ﮐﺸﺘﻪ_ﺍﺳﺖ، قاضی ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، فرسنگ ها ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ آن دیوانه می ترسیدند.
ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ دهکده، ﺩﺍنایی ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ بود
ﻭﻟﯽ #ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ_ﺍﻧﻌﺎﻡ_ﺩﺍﺷﺖ ! ..
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کـاش یه مغازه بود
آدم میرفت میگفت :
بی زحمت یه کم خیالِ خوش میخوام
ببخشید این خنده ها از ته دل چندن؟
آقـا
این آرامش ها لحظه ای چند؟
این بی خیالی ها که میپاشن رو زندگی
مُشتی چـند؟
ازین روزهایی که بی بغضن دارین؟
ازیـن سال هایِ بی رنج
اندازه دلِ ما دارین؟
این شـادی ها دوام دارن؟
کاش یه جایی بود میشد رفت
که بگی آقـا یه زنـدگی میخوام
بـی زحمت جنس خـوبش …
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی گذشت میکنم
گاهی گذر؛
معنای این دو فرق میکند !
بخشیدن دیگران دلیل
ضعیف بودن من نیست
آنها را می بخشم
چون آنقدر قوی هستم
که میدانم آدمها اشتباه می کنند
بزرگترین هدیه گذشت
آرامش است
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💎برشی_ازیک_زندگی
💎منیر۱۱۶
شب دایی و زن دایی تو اتاق مامان خوابیدن و مامان هم توی هال و نرگس هم رفت توی هال پیش مامان شاید میترسید من عکس العملی نشون بدم مامان هم بخاطر زن دایی هیچی به نرگس نگفت و فردا مامان تون تازه گرفت و سفره صبحانه مجللی چید و وقتی زن دایی و دایی بیدار شدن همه چیز آماده بود منم بیدار شده بودم نرگس هم تازه بیدار شده بود توی سرویس بود
- نرگس بیا برین دایی می خواد بره
نرگس که داشت مسواک می زد یه باشه ای گفت و منم رفتم توی هال پیش مامان
- چه کردی خواهر شوهر
مامان لبخند زد
- قابل تو ندارها زن داداش
- دیگه اگه کم و کسری داره به بزرگی خودتون ببخشید زن دایی با دیدن نرگس رفت سمت سرویس دایی هم از ترسش جرات نداشت زودتر از زن دایی بره
- دایی خوب حساب می بری
دایی انگشتش رو گرفت جلو صورتش
- هیس شر درست نکن دایی
لپم رو محکم کشید
- آخ دایی
- تا تو باشی تو کار بزرگ ترها فضولی کنی
خندیدم
- باشه دایی لپم رو ول کن قول میدم فضولی نکنم
دایی لپم رو رها کرد و منتظر زن دایی شد وقتی زن دایی از سرویس آمد بیرون حوله ای که مامان نو گرفته بود برای مهمان رو دست گرفته بود
- منیر این حوله تمیزه صورتم رو خشک کنم
مامان سرش رو بلند کرد و به زن دایی نگاهی انداختم
- اره عزیزم این حوله رو تازه خریدم مخصوص شما که می آیید اینجا
زن دایی با حوله صورتش رو خشک کردم
- ممنون خواهر شوهر جان
اون روز قبل ظهر دایی و زن دایی رفتن
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
✨نگرانی را از خود دور کنید...
بزرگ ترین دشمن شادکامی، نگرانی است.
نگرانی نیز در نتیجه فکر کردن به مسایلی پیش می آید که از کنترل ما خارج هستند.
وقتی کاری را انجام داده اید،
بدانید کار دیگری نمی توانید برای آن انجام دهید.
✨سعی کنید بیشتر حواس خود را روی کارهایی متمرکز کنید که در دست انجام دارید نه کارهایی که تصور می کنید ممکن است پیش بیاید.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
در دنیای "قضاوتها" تنها به این نکته توجه میشود که دیگران بر اساس نظر ما چگونهاند ؟
فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد «احمق» ، ما که جلوی دیگران میپیچیم «زرنگ» !
کسی جواب تلفن ما را ندهد «بیمعرفت» ، ما که جواب ندهیم «گرفتار» !
فرد بلندتر از ما «دراز» ، کوتاهتر از ما «کوتوله» !
دنیای قضاوتها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزشهای خودمان !
✍🏾 مارشال_روزنبرگ
📕 ارتباط بدون خشونت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💎برشی_ازیک_زندگی
💎منیر۱۱۷
البته تا دایی و زن دایی رفتن نرگس هم غیب شد حتما ترسیده بود که من و مامان حسابش رو برسیم
مامان که حسابی از دست نرگس کفری شده بود
- امشب خونه راش نمیدم ببینم شب کجا می خوابه دختره سر تق
آب قندی برای مامان آوردم
- بگیر مامان بی خیال کارهای نرگس بشو
مامان یکی زد پشت دستش
- دیدی رفته گفته به زن داییت که تو بخاطر پسر خواهر طاهره خانم مراسم آخر هفته تو کنسل کردی
نگاهی بهم انداخت
- حالا اگه بفهمه زن داییت جواب رد به شون دادیم چه خامی برسرم بریزم
- نترس مامان خدا بزرگه ان شاءالله یه فرجی میشه
-خدا کنه مادر خدا کنه فرجی بشه
اون شب این قدر نرگس دیر آمد که من و مامان خوابیدیم
صبح که بیدار شدم دیدم نرگس با همان لباس بیرون روی تختش خوابیده مامان هم سفره صبحانه رو چیده
- سلام صبح بخیر
مامان لیوان چایی روگذاشت سر میز
- سلام دخترم
تکه نانی برداشتم و گذاشتم دهانم
- نرگس کی آمد ؟!
مامان نشست سر میز
- ساعت دو نصف شب به بعد بود که آمد دست و صورتت رو بشور بیا صبحانه بخوریم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#داستان_آموزنده
💢حواسمان به دور وریامون باشه...
مردی از کنار جنگلی رد می شد، شیری را دید که برای شغالی خط و نشان می کشد. شغال به خانه رفت و در را بست ولی شیر همچنان به حرکات رزمی اش ادامه داد و شغال را به جدال فرا خواند . مرد سرگرم تماشای آنان بود که کلاغی از بالای درخت از او پرسید چه چیز تو را این چنین متعجب کرده است؟
مرد گفت: به خط و نشانهای شیر فکر می کنم ، شغال هم بی توجه به خانه اش رفته بیرون نمی آید!
کلاغ گفت ای نادان آنها تو را سرگرم کرده اند تا روباه بتواند غذایت رابخورد!
مرد دید غذایش از دستش رفته از کلاغه پرسید روباه غذایم را برد شیر و شغال را چه حاصل؟
کلاغه چنین توضیح داد: روباه گرسنه بود توان حمله نداشت، غذایت را خورد و نیرو گرفت، شیرهم بدنش کوفته بود خودش را گرم کرد تا هنگام حمله آماده باشد و شغال هم خسته بود رفت خانه تا نیرویی تازه کند تا آن زمان که جلوتر رفتی هرسه به تو حمله کنند و تو را بخورند!؟
مردپرسید: از اطلاعاتی که به من دادی تو را چه حاصل؟
کلاغ گفت: آنها کیسه زر تو را به من وعده داده بودند تا تو را سرگرم کنم!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#روانشناسی 🌱
چه کنیم تا ذهن بازی نسبت به مسائل داشته باشیم؟
مسائل را به چشم چالش و فرصت ببینید، اینگونه میتوانید خلاقانه رفتار کنید و با ذهن باز به سوی حل مسائل بروید.
به سبک خود توجه کنید و ببینید آیا شرایط خاصی وجود دارد که باعث کنجکاوی شما می شود و شما را مشتاق و علاقه مند کند، و یا شرایطی که حس غیر منطقی و ناپسند در شما ایجاد کند. و ببینید چه تفاوتی میان این مسائل و شرایط وجود دارد؟
با ارتقاء سطح دانش و آگاهیتان، حس کنجکاوی خود را به کار بیندازید. به گرایش ها و ایده های جدید توجه نمایید و ببینید آنها چگونه بر صنعت یا سازمانتان تاثیر می گذارند.
در هر مسئله ای بپرسید: چرا، کجا، با چه کسی، با چه چیزی، در چه زمانی و چگونه و اینگونه به تحلیل شرایط بپردازید. پاسخ به این پرسش ها می تواند درک شما از چالش ها و رابطه ی آن با سایر مسائل را افزایش دهد.
افراد خلاق سازمانتان را شناسایی کنید. هنگامی که به خلاقیت بیشتری نیاز دارید، از مشارکت آنها بهره بگیرید.
سعی کنید دریابید که دیگران چگونه به مسائل می نگرند. این کار به شما کمک می کند متوجه شوید که همیشه، بیش از یک راه برای درک و مشاهده ی یک مطلب وجود دارد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💎برشی_ازیک_زندگی
💎منیر۱۱۸
چند روز گذشت تا بلاخره رفتم در خونه بابا فرزین و منتظر شدم تا فرزین بیاد و باید باهاش حرف میزدم وقتی با ماشینش از پارکینگ بیرون آمد به اسنپ گفتم
-راه بیفته و اون ماشین رو دنبال کنید
راننده هم راه افتاد
به فرزین زنگ زدم ولی هنوز هم بوق اشغال می زد یه ربع که ما دنبال ماشین فرزین رفتیم از راننده خواستم چون خیابان خلوت بود بره جلوی ماشین فرزین به ایسته تا من بتونم باهاش صحبت کنم
راننده براش بوق زد و رفت جلوش ایستاد فرزین از ماشینش پایین آمد من هم از ماشین پیاده شدم و رفتم سمتش خواست سوار ماشینش بشه پا تند کردم قبل از اینکه در ماشین رو ببنده با دست مانع شدم
- چرا فرزین نمی زاری برات توضیح بدم ؟!
فرزین اخم کرد
- چی رو توضیح بدید اینکه من رو بازی دادی ؟!
راننده اسنپ امد نزدیکم
- خانم کرایه من رو حساب می کنید ؟!
کارت رو از توی کیفم بیرون آوردم و گرفتم سمتش
- بفرمایید رمزش ۲۳۴۵ هست
راننده تشکر کرد و کارت رو گرفت و تا بره کرایه شو حساب کنه
- برو نیره همه چیز دیگه تموم شد
در ماشین سمت راننده رو کامل باز کردم
- هیچی تموم نشده
گوشیمو از توی کیفم بیرون آوردم و عکس های فرزین و نرگس رو نشون فرزین دادم
- حالا تو برام توضیح بده
فرزین اول نخواست نگاه به گوشیم بندازه ولی من صحفه گوشیمو گرفت جلو صورتش با دیدن عکس هاشون تعجب کرد
- منو تعقیب کردی !!؟
پوفی کردم و بغض گلومو فشار داد
- نه اون خواهر بی معرفتی رو تعقیب کردم
راننده آمد و رسید و کارتم رو داد و منم ازش تشکر کردم ورفت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#حساب_کتاب
"تو درست بشو نیستی"
- گاهی حواسمان نیست و حتیٰ با نگاهمان این جمله را به عزیزان و اطرافیان خود منتقل میکنیم؛
همان کسانیکه بارها خطا کردهاند اما میخواهند تغییر کنند، اگر ما بگذاریم...
🔥 انتقال این باور، یعنی تزریق ناامیدی...
و آنها دیگــر ترجیح میدهند در اشتباه و خطای خود باقی بمانند، بجای اینکه تمام وقت و انرژی خود را برای تغییـر نگاه و باور ما هدر دهند.
※ خانم جان، آقا جان!
همانگونه که عینک خود را قبل از به چشم زدن، خوب پاک میکنیم تا بهتــر ببینیم، واجب است بر ما، هر روز صبح که بیدار میشویم نگاهمان را برق بیندازیم. ✨
💥مبادا پای تخته سیاه ذهنمان، بدها از خوبها جدا شوند، که این سرآغاز سقوط است؛
یعنی افتادن از چشم خـــدا...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh