eitaa logo
داستان زیبا
171 دنبال‌کننده
169 عکس
225 ویدیو
53 فایل
داستان زیبا داستان های معصومین داستان های کوتاه داستان های مستند و علما وشهدا و .. کانال دیگر ما:قرآن وسنت، @ghoranvasonat کانال روانشناسی @ravan110
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قرآن وسنت
🌸غدیر در کلام امام رضا علیه السلام ┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅
⭕️ پاسخ های فنی آقاامیرالمومنین(علیه السلام) به پرسش "علم بهتر است یا ثروت؟" جمعیت زیادی دور حضرت علی(علیه السلام) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: 🔻یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ 🔸علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان. مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. 🔻در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:  اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟ 🔸علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست. 🔸 در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار. 🔻هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. اودر حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:  یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 🔸حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود. 🔻نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. 🔸حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند. با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند،یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 🔸امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌ وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود. پرسید: یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ 🔸امام فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. 🔸در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ 🔸امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود. 🔻نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مردی پرسید:یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: 🔸علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. 🔻سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند، هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم. کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲. @ahadiis
📌عاقبت منکران امیرمؤمنان (ع) هنگامی که وارد گردید، در میدان رَحبَه یا مسجد کوفه درباره حدیث جانشینی خود در روز غدیر، گواهی خواست و آنان را سوگند داد تا کسانی که سخنان رسول خدا(ص) را دراین باره شنیده اند، شهادت دهند، اما جز 12نفر از اهل ، کسی برنخواست. امیرمومنان علی(ع) نیز منکران غدیر از جمله براءبن عازب، زیدبن ارقم، انس بن مالک و دیگران را لعن کرد: ◀️ أميرمؤمنان علی(ع)گفت: بار خدايا اگر اين مرد(انس) دروغ مي گويد او را به پیسی دچار كن كه عمامه یا سربند آن را نپوشاند، طلحة (راوى حديث) گويد: خدا را گواه ميگيرم كه سفيدى را (پس از زمانى) در ميان دو چشمش ديدم. ◀️زيد بن ارقم گويد: من نيز از كسانى بودم كه اين سخن را از پیامبر اکرم(ص) شنيده بودم ولى آن روز گواهى نداده و شهادت كردم؛ پس خداى تعالى (به جرم اين كار) را از من گرفت و براى شهادتى كه نداده بود ،افسوس مي خورد و اظهار مينمود و از خدا آمرزش را طلب ميكرد. 📚احمدبن حنبل، مسند، ج1، ص88؛ 📚شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص352. 👇👇 🌻 @ahlebait110
هدایت شده از قرآن وسنت
♦️ دو خاطره شنیدنی از روحانی برجسته اهل‌سنت 🔰شریف زاهدی، روحانی برجسته اهل سنت بلوچستان که پس از تحقیق و بررسی به مذهب اهل بیت علیهم السلام گروید، در بیان خاطرات خود چنین می آورد: 1⃣ خیلی فکر کردم که با کدام روایت یا کتاب برای اهل تسنن ثابت کنم که «مولی» در حدیث غدیر، به معنای دوست نیست، بلکه به معنای پیشوا و رهبر است. تا این که روزی مشغول مطالعه یکی از کتاب‌های «مولوی محمد عمر سربازی» بودم. مطالعه‌ام که تمام شد و کتاب را که بستم، دیدم روی جلد آن نوشته شده: «نویسنده مولانا محمد عمر سربازی» فوراً به ذهنم آمد که از مولوی ها، معنای کلمه ی مولانا را بپرسم و سؤال کنم که چرا به محمد عمر سربازی، مولانا می‌گویند؟ از چند مولوی سؤال کردم. پاسخی که به من دادند، این بود: «مولانا» یعنی واجه؛ یعنی رهبر ما، پیشوای ما. به آنها گفتم: من تعجب می‌کنم «مولا» درباره بزرگانتان معنای واجه و رهبر می‌دهد ولی در سخن پیامبر (صلی الله علیه وآله) به معنای دوست آمده است! 2⃣ روزی یکی از دوستان اهل تسنن به دیدنم آمده بود. گفت وگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتیم از جمله به خطبه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در غدیر خم استناد کردم. ایشان می‌گفت: «مولا» در این حدیث به معنای دوست آمده است. نهایتاً هر چه دلیل آوردم قبول نکرد. خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم: کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی. گفت: من باید بروم، وقت ندارم برگردم. خانواده‌ام منتظرم هستند، چه کاری با من داری؟ تلفنی بگو. گفتم: کار مهمی دارم، نمی توانم تلفنی بگویم، باید خودت اینجا باشی. خیلی اصرار کردم تا این که برگشت. وقتی به من رسید گفت: چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی؟ گفتم: می‌خواستم به تو بگویم: دوستت دارم. گفت: همین! گفتم: بله. همین را خواستم به شما بگویم. دوستم ناراحت شد و گفت: خانواده‌ام منتظرم بودند و باید می‌رفتم، این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم، اذیت می‌کنی؟ گفتم: سؤال من همین جاست. چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ای که منتظرت هستند می‌روی و شما را از راهتان بر می‌گردانم تا به شما بگویم «دوستت_دارم»؛ ناراحت می‌شوی و در عقل من شک می‌کنی، ولی وقتی پیامبر اسلام ص ده‌ها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی خود می‌رفتند، سه روز در زیر آفتاب سوزان معطل کردند که فقط بگویند: «هر کس من را دوست دارد، علی را دوست بدارد» این کار پیامبر را عاقلانه می‌دانی؟ آیا این اقدام پیامبر ناراحتی مسلمانان را در پی نمی داشت؟ آیا آنان در عقل چنین پیامبری شک نمی‌کردند؟! با این کاری که کردم، دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده‌داری زده است و اقرار کرد که پیامبر خدا - در جریان غدیر خم - می‌خواست نکته مهم تری را بیان کند وگرنه برای بیان دوستی اش با علی (علیه السلام) نیازی نبود مسلمانان را از راهشان برگرداند.» (باید شیعه می‌شدم، خاطرات شریف زاهدی، ص ۱۳۸) *الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أميرالمؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام.*
. زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی صاحب کتاب الغدیر را برای صرف شام دعوت می کنند؛ اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند .  آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.  به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را  می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد. آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود ۷۰ الی ۸۰ نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان  شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که  ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله صلی الله علیه وآله: من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : (هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است) سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه  با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند . پس از آن گفت : حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم. و بعد از آن،  از تمام افراد حاضر در آن جمع پرسید : آیا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت ... ؟ اگر می شناخت، امام زمان فاطمه  (سلام الله علیها) چه کسی بود تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی  یکی جلسه  را ترک کردند و با خود می گفتند  اگر بگوییم  نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه (سلام الله علیها) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده؟ در حالی که بخاری سرشناس ترین عالم اهل تسنن گفته: ماتت و هی ساخطه علیهما فاطمه (سلام الله علیها) در حالی از دنیا رفت که به سختی از ابوبکر و عمر غضبناک بود و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب  علیه السلام اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با شرمندگی ترک کردند. . @varesoon
📝یک عالمی بزرگوار تو تهران بود و یک آقایی برادرش خیلی اهل خلاف بود ، قمه کش بود لات بود اهل هر خلافی بود، برادر این آقای قمه کش لات رفت پیش این عالم بزرگوار گفت حاج آقا این برادر ما اهل هر خلافی که بگویید بود از جوانی اش بود. ما گفتیم زن برایش بگیریم بلکه آدم بشود اما بازم نشد ، همه از دستش عاصی اند ، حاج آقا بیاوریمش پیش شما دوکلمه شما نصیحتش کن بلکه آدم‌بشود. آن عالم بزرگوار گفت : اینجور که شما می گویید چه فایده ؟ نصیحت من هم‌فایده ندارد، ان بنده خدا برادر گفت پس ما چکار کنیم حاج آقا کاری می شود کرد؟ این عالم یزرگوار یک فکری کرد گفت یک راه هست ،گفت چی؟ گفت ببریدش کربلا، اگر کنار ضریح امام حسین اشک ریخت بیاوریدش آن وقت نصیحت من را باور می کند و اثر دارد. این را بردند کربلا، گذشت چند مدتی و این برادر آمد پیش همین عالم بزرگوار ، گفت حاج آقا رفتیم کربلا، گفت خب حالا چی شد چه گذشت چطور شد؟ گفت رفتیم تا نزدیکی های حرم هم‌که رفتیم نه اشکی نه حالی اصلا هیچ خبری نبود، همین که پایش را گذاشت از دم حرم خواستیم برویم تو صحن دیدم عوض شد ، دلش شکست سرش را انداخت پایین جور دیگر دارد می رود . 🔷رسیدیم‌کنار ضریح سیدالشهدا مثل مادر بچه از دست داده زار می زد زار می زد، آن عالم بزرگوار گفت خب حالا درست شد بیاوریدش معلوم است که نور تو وجودش هست . حالا بیاورید من چند کلمه نصیحت کنم؛ گفت حاج آقا نصیحت دیگر نمی خواهد تمام شد ، همان کنار ضریح سیدالشهدا گفتم برادرم بیا با ارباب یک پیمانی ببند قولی بده رها کن آن کارها را تو که اینجوری گریه کنِ امام حسین هستی تو که اهل چیزهای دیگر نیستی تو رفیق امام حسینی آقا را پیش خدا خجالت نده . می گوید همان جا عهد بست تمام شد دیگر احتیاج به نصیحت ندارد . استاد عالی
مناظره مناظره مناظره ♨️روزی سبط بن جوزی در بالای منبر گفت: «سَلونی قبل ان تفقدونی» بانویی هوشمند، از معتقدان به ولایت حضرت امیرالمومنین علیه السلام برای آنکه به سبط بن جوزی بفهماند، حرف بزرگتر از دهانت زدی از پای منبر به او گفت: من سؤالی دارم. 👈ابن جوزی گفت: از هر چه می خواهی، بپرس. زن شیعه گفت: به من خبر بده؟! آیا این حدیث درست است که چون مسلمانان عثمان را کشتند، جنازه اش سه روز بر زمین ماند و کسی حاضر نشد جنازه او را بردارد و دفن کند؟ 👈ابن جوزی گفت: بلی؛ درست است. زن شیعه گفت: آیا این حدیث درست است که وقتی سلمان در «مدائن» از دنیا رفت، امام علی علیه السلام از «مدینه» به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و به احترام او، در مراسم کفن و دفن او شرکت نمود، و نگذاشت جنازه او بر زمین بماند؟ 👈ابن جوزی گفت: آری؛ درست است.👏 زن شیعه گفت: اکنون بگو چرا علی علیه السلام با آنکه در مدینه بود، کنار جنازه عثمان نرفت، تا آن را بردارد و به خاک بسپارد؟ در این صورت یا علی علیه السلام خطاکار است که در دفن جنازه عثمان سستی نمود یا عثمان غیر مؤمن است که علی علیه السلام خود را از دخالت در دفن جنازه عثمان، معاف دانست؟ 👈سبط ابن جوزی در مقابل این زن فروماند؛ چرا که دید اگر هر کدام از آن دو (علی یا عثمان) را خطاکار بداند، بر خلاف عقیده خود سخن گفته است؛ زیرا هر دوی آنها را خلیفه بر حق می دانست. از این رو گفت: 👌👌ای زن! اگر با اجازه شوهرت بیرون آمده ای و در برابر نامحرمان این گونه بی شرمانه با من سخن می گویی که لعنت خدا بر شوهرت باد و اگر بدون اجازه او آمده ای، خدا تو را لعنت کند. 👌👌👏زن شیعه بی درنگ پاسخ داد: آیا عایشه وقتی به جنگ با امیرالمومنین علی علیه السلام بیرون آمد و جنگ جمل را به راه انداخت، با اجازه شوهرش یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمده بود یا بدون اجازه او؟ 🙊سبط بن جوزی در پاسخ فروماند؛ زیرا اگر می گفت، بدون اجازه شوهرش بیرن آمده است، عایشه را محکوم می کرد و اگر می گفت، با اجازه بیرون آمده است، علی علیه السلام را تخطئه می کرد و هر کدام از این دو پاسخ، با عقیده اش ناسازگار بود. به ناچار درمانده گردید و آنگاه با خجالت از بالای منبر به زیر آمده و یکسره به خانه اش رفت! 👌👌👌سلونی قبل ان تفقدونی فقط مختص امام علیه السلام است. منبع: حسینی قمی، علی، «مناظرات علمی بین شیعه و سنّی»، قم، نصر، 1378، ج 2- انتشارش با شما خوبان 🌹