#آمادگی_برای_مرگ
💠گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به
مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود
و پند گوید.... پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل
برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا
شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که
خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده
نیستید 📚برگرفته از داستان راستان
~~~~
📖 امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
مَن كان كَفَنُهُ مَعَهُ فی بَیتِهِ لَم یُكتَبْ مِنَ الغافِلین و كانَ مأجوراً كُلّما نَظَر اِلَیه.
کسی که کفنش در منزل به همراه خود دارد نام او در زمرة «غافلان» نوشته نمیشود و هر بار که به آن نظر میکند برایش اجر و حسنه ثبت میگردد. (المحجّةالبیضاء، ج ٨، ص ٢٤٢)
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۳۷
#شهدا
💠 عبدالرسول یک نفر را فرستاد برای نگهبانی. صبح اما سر بریدهاش را آوردند توی سنگر؛ شب بعد خودش رفت. یک سنگر دیگر همان نزدیکی درست کرد و کامل استتارش کرد. توی سنگر قبلی هم شبیه یک نگهبان درست کرد و منتظر ایستاد. چیزی شبیه بوته به سنگر نزدیک شد و پرید توی آن.
عبدالرسول هم پشت سرش رفت تو سنگر و سرنیزه را فرو کرد توی گردنش. صبح که آفتاب طلوع کرد با بقیه نیروها سراغش آمد. مرد هیکل بزرگی داشت بچهها باورشان نمیشد که عبدالرسول از پس او برآمده باشد. به سختی سر نیزه را از گردن آن کومله بیرون آوردند. اما عبدالرسول بود و مهارت جنگی بیحد و حصرش...
📚خاطرات شهدا
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۳۸
#شهدا
💠مرسوم است به میمنت ازدواج، جلوی پای عروس و داماد قربانی می کنند.
این رسوم را کومله نیز اجرا می کرد، با این تفاوت که قربانی ها در آنجا جوانان اسیر ایرانی بودند.
یک بار چند نفر از ما را برای دیدن عروسی دختر یکی از سر کردگان کومله بردند.
پس از مراسم، آن عفریته گفت:" باید برام قربانی کنین تا به خونه شوهر برم". دستور داده شد قربانی ها را بیاورند. شش نفر از مقاوم ترین بچه های بسیج اصفهان که شاید حداکثر سن آنها 14 سال نمی شد را آوردند و تک تک از پشت، سر بریدند.
شهدای نوجوان مانند مرغ سر بریده پر پر می زدند و آنها شادی و هلهله می کردند.اما این پایان ماجرا نبود.آن دختر دوباره تقاضای قربانی کرد و این بار شش نفر سپاهی، چهار نفر ارتشی و دو نفر روحانی را آوردند و این دوازده نفر را نیز سر بریدند. من و عده دیگری از برادران را که برای تماشا برده بودند، به حالت بی هوشی و اغما افتاده بودیم و در این وضعیت، مجددا ما را روانه ی زندان کردند.📚حکایت فرزندان فاطمه1،ص34
~~~~
📔قال رسول الله صلی الله علیه و آله :
من قاتل دون نفسه حتّی یقتل فهو شهید و من قتل دون ماله فهو شهید
و من قاتل دون اهله حتّی یقتل فهو شهید و من قتل فی جنب الله فهو شهید.
پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
هر کس برای دفاع از جان و مال اهل و عیال خود پیکار کند و کشته شود شهید است و کسی که در راه قُرب به خدا کشته شود شهید است.
کنز المعال، ج4، ص420، حدیث11236
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۳۹
#حرمت_آبرو
💠عذاب شدید بردن آبروی دیگران
مردی خدمت امام موسی کاظم علیه السلام آمد و عرضه داشت
فدایت شوم، از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند
حضرت فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن
حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر
هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده:
کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند
📚📚 منابع
کافی ج ۴ ص ۱۴۷،سوره نور آیه ۱۹
به نقل از تفسیر راهنما
بحارالأنوار، ج ۷۲ ص ۳۶۵ ح ۷۷
~~~~
📖 پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
اِنَّ حُرمَةَ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَةِ دمِهِ و مالِهِ.
حرمتِ حیثیت و آبروی مؤمن همانند حرمتِ جان و مال اوست.(لئالی الاخبار، ج ٥، ص ٢٢٦)
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۴۰
#امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
💠 من حلال زاده بودهام
روزی متوکل عباسی در حالی که جمع کثیری از مردم در دربارش حاضر شده بودند نظرش به شخصی افتاد که وضع سایر مردم را نداشت.
از او سؤال کرد نامت چیست و از چه قبیلهای هستی؟ گفت نام من منصور و از قبیلهی بنی مخنث هستم.
متوکل عباسی پرسید بگو بدانم خلیفه بعد از رسول خدا که بود؟
گفت اسد الله الغالب و مظهر العجائب مولانا علی بن ابی طالب.
متوکل ناراحت شد و به غلامان دستور داد تا او را مفصل بزنند.
در همین حال غلامی به او رساند که بگوید ابوبکر. او هم گفت ای امیر ابوبکر.
متوکل سؤال کرد خلیفه دیگر کیست؟
گفت الطاعن بالرمحین و الضارب بالسیفین و المصلی القبلتین ابی الحسنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.(کسی که به دو نیزه میجنگید و با دو شمشیر ضربه میزد؛ کسی که به دو قبله نماز خواند؛ پدر حسن و حسین، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب).
باز متوکل امر کرد تا او را بزنند تا این که غلامی به او رساند که بگوید عمر. او هم گفت عمر.
برای سومین بار همان سوال متوکل تکرار شد و او گفت ابن عم الرسول و زوج البتول الذی انزل فیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» مولانا مولی الثقلین علی بن ابی طالب. (پسر عموی رسول و همسر بتول است کسی که دربارهی او نازل شد «سرپرست شما خدا است و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند نماز را اقامه میکنند و زکات میدهند در حالی که در رکوع هستند» مولای ما مولای جن و انس علی بن ابی طالب).
بار هم متوکل دستور داداو را بزنند تا این که به او رساندند بگوی عثمان او هم گفت عثمان.
تا این که وقتی برای چهارمین بار متوکل از او سؤال کرد خلیفهی چهارم کیست؟ گفت یا امیر حجاج بن یوسف ثقفی.
متوکل گفت ای مردک این بار که نوبت علی بود چرا نام او را نبردی؟
گفت هر بار که نام علی را بردم امر به زدن کردی این بار از تو ترسیدم و نام حجاج ظالم را بردم تا در شأن و هم ردیف همان سه نفر باشد.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
متوکل از او سؤال کرد بگو بدانم عایشه افضل بود یا #فاطمه؟
به کنایه گفت: عایشه.
گفت: چرا؟
گفت زیرا که خداوند فرموده «فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجة» یعنی «خداوند مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشستند یک درجه برتری داده است» و عایشه بارها در بصره به جنگ با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برخواست در حالی که فاطمه هرگز از خانه برنخواست.
باز هم متوکل دستور داد او را بزنند.
متوکل گفت از طایفهی تو هیچکس شیعه نبوده است چگونه تو شیعه ای؟
گفت اگر امان دهی میگویم. گفت در امان هستی. گفت چون من حلال زادهام و مادر و جد و اجداد من زنا نکردهاند.
متوکل بسیار غضبناک شد و چون او را امان داده بود دستور داد او را از دربار و از بغداد خارج کنند.📚دوبال برای پرواز (تولی و تبری) ص43 به نقل از کتاب أنساب النواصب
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۴۱
🔥 نظر فقها و مراجع معظم درمورد چهارشنبه سوری:
حضرت آیت الله العظمی خامنهای؛
❎ نظر جنابعالى درباره چهارشنبه سورى چیست؟ جواب: علاوه بر آنکه هیچ مبناى شرعى ندارد، مستلزم ضرر و فساد زیادى است که مناسب است از آنها اجتناب شود.
❎ آیت الله العظمی مکارم شیرازی: منفعت حاصل از خرید و فروش مواد محترقه حرام است.
❎آیت الله العظمی مکارم شیرازی با تأکید بر اینکه چهارشنبه سوری یک مراسم خرافی برگرفته از آیین غلط گذشتگان است و در فرهنگ اسلامی هیچ جایگاهی ندارد، یادآور شد: باید سنت هایی چون دید و بازدید، صله رحم، کمک به دیگران ترویج شود و نباید تسلیم سنت های خرافی گذشتگان شویم. خرید و فروش، حمل و نقل مواد محترقه که به منجر به ایجاد حادثه و مصدوم شدن دیگران میشود جایز نبوده و منفعت حاصل از آن نیز حرام است
❎آیتالله العظمی بهجت (ره) : این کارها مشروعیت ندارد.
❎تعبیر قرآن تبعیت كوركورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است این هم از موضوعاتی است كه قرآن روی آن زیاد تكیه كرده است و آن را منشأ لغزشهای بشر می داند و سخت انتقاد می كند. مثلا می گوید: آنها چنین می كویند:
❎«انا وجدنا آبائنا و جدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون»؛ اینها می گویند: ما پدران خودمان را بر یك طریقهای یافتهایم و ما هم همان طریقه پدران خودمان را می گیریم و می رویم ، و به تعبیر امروز سنت گرائی.
❎آیتالله العظمی سیستانی: اموری که به جامعه ضرر میزند و موجب ایذاء مردم است مانند استعمال ترقه و خرید و فروش آن جایز نیست.
❎آیتالله العظمی فاضل لنکرانی (ره) : در فرض مزبور که دارای خطرات جانی و مالی است و موجب اذیت و آزار دیگران است و مخالف مقررات و قانون و نظم جامعه است جایز نیست.
❎آیتالله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره): هیچ یک از این امور، رجحان شرعی ندارد و تشویق مردم به این مورد تشویق به دنیا و غافل کردن از آخرت است و این که تصور میکنند این امور مردم را به حفظ وطن و عزت وا میدارد، تصوری باطل است. آنچه مردم را به عزت میرساند و به حفظ وطن وا میدارد ایمان است و بس.
❎آیتالله علوی گرگانی: چهارشنبه سوری یكی از سنتهای غلط است كه از لحاظ عقلی و شرعی هیچگونه جایگاهی ندارد و از رسوم جاهلیت است و لذا لازم است كه مؤمنین از برپایی اینگونه برنامهها اجتناب كنند. مخصوصاً اگر مشتمل بر محرمات باشد و در صورتی كه موجب وحشت مردم و زیان و ضرر شود، ضمانت هم دارد.
❎حضرت آیتالله صافی گلپایگانی: استفتاء جمعی از مردم در خصوص استفاده از مواد محترقه در ایام نوروز: چنانچه این مواد موجب آزار مردم باشد، حرمت آن شدیدتر است و مراسم چهارشنبه سوری از این قبیل است چون استفاده از این مواد،از مصادیق لهو و اسراف است ،جایز نمی باشد.
❎همچنین در پاسخ به استفتائی در خصوص شركت در مجالس صوفیان و مدعیان عرفان ، بیان داشته كه افكار آنها انحرافی است و شركت در مجالس آنان حرام و ترویج باطل است
#چهارشنبه_سوری
#شهیدبرونسی
💠 توی عملیات خیبر ترکش خوردم. پایم بدجوری مجروح شد. فرستادنم عقب و از آنجا هم منتقل شدم به مشهد مقدس. چند روز بعد از بیمارستان رفتم خانه؛ همان روز فهمیدم حاجی برونسی چهار روز آمده مرخصی؛ یقین داشتم سراغ من هم میآید .
توی مرخصی ها کارش همین بود. به تمام بچههای مجروح و خانوادهی شهدا سر میزد. اینها را میدانستم، ولی نمیدانستم هنوز از گرد راه نرسیده بیاید سراغم. آن وقتها خانهی ما خیابان ضد بود. وقتی وارد اتاق شد، قیافهاش بشاش بود و خندان.
سلام و احوالپرسی کردیم؛ با خنده گفتم: "حاج آقا شما چهار روز مرخصی داری باز دوره افتادهای توی خانهی بچههایی که توی عملیات زخمی شدند؟"
گفت: "من اصلا به خاط همین آمدم. کار دیگری ندارم." اینجا فکر کردم شاید شوخی میکند. مردد گفتم: "پس خانواده چی؟" گفت:"خانواده را من سپردهام به امام هشتم(ع)؛ عیالمان هم که ماشاالله مثل شیر ایستاده." گفتم: "اگر جسارت نباشد شما هم در این زمینه تکلیفی دارید."
توی جایش کمی جابه جا شد و صورتش را آورد نزدیکتر؛ راست توی چشمهایم نگاه کرد و گفت: "میدانی اخوان! یک چیزی برایم خیلی عجیب است." گفتم چی؟ گفت: "من وقتی که میآیم مرخصی تا پا میگذارم توی خانه مشکلات شروع میشود.
یکی از بچهها مریض میشود. یکیاش چانهاش میشکند. آن یکی دستش از بند در میرود. همین طور دردسر پشت دردسر؛ ولی از خانه که میآیم بیرون دیگر خبری نیست و همه چیز آرام میشود." لبخند زد و ادامه داد. دیگر طوری شده که همسرم میگوید نمیشود شما مرخصی نیایی؟" زدیم زیر خنده.
آخرِ حرفش، تکه اصلی را گفت: "اصلا آقا! به من ثابت شده که حافظ خانوادهام کس دیگری است. چون وقتی میروم توی خانه مشکلات شروع میشود. وقتی میآیم جبهه هیچ مشکلی ندارم..."
حالا سالها از آن روز میگذرد. بعد از شهادتش معنی حرفش را بهتر فهمیدم. همسرش توی یک خانهی محقر و با حقوقی ناچیز هشت تا بچهی قد و نیم قد را بزرگ کرد. خودش داستان مفصلی دارد. دو تا را فرستاد دانشگاه و دو تا از پسرها را هم داماد کرد.
بقیهشان هم با درسها و نمرات خوب دارند ادامه میدهند.
خدا رحمتش کند؛ از لطف امام هشتم به خانوادهاش خاطر جمع بود.(خاطره ای از سردار مجید اخوان، هم رزم سردار شهید عبدالحسین برونسی
📚برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»؛ روایت هایی از زندگانی شهید برونسی
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۴۲
#شهیدبرونسی
💠 مرحوم علامه میرزا جواد آقا تهرانی (ره) به منطقه والفجر مقدماتی آمده بودند،(به دلیل تواضع زیادشان) امام جماعت نمی شدند مگر به زور.
ایشان به ما می فرمود: شما از من جلوتر هستید. خیلی اعتقاد و احترام عجیبی به رزمنده ها داشت.
یک شب به تیپ امام جواد (علیه السلام) آمده و سخنرانی نمودند. بعد که سخنرانی تمام شد، موقع نماز بود اما قبول نمی کردند بروند جلو و امام بایستند.
آقای برونسی گفت: آقا! بروید و امام باشید. علامه گفت: شما دستور می دهی؟
آقای برونسی گفت: من کوچک تر از آنم که دستور بدهم، ولی خواهش می کنم. علامه گفت: نه پس خواهش را نمی پذیرم.
بچه ها گفتند: خوب آقای برونسی! مصلحتاً بگوئید دستور می دهم تا بپذیرند. ما آرزو داریم پشت این عارف بزرگ نماز بخوانیم.
شهید برونسی هم، همین کار را کرد و علامه در جواب فرمود: چشم فرمانده عزیز.
بعد از نماز علامه حال عجیبی داشت. شهید برونسی را کنار کشیده بود و اشک می ریخت، می گفت دوست عزیزم جواد را (علامه میرزا جواد تهرانی) فراموش نکنی و حتماً ما را شفاعت کن.📚خاکهای نرم کوشک
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۴۳
✅ مراقبات روزهای پایانی ماه شعبان
اباصلت هروی میگوید: جمعۀ آخر ماه شعبان خدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم. حضرت فرمودند:
ای اباصلت! اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعۀ آخر ماه است، پس تقصیرها و کوتاهیهای گذشته را در بقیۀ این ماه جبران کن و به آنچه برای تو سودمند است روی آور، بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما تا وقتی که ماه رمضان داخل میشود، خود را برای خدا خالص ساخته باشی و هر دَیْن و امانتی بر عهده داری، ادا کن و کینۀ هر کس که در دل داری بیرون نما و گناهانی را که انجام میدادی ترک کن و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکّل نما که هر کس بر خدا توکّل کند، خداوند امور او را کفایت مینماید و در بقیۀ این ماه این دعا را بسیار بخوان:
«اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِیَ مِنْهُ»
«خدايا اگر در آنچه از ماه شعبان گذشت ما را نیامرزیدهای، در آن قسمت که از این ماه مانده ما را بیامرز»
امام علیه السّلام در ادامه فرمودند:
خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بندههای بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنّم آزاد میگرداند.
#شهیدبرونسی
💠 مشهد که آمدیم، بچه ی دومم را حامله بودم. موقع به دنیا آمدنش، مادرم آمد پیشم. سرشب، عبدالحسین را فرستادیم پی قابله.
به یک ساعت نکشید، دیدیم در میزنند. خانم موقر و سنگینی آمد تو. از عبدالحسین ولی خبری نبود. آن خانم نه مثل قابلهها، و نه حتی مثل زنهایی بود که تا آن موقع دیده بودم. بعد از آن هم مثل او را ندیدم. آرام و متین بود، و خیلی با جذبه و معنوی. آنقدر وضع حملم راحت بود که آن طور وضع حمل کردن برای همیشه یک چیز استثنایی شد برایم.
آن خانم توی خانه ی ما به هیچی لب نزد، حتی آب هم نخورد. قبل از رفتن، خواست که اسم بچه را فاطمه بگذاریم.
سالها بعد، عبدالحسین راز آن شب را برایم فاش کرد. میگفت: وقتی رفتم بیرون، یکی از رفقای طلبه رو دیدم. تو جریان پخش اعلامیه مشکلی پیش اومده بود که حتما باید کمکش میکردم. توکل بر خدا کردم و باهاش رفتم. موضوع قابله از یادم رفت. ساعت دو، دو و نیم شب یک هو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم دیگه کار از کار گذشته، خودتون تا حالا حتماً یه فکری برداشتین.
گریه اش افتاد. ادامه داد: اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود.📚برگرفته از کتاب سالکان ملک اعظم 2 «منزل برونسی»
~~~~~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۴۴
#شهیدمهدی_باکری
💠 از من بهتر بسيجي ها هستند
چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاك ريز مي رفت و محور عملياتي لشگر را تنظيم مي مرد و روي منطقه تا جايي كه برايش امكان داشت، كار را بررسي مي كرد. هواي گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هر كسي را مي بريد. يكي از همين روزها نزديك ظهر بود كه آقا مهدي خاك ريز به طرف سنگر بچه ها آمد و با آب داغ تانكر، گرد و خاك را از صورت پاك كرد و سر و صورتش را آبي زد و وضو گرفت و به داخل سنگر رفت. آقا رحيم كه براي تنظيم گزارش براي ارايه در جلسه بود، با آمدن آقاي باكري سر پا ايستاد و ديده بوسي كردند. در همين حين آقا رحيم متوجه لب هاي خشك آقا مهدي شد. رحيم به سراغ يخچال رفت و يك كمپوت گيلاس بيرون آورد، در آن را باز كرد و به آقا مهدي داد. آقا مهدي خنكي قوطي را حس كرد، امروز به بچه ها كمپوت داده اند؟
آقا رحيمم گفت: نه آقا مهدي! كمپوت، جزء جيره امروزشان نبوده.
باكري، كمپوت را پس زد و گفت: پس چرا، اين كمپوت را براي من باز كردي؟
رحيم گفت؟ چون حسابي خسته بوديد و گرما زده مي شديد. چند تا كمپوت اضافه بود، كي از شما بهتر؟
آقا مهدي با دل خوري جواب داد: از من بهتر؟ از من بهتر، بچه هاي بسيجي هستند كه بي هيچ چشم داشتي مي جنگند و جان مي دهند.
رحيم گفت: آقا مهدي! حالا ديگر باز كرده ام. اين قدر سخت نگير، بخور.
آقا مهدي گفت: خودت بخور رحيم جان! خودت بخور تا در اين دنيا هم خودت جوابش را بدهي.📚برگرفته ازکتاب آقای شهردار،زندگی شهیدمهدی باکری(قصه ی فرماندهان ۱)
~~~~
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۸۴۵