eitaa logo
داستان های خوب (معنوی)
690 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
11 فایل
✅ کانال ما را به دوستان خوبتون معرفی کنید😘😘 ✅ داستان های خوب را جهت بارگذاری در کانال به این آیدی بفرستید 🌹 متشکرم @aliskh ✅ از انتقادات و پیشنهادات سازنده استقبال می کنیم..دریغ نفرمایید ✅ تبادل و تبلیغ خدمتتون هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
خیر مقدم و خوش آمد گویی خدمت دوستانی که تازه به جمع ما پیوستند . 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-3596543_-1489133144.apk
6.87M
🎁 عیدانه👇 💠نرم افزار فضائل امیرالمؤمنین (علیه اَفضلُ صلواتِ المُصَلِّین) 🔶 مشتمل بر ۳۰۰۰ فضیلت از فضائل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با قابلیت: ✅ انتخاب روایت بر اساس مجالس ✅ انتخاب روایت بر اساس موضوع ✅ جستجوی میان روایات ✅ متن عربى روایات به همراه ترجمه به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
mehdi_rasouli_heydae_bakh.mp3
6.45M
🌟قاسم جبار بودور🌺 🌟قاتل کفار بودور 🌺 🌟جنگیده‌سرداربودور🌺 🌟حکما علمداربودور🌺 🌟میثم تمار بودور🌺 🌟یاسر و عمار بودور🌺 🌟جعفر طیار بودور 🌺 🌟حیدر کرار بودور 🌺 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
🩵سلام صبح آدینه شما بخیر 🌸امروز برایت کاروان معجزه های 🌸بی نظیـر را آرزو ‌می کنم خـدا غیرممکن های زندگی 🌸و‌ آرزوهایت را بخیر و‌ شادی 🩵ممکن سـازد.... 🌸 ان شـاءالله به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای اف ای تی اف به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
.       ‌‌‏‌ســـلام و درود✋ صبح زمستونی تون بخیر 🕊 امیدوارم دراین روز زیبا🕊 کلبه دلتـون گـرم باشه 🕊 چراغ امیدتون روشن وجودتون سبزوسلامت🕊 لبتون همیشه خندون و دعای خیر همراه زندگیتون 🕊 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
🌸🍂🌸🍂🌸 ❤️ از ضمانت‌ آهو‌ تا شفاعت‌ سگ ✍آقای حصاری نقل کردند از آقای حایری شیرازی شنیدم که گفت ساعت یک یا دو بعد از نصف شب، از حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بیرون آمدم، دیدم کنار فلکه، سگی روبروی حرم روی پاهایش نشسته، نگاهش را به گنبد نورانی آن حضرت دوخته، نزدیک رفتم دیدم از چشمانش آب می‌ریزد. 🔻به خود گفتم لابد سرّی در این معنی هست. گوشه‌ای نشستم تا ببینم چه می‌شود. بعد از دو ساعت دیدم یک ماشین آخرین سیستم و شیک نگهداشت دو نفر پیاده شدند. آمدند سگ را در بغل گرفتند و عقب ماشین گذاردند. چون خواستند بروند من جلو رفتم از آنها درباره‌ی حکایت این سگ و بردن آن پرسش نمودم. چون اصرار کردم اظهار داشتند که: 🔻ما یکی از ثروتمندانِ یکی از محله‌های خوش آب و هوای مشهدیم و باغ بزرگی داریم. این سگ به مدت 17 سال نگهبان باغ ما بود. یک سگ جوانی خریداری و آن سگ را در بیابانهای قوچان رها کردیم که نتواند برگردد و همانجا بمیرد. خوابیدیم، در عالم خواب دیدیم می‌خواهیم وارد حرم شویم، دربان جلوی ما را گرفت. 🔻گفت: آقا فرمودند که شما را راه ندهیم. گفتم چرا؟ نگهبان گفت: آقا در حال رفتن می‌باشند از خودشان بپرسید! چون خدمت آقا علت آن را سؤال کردیم، صورت مبارک را برگردانیدند و فرمودند تو آدم بی‌انصافی هستی، 17 سال سگ به تو خدمت کرده است، حالا که پیر شده، باید او را رها کنی. از این رو حق نداری به حرم من وارد شوی. 🔻از خواب بیدار شدم. چند روزی است که در بیابانهای قوچان جستجو می‌نماییم، لکن او را نیافتیم. گفتم شاید دور حرم آمده، شکایت ما را کرده باشد. لذا به اینجا آمدیم، اکنون او را می‌بریم که تا زنده است ما خدمتکار او باشیم. 📚منبع: شرح زندگانی حضرت آیة الله مؤسس، ص 269 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
♦️ اهمیت خواندن اقامه و‌ اذان در نماز 🔹مرحوم حضرت آیت الله انصاری همدانی: ﺭﻭﺯﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻡ؛ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻯ ﻋﺎﻣﻰ ﻭ ﻋﺎﺩّﻯ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ، ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺻﻒ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ، ﺧﻮﺩ ﺍﺑﺪﺍً ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﻃّﻠﺎﻋﻰ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻣﻦ ﻣﻰ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ : ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﻯ ﻭﺍﺟﺐ ﻳﻮﻣﻴّﻪ ﺧﻮﺩ، ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻫﺮ ﻧﻤﺎﺯﻯ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺩﻭ ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ یک ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻰ‌ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻯ ﺁﻥ ﻓﻴﻤﺎﺑﻴﻦ ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ. به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
💠علامه طهراني در كتاب نور ملكوت قرآن مي فرمايد:  يكروز در طهران، براى خريد كتاب، به كتاب فروشى رفتم، مردى در آن أنبار براى خريد كتاب آمده، ...كتابهاى لازم را جمع كند؛ و آماده براى خروج شد  كه: ناگهان گفت: حبيبم الله. طبيبم الله يارم. يارم. جونم. جونم. [فهميدم از صاحب دلان است] گفتم: آقاجان! درويش جان! تنها تنها مخور، رسم أدب نيست! ... در اينحال ساكت شد، و گريه بسيارى كرد؛ و سپس شاد و شاداب شد، و خنديد. گفتم: أحسَنت! آفرين! من حقير فقير وامانده هستم. انتظار دعاى شما را دارم! گفت: الحمدلله راهت خوب است. سيّد! سر به سرما مگذار! من بيچاره وامانده‏ام؛ تو هم بارى روى كول ما ميگذارى؟! گفتم: عنايات از جانب خداوند است. ولى آيا به حسب ظاهر براى اين عناياتى كه به شما شده است؛ سبب خاصّى را در نظر دارى؟! گفت: بلى! من مادر پيرى داشتم، مريض و ناتوان، و چندين سال زمين گير بود؛ خودم خدمتش را مى‏نمودم؛ و حوائج او را برميآوردم؛ و غذا برايش ميپختم؛ و آب وضو برايش حاضر ميكردم؛ و خلاصه بهر گونه در تحمّل خواسته‏هاى او در حضورش بودم. و او بسيار تند و بد اخلاق بود. بَعْضاً فحش ميداد؛ و من تحمّل ميكردم، و بر روى او تبسّم ميكردم. و بهمين جهت عيال اختيار نكردم، با آنكه از سنّ من چهل سال ميگذشت. زيرا نگهدارى عيال با اين خلقِ مادر مقدور نبود ...  فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل كرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم. گهگاهى در أثر تحمّل ناگواريهائى كه از وى به من مى‏رسيد؛ ناگهان گوئى برقى بر دلم ميزد، و جرقّه‏اى روشن مى‏شد؛ و حال خوش دست ميداد، ولى البته دوام نداشت و زود گذر بود. تا يك شب كه زمستان و هوا سرد بود و من رختخواب خود را پهلوى او و در اطاق او ميگستردم، تاتنها نباشد، و براى حوائج، نياز به صدا زدن نداشته‏باشد در آن شب كه من قلقلك را (كوزه را) آب كرده و هميشه در اطاق پهلوى خودم ميگذاردم كه اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم او در ميان شب تاريك آب خواست. فوراً برخاستم و آب كوزه را در ظرفى ريخته، و باو دادم و گفتم: بگير، مادر جان! او كه خواب آلود بود؛ و از فوريّت عمل من خبر نداشت؛ چنين تصوّر كرد كه: من آب را دير داده‏ام؛ فحش غريبى به من داد، و كاسه آب را بر سرم زد. فوراً كاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگير مادر جان، مرا ببخش، معذرت ميخواهم! كه ناگهان نفهميدم چه شد؟ إجمالًا آنكه به آرزوى خود رسيدم؛ و آن برق ها و جرقه‏ها تبديل به يك عالمى نورانى همچون خورشيد درخشان شد؛ و حبيب من، يار من، خداى من، طبيب من، با من سخن گفت. و اين حال ديگر قطع نشد؛ و چند سال است كه ادامه دارد. 📚  [نور ملكوت قرآن(ج‏1) ، ص: 141 با اندكي تلخيص ] به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═