در این هنگام عمر با شلاق دستش از جا بلند شد و همانطور که دستور می داد تا او را تازیانه بزنند، بریده اسلمی را هم از مجلس بیرون کردند.
و این است عدالت خلفایی که در گوش و کرنا می کنند، عدالتی که با غصب خلافت شروع شد و با بیعت هایی به زور شلاق و شمشیر ادامه داشت و عاقبتش شد چندین پاره شدن اسلام عزیز....
وقتی بریده اسلمی را نیز بیرون کردند ، عمر تلف کردن وقت را جایز ندانست و رو به مولایمان گفت : برخیز ای پسر ابی طالب و بیعت کن....
ادامه دارد...
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
هنوز علی علیه السلام به درب خانه نرسیده بود که فاطمه با رویی که سعی می کرد نیم آن را که اثر سیلی بر آن مشهود بود با روسری سرش بپوشاند جلو آمد و با لحن مهربان همیشگی اش فرمود: سلام علی جانم، جانم فدای جان تو و جان من ،سپر بلاهای جان تو ،یا ابالحسن همواره با شما خواهم بود، اگر تو در خیر و نیکی بسر بری با تو خواهم زیست و یا اگر در سختی و بلاها گرفتار شدی باز هم با تو خواهم بود.
و علیِ تنها ،می دانست که کلام زهرایش راست ترین سخن روی زمین است و آن هنگام که لشکر دشمنان به خانه اش هجوم آورد ،این زهرا بود که جانش را سپر بلای ولیّ زمانش نمود ، وقتی پیغام زهرا به علی رسید که فرموده بود : به خدا قسم که هم اکنون از این ظلمی که بر ما روا داشته اید پناهنده مزار پدرم می شوم ، و در نزد پدرم دست به دعا بلند می کنم و همهٔ شما را نفرین می کنم....
علیِ مهربان دانست که اگر زهرا سلام الله علیها ،دست به دعا بردارد ، بی شک این دنیا کن فیکون خواهد شد ، آخر مدار زمین بر گرد زهرایش می چرخد...پس هراسان به سلمان فرمان داد تا خود را به زهرای مرضیه برساند و بگوید که علی فرموده: فاطمه ،به خانه باز گرد و از ناله و نفرین ،خودداری کن...
و زهرا سلام الله علیها ، همان کرد که امامش فرمود ، دست روی دلش گذارد و به خواسته امامش سر تعظیم فرو آورد.
علی که دلگیر از زمانه ای بی وفا بود و حالا جلوی رویش وفادارترین و ولایی ترین موجود روی زمین ایستاده بود ، دو طرف بازوی زهرا سلام الله علیها را گرفت و میخواست بوسه بر دامان این یار مهربان زند، بازوی ورم کردهٔ فاطمه، نالهٔ علی را بلند کرد ، از ناله پدر ، کودکان هم گرد این دو موجود آسمانی جمع شدند و صحنه ای بوجود آمد که نالهٔ عرشیان را در افلاک در آورد.....
چند روزی از واقعه مسجد و بیعت زورکی ابوبکر ،می گذشت که قاصدان خبری دیگر آوردند، خبری که طاقت زهرا را طاق نمود و او را از خانه نشینی به در آورد و با حالی نزار، خطبه خوانی قهار، در مسجد پیامبر صلی الله علیه واله شد....
ادامه دارد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
حضرت زهرا سلام الله علیها آهی کشید و فرمود: پدری ، ملکش را به فرزندش بخشیده آیا این شاهد می خواهد؟ ولی آن زمان که پیامبر صل الله علیه واله وسلم ، فدک را به من بخشید ، ام ایمن و همسرش و علی بن ابیطالب و فرزندانم حضور داشتند ، آنها می توانند شهادت دهند ، کما اینکه هر کدام از صحابه ادعایی می کرد به خاطر صحابه بودنش ، حرفش پذیرفته بود و عجبا که برای من ، که دختر پیامبرتان هستم و آیهٔ مودت در شأن ما نازل شده و به شما امر شده مزد رسالت پدرم دوستی و گرامی داشتن خاندانش باشد...از من شاهد می خواهید برای حقی که از آنِ خودم است....
عمر به میان حرف حضرت فاطمه سلام الله علیها پرید وگفت : شهادت زن عجمی و شوهرش که غلام است مورد قبول نیست و علی هم که اطراف نان خودش ،آتش جمع میکند و کنایه زد که علی علیه السلام شهادتش به نفع خودش است و فرزندانت هم که کودکند ،پس شهادت هیچ یک مورد قبول نیست...
اینجا بود که حضرت زهرا ، خون محمدی در رگهایش به جوش آمد و شد خطبه خوان مسجد پیامبرصلی الله علیه واله..
مردم بعد از گذشت چند ماه از شهادت پیامبر ،دوباره لحن کلام پیامبر را می شنیدند که از دهان سلالهٔ پاکش بیرون می آمد ، گویی محمد صلی الله وعلیه واله از عرش به فرش نزول کرده بود و خطبه می خواند...
حضرت زهرا با ستایش بر خداوند و تبشیر به بهشت و انذار از جهنم کلامش را شروع کرد...
خلیفه و رفیقش که اوضاع مردم را دگرگون دیدند و بیم آن داشتند که بلوایی دیگر بر پا شود و کرسی خلافت آنان را کن فیکون کند، حیله ای دیگر زدند و دوباره دست به دامان حرفهای دروغ و کذب شدند .
ابوبکر که از هراسی که از سخنان فاطمه سلام الله علیها در دلش افتاده بود صدایش می لرزید، روبه ایشان گفت : از پیامبر صل الله علیه واله ، شنیدم که انبیا از خود چیزی به ارث نمی گذارند!!!
حضرت زهرا سلام الله علیها از اینهمه پستی و حقارت خلیفه که دست به دامان دروغ بستن به پیامبر شده بود ، خشمگین بود ، رو به ابوبکر ، فرمودند: ای پسر ابوقحافه! خدا گفته تو از پدرت ارث ببری و میراث مرا از من غصب کنی؟این چه بدعتی ست که در دین می گذارید؟ مگر از داور و روز رستاخیز خبر ندارید؟
ای ابوبکر ! تو در عمرت قرآن نخواندی؟ یا اینکه خود را اعلم تر از ما اهل بیت به قرآن می دانی؟
همانا که قرآن با تمام تأویل و تفسیرش در دستان ما اهل بیت است و لا غیر...
ای ابوبکر مگر در قرآن نخواندی؟ که«سلیمان از داوود ارث می برد»
آیا به عمد کلام خدا و قرآن را پشت سر می اندازید؟
مگر در قران ندیدی ؟که «زکریا عرض کرد ،پروردگارا مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و آل یعقوب ارث ببرد»
فاطمه که خود قرآنی ناطق بود ، آنقدر از قرآن آیه پشت آیه آورد تا دروغ ابوبکر را بر همگان آشکار نمود.
مادرمان زهرا میدانست که فدک هم همچون خلافت از علی، غصب شده و آنان این ملک را به او برنخواهند گرداند ، اما فدک را بهانه ای کرد تا تلنگری بزند به مهاجرین و انصار تا شاید وجدانی بیدار شد و کسی از آتش سوزانی که میرفت دامانشان را بگیرد، نجات یابد...
در آخر مادرمان زهرا ،حرفی زد که دردش از درد شکستن پهلو و سینه زخمی و تازیانه و سیلی جلوی چشمان دریدهٔ اهل مدینه بدتر بود....
حرفی زد که ملائک آسمان را در عرش خدا به گریه انداخت....
سخنی گفت که ستون های زمین به لرزه افتاد...
ادامه دارد...
💦🌨💦🌨💦🌨💦
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
فاطمه سلام الله علیها که نه تنها در امور دینی ، پشت و تحت امر ولیّ زمانش بود ،بلکه در خانه هم چون زنی نمونه تحت امر شوهرش بود، با اینکه دل خوشی از این دو نفر نداشت ، رو به شوهرش فرمود: خانه، خانهٔ خودت و زن آزاده هم، همسر توست، هر طور می خواهی انجام بده...
علی علیه السلام فرمودند: پس حجابت را بپوش و فاطمه حجاب گرفت و رویش را به طرف دیوار گردانید.
عمر و ابوبکر داخل شدند و سلام کردند و گفتند: از ما راضی باش ،خداوند از تو راضی باشد....
فاطمه سلام الله علیها با لحنی اندوهناک فرمودند: چه چیز شما را وادار کرده که به اینجا بیایید؟
آنها که خوب ارج و قرب فاطمه را در زمین و آسمان میدانستند و واقف بودند ظلمی عظیم در حق این خاندان و خصوصاً فاطمه و علی کرده اند ، گفتند: آمده ایم تا به گناهانمان اعتراف کنیم و امیدواریم ما را بخشیده و غضب و کینه ات را از دل خود خارج کنی!!
حضرت زهرا آهی کشیدند و فرمودند: اگر راست می گویید، آنچه از شما می پرسم جواب دهید و میدانم که شما آگاهید بر حقیقت آن، اگر درست بگویید می فهمم که شما در آمدنتان راست می گویید...
مادرمان زهرا سلام الله علیها ،انگار می خواست از این جلسه ،سندی به تصویر کشد که تا قیام قیامت بر مظلومیت او شهادت دهد...
آن دو با هم گفتند : هرچه می خواهی بپرس...
حضرت زهرا فرمود: شما را به خدا قسم می دهم، آیا از پیامبر نشنیدید که می فرمود : فاطمه پاره تن من است، هر کس او را اذیت کند ، مرا اذیت کرده است ؟
آن دو گفتند: آری ، چنین شنیده ایم...
حضرت فاطمه سلام الله علیها در حالیکه بغض گلویش را فرو میدادند، دست های مبارکشان را به آسمان بلند کردند و به درگاه خداوند ،عرض نمودند : پروردگارا، این دو نفر مرا آزار دادند، من شکایت این دو را نزد تو و پیامبرت می آورم، به خدا قسم! از شما دو نفر راضی نمی شوم تا پدرم رسول خدا صلی الله علیه وآله را ملاقات کنم و کارهای شما را برای ایشان بازگو کنم تا او حکم کند
در اینجا بود که ابوبکر طبیعتی نرم تر از عمر داشت ،ندای آی واویلا سر داد و عمر با همان لحن خشک و خشن همیشگی اش رو به ابوبکر گفت : ای خلیفه پیامبر، جای تعجب است که از کلام زنی ، چنین ناله و فریاد می کنی!!
و این چنین شد که عالم و آدم شهادت می دهند که دل نازنین مادر عالم خلقت از دست این دو زخم خورده بود ، و حضرت فاطمه سلام الله علیها آنان را نبخشید و از این دنیای وانفسا پرواز نمود....
ادامه دارد...
💦🌨💦🌨💦🌨💦
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
سلام نماز را داد که ناگهان حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند در حالی که کل چهرهشان را اشک پوشیده بود ، گریان وارد مسجد شدند و مستقیم به طرف پدر رفتند ، آرام چیزی را در گوش او زمزمه کردند ، علی علیه السلام رنگ از رُخش پرید و هراسان از جا بلند شد و با شتاب از مسجد بیرون رفت و به طرف خانه که فاصله ای کم با مسجد داشت، حرکت نمود .
علی....این پهلوان خیبر شکن ، همو که در کل عالم به شجاعت شهره بود، تا به خانه رسید چندین بار به زمین افتاد و برخاست و آنان که شاهد این حال غریب علی بودند دانستند که اتفاقی ناگوار افتاده...
عمر سر درگوش ابوبکر ،چیزی آهسته گفت و پشت سرش آنها هم به طرف خانهٔ امیرالمؤمنین حرکت کردند...
به پشت درب که رسیدند ، صدای شیون و زاری اهل خانه به همگان می فهماند که این خانه، بار دیگر عزیزی از دست داده و برای اهل مدینه واضح بود که چه کسی پر کشیده...
مدینه، قیامت کبری شده بود و انگار دوباره زخم عروج پیامبر صلی الله علیه واله ، دهان باز کرده بود ،صدای گریهٔ زن و مرد ،مدینه را پر کرده بود و انگار این دنیا طلبان، تازه فهمیده بودند چه کسی را از دست داده اند....
درون خانه همه بی تاب بودند، علیِ مظلوم، حسن را می گرفت ، حسین خود را به روی پیکر بی جان مادر می انداخت، حسین را می گرفت ، زنینبین دست به گردن زهرا سلام الله علیها می انداختند و فضه هم همراه هر کدام از بچه ها خود را به بانویش می رساند و روی می خراشید.
در همین هنگام ابوبکر وعمر پیغام دادند که جلوی درب خانه منتظر دیدار علی علیه السلام هستند.
ادامه دارد...
💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
فضه بعد از عروج بانویش ،با همان جوان حبشی که مدتها بود سنگ خاطر خواهی او را به سینه میزد ازدواج کرد و همسرش ناگفته های فضه را خوب می دانست و می فهمید که جدایی فضه از خاندان رسالت و امامت کاری ناشدنیست ، پس در کنار منزل علی علیه السلام بیتوته کرد تا همسرش در کنار کسانی باشد که عاشقانه دوستشان دارد.
فضه هر از گاهی برای فهمیدن اوضاع شهر در دوران خانه نشینی مولایش به مسجد می رفت.
و امروز هم روزی از همان روزها بود ، وقت نماز بود و او نماز را به سبک پیامبرش خواند ، ابوبکر چون همیشه بر منبر خانه خدا تکیه زد .
فضه نگاهی اندوهگین به منبر انداخت ، منبری که باید جایگاه ولی بلا فصل پیامبر می بود که اکنون نبود ، فضه آهی کشید و می خواست به منزلش مراجعه کند که متوجه حرفهای ابوبکر شد.
اندکی تعلل کرد تا ببیند او چگونه خطبه می خواند که ابوبکر چنین شروع کرد:
«هان به خدا سوگند، من بهترين شما نيستم و البته به راستى من نشستن بر اين جايگاهم را ناخوش می داشتم، و دلم مى خواست كسى از ميان شما به جاى من براى اين كار بسنده می بود ، شما مپنداريد من در ميان شما با برنامه رسول خدا صلی الله عليه وآله رفتار می كنم در حالی كه من استقامت بر اين كار را ندارم رسول خدا صلی الله عليه وآله به وسيله وحی از لغزشها بر كنار می ماند و با او فرشته اى بود، ولى من شيطاني دارم كه كار مرا فرا میخواند پس چون به خشم آمدم از من دورى كنيد تا بر پوست و موى شما جاى پایى نگذارم ، آگاه باشيد که بايد مراقب من باشید که اگر به راه راست رفتم ياری ام كنيد و اگر پرت افتادم مرا به راه راست آريد.
فضه با شنیدن این کلام خلیفه خود خوانده آهی بلندتر کشید و آرام زمزمه کرد: براستی قرار است که دین اسلام را به کجا بکشانید؟ جایی که خود می دانید مستحق خلافت نیستید ، می فهمید که علم و قدرت این کار را ندارید و اعتراف می کنید که شیطان بر شما مسلط است ،پس چگونه می خواهید امام امت باشید ؟! بی شک امتی که شیطان بر امامش تسلط دارد ، به قهقرا خواهد رفت...
ادامه دارد
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
در این هنگام عمر که می خواست خود را مانند خلیفه اش نماید به حرف در آمد و گفت : اي كاش من نیز، قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم می كردند و بعضی از بدنم را كباب و بعضی را خشك می كردند و می خوردند، سپس به صورت عذره دفع می كردند و انسان آفريده نمی شدم.
آنگاه نفر سوم که کسی جز ابو الدرداء نبود ، گفت : ای كاش همانند درختی بودم كه قطع می شود و بشر آفريده نمی شدم
و سپس عمر خم شد و پر كاهی از زمين بر داشت و گفت: ای كاش من اين پر كاه بودم، ای كاش به دنيا نمی آمدم، ای كاش هيچ نبودم، ای كاش مادرم مرا نمی زائيد، ای كاش فراموش شده بودم.
فضه با شنیدن این حرف ها سری از روی تأسف تکان داد و رو به کودک شیرخوارش که مشغول نوش کردن شیر بود گفت : خدایا توبه !! ببین کار امت مسلمان به کجا کشیده و دینی که بهترین پیامبر را داشت و بهترین ولیّ بلافصل برایش تعیین شد که ملت پشت به ایشان کردند ، وضعش چنان اسفناک شده که خلیفه و دوستانش چنین آرزوهایی دارند.
اگر امت مسلمان بفهمد که خلیفه و مشاور اعظمش آرزو دارند که در نهایت فضلهٔ حیوان و انسان بودند چه حالی خواهند شد.
و وای ما، با این سردمداران خود خوانده به کجا خواهیم رسید؟
من بارها و بارها از زبان پیامبر صلی الله علیه واله شنیدم که انسان اشرف مخلوقات است و آفریده نشده مگر برای خلیفه اللهی بر روی زمین و رسیدن به کمال که همان مقام قرب خداوند است.
حال ما را چه می شود که خلفای این دین آرزو دارند از آن مقام عظمی به این فضلهٔ سفلی نزول کنند؟!.
و آرام تر ادامه داد...خداوندا تو خود به فریاد دینت برس که اینان کار را به جایی می رسانند که از اسلام جز نام چیزی به جا نماند...
ادامه دارد..
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
فضه چون همیشه بغض گلویش را فرو خورد ،می خواست با سرعت از جلوی درب مسجد بگذرد ، چون می دانست احتمالا خلیفه خودخوانده و غاصب با ایادی اش اینک در آنجا جمع است ، اما سرو صدایی از مسجد بلند بود ، فضه کنجکاو شد و از سرعت قدم هایش کم کرد.
خم شد و کودکش را از زمین بلند کرد و به بغل گرفت ، در این هنگام زنی با عبا و روبنده در حالیکه با خود حرف میزد از مسجد خارج شد .
فضه جلو رفت و گفت : خواهر جان ،در مسجد چه خبر است که ما بی خبریم؟؟
آن زن که گویی گوشی برای شنیدن پیدا کرده با صدای بلند گفت :چه خبر می خواهی باشد ؟! اصلا بعد از عروج پیغمبر به جز خبر ظلم و بی عدالتی و بی کفایتی ، خبری هم از این مسجد بیرون میزند؟ بازهم ظلم ....باز هم قتل در قالب فرمان دین خدا...آخر کجا؟! خدا در کجای دینش گفته که مسلمان، خون مسلمانی دیگر بریزد ، آن هم به بهانهٔ خراج و صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد : کجای احکام خدا آمده که مردی را بکشی و همان دم با زن آن مرد ، ازدواج کنی و همبستر شوی؟! آیا این غیر ظلم است ؟ آیا این عمل شنیع غیر از زنا هست که ایادی خیلفه انجام دادند و به اسم دین به آن سرپوش گذاشتند؟
فضه سرش را نزدیک سر زن کرد وگفت :چه کسی را کشتند و به چه علت و که او را کشته؟
زن آهی کشید وگفت : مالک بن نویره سرپرست قبیله بنی یربوع ، گویا خلافت ابوبکر را برنتافته وگفته او را وصی به حق پیامبر نمی داند و از دادن زکات به کارگزاران ابوبکر امتناع کرده و خالد بن ولید او را می کشد ودر همان مجلس با زن زیبا وجوان او.....
زن به اینجای حرفش که رسید آهش به آسمان رفت...
فضه با ناراحتی که در صدایش موج میزد گفت: ابوبکر...ابوبکر به مجازات این کارش چه برای خالد ملعون در نظر گرفته؟
زن سری با تاسف تکان داد و گفت : ابوبکر می گوید او اجتهاد کرده و نباید مجازات شود ...هیچ قصاصی برای او در نظر نگرفته و حتی همچنان او را بر جایگاهش پابرجا گذاشته و....
فضه کودکش را در آغوش سخت فشرد و همان طور که زیر لب می گفت : فقط نام اسلام....هیچ از اسلام نمانده ...واویلا یا رسول الله....به طرف خانه مولایش علی علیه السلام راه افتاد...
ادامه دارد...
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
سپس عثمان وارد مسجد شد و همان مذاكره سابق ميان او و راهب نيز انجام شد ولى عثمان نيز از جواب به آن سؤال فرومانده و ساكت شد.
پس راهب با خود گفت: اينان شيوخ بزرگوارى هستند، ولى افسوس كه به خود مغرور بوده و متكبّرند، سپس برخاست تا از مسجد خارج شود.
أبو بكر گفت: اى دشمن خدا اگر وفاى به عهد نبود زمين را از خونت رنگين مى ساختم.
در اينجا سلمان فارسى علیه السلام برخاسته و به خدمت حضرت أمير عليه السّلام رسيده و مولا علی علیه السلام با دو فرزندش حسن و حسين در وسط خانه نشسته بود- و آن حضرت را از جريان مسجد باخبر ساخت.
حضرت أمير عليه السّلام با شنيدن جريان برخاسته و رهسپار مسجد شد و حسن و حسين عليهما السّلام نيز به دنبال پدرشان آمدند، تا حضرت أمير عليه السّلام به مسجد وارد شد جماعت حاضر با تكبير و حمد الهى خوشحال و مسرور گشته و در برابر آن جناب همگى برخاسته، و او را جا دادند.
ادامه دارد
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
فضه آهی بلند کشید و نگاهی به آسمان کرد و با خود زمزمه کرد: براستی به کجا چنین شتابان؟!!!
ادامه دارد..
💦🌨💦🌨💦🌨💦
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
صدای گریه و زاری پسرک و داد و هوار ملت بر هوا بلند شد و همگان گمان می کردند این پسر خطایی سخت کرده که پدرش چنین حرکت زشتی انجام میدهد...
عده ای به سمت او رفتند تا مابین او و پسرش قرار گیرند و شفیع پسرک شوند که....
ادامه دارد...
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews
کتابخانه داورزننیوز :
شاهزاده ای در خدمت
قسمت صد و سی و نهم🎬:
حجت بلا فصل پیامبر آه کوتاهی کشید و ادامه داد: حتی عبارت«حی علی خیرالعمل » را از اذان برداشت و ترک ان را سنت قرار داد و مردم هم در این مسئله نه تنها اعتراض نکردند بلکه از او پیروی هم نمودند.
و دیگر اینکه دربارهٔ مردی گمشده حکم کرد که «مهلت برای زنش چهار سال است و بعد چهار سال ازدواج کند و اگر شوهرش آمد اختیار دارد که زنش را ببرد و یا مهرش را بگیرد» و شما مردم این گونه حکم کردن برایتان خوش آمد و از روی نادانی و بی اطلاعی به کتاب خداوند و سنت پیامبر، آن را قبول کردید و سنت قرار دادید.
و چه عمل قبیحی عمر انجام داد که همهٔ عجم ها را از مدینه بیرون کرد و به این کار اکتفا ننمود و ریسمانی به طول پنج وجب برای نمایندگانش در بصره فرستاد و گفت : هر عجمی را گرفتید که قدش به طول این ریسمان رسید گردنش را بزنید.
و نیز برگردانیدن اسیران شوشتر در حالیکه از مسلمانان حامله بودند
و نیز فرستادن ریسمانی برای اندازه گیری اطفالی که در بصره دزدی کرده بودند که گفته بود : هر یک از انان به درازی این ریسمان برسد دستش را قطع کنید..
و شما مردم تمام این بدعت ها و بیش از این دیدید و دم بر نیاوردید ...
فضه که از پشت درب سخنان مولایش را میشنید ، بغض چندین ساله اش را فرو خورد و آرام زیر لب زمزمه کرد به راستی از اسلام جز نام چیزی به جا نمانده و در همین حال صدای مولا علی اوج گرفت که می فرمود:...
🖤💦🖤💦🖤💦🖤
قسمت صد و چهلم🎬:
مولا علی علیه السلام که سالها سکوت کرده بود ، اینک مواردی را بیان می کرد که همگان بر صحتش مهر تایید می گذاردند ، او در ادامه سخنانش فرمودند: و عجیب تر از اعمال آنها ، این است که دروغگویی را زن دروغگویی سنگسار کرد و عمر هم قبول کرد و مردم نیز قبول کردند ، انان گمان کردند که فرشته با زبان عمر سخن می گوید و مطالب را به وی تلقین می کند!! عجبا از این جهل ملت...
و از تمام اینها عجیب تر آنکه ، پیامبر ورقی خواست برای نوشتن وصیت و عمر کسی بود که جلوگیری کرد از آوردن ورقی که رسول خدا خواسته بود و مردم خواستهٔ رسول الله را شنیدند و عمل عمر را هم دیدند و این موضوع در نظر انها ضرر و نقضی برای عمر محسوب نمی شد.
و بدانید عمر همان کسی ست که روزی از نزد او می گذشتم که گفت: محمد میان اهل بیتش مانند درخت خرمایی ست که در محل زباله ای روئیده باشد
چون این حرف به گوش پیامبر ص رسید خشمگین شد و بیرون امد و بالای منبر رفت، انصار هم وحشت زده ام ند در حالیکه غرق در اسلحه بودند از شدت خشمی که از پیامبر دیده بودند.
پیامبر بالای منبر فرمود:چه شده است که گروه هایی مرا در مورد خویشاوندانم سرزنش می کنند!! در حالیکه از من آنچه در فضل انها شنیدید و خداوند آنها را برتری داد و آنها به دوری از ناپاکی و پلیدی اختصاص داد، خداوند انان را پاک نمود. در حالیکه رساندم کلامی را درباره برترین و بهترین اهل بیتم گفتم.همان کلامی که خداوند به وسیله ان علی را تخصیص داده و گرامی داشته به کسانی که بر آنان سبقت در اسلام دارند برتری داده است ، نیز به خاطر گرفتاری هایی که به سبب اسلام به او رسیده و خویشاوندی که به من دارد و نسبت او به من همانند هارون به موسی است.
بعد از اینهمه فضیلت گمان می کنند که من میان اهل بیتم مانند درخت خرمایی هستم که در زباله روییده باشد، آگاه باشید : خداوند بندگانش را خلق کرد و آنان را به دو فرقه گروه بندی کرده و مرا میان بهترین آنان قرار داده و سپس آن فرقه را هم به سه فرقه تقسیم کرده ،اعم از شعبه ها و قبیله ها و خانواده ها، مرا در بهترین شعبه ها و قبیله ها و خانواده ها قرار داده است،سپس آنان را در خانواده های مختلف قرار داد و مرا در بهترین خانواده ها قرار داده و همین است که خداوند می فرماید:«اراده خداوند بر این است که ناپاکی و پلیدی را از شما خانواده بردارد و پاک گرداند شما را پاک کردنی.»احزاب ایه۳۳
پس من و برادرم علی بن ابی طالب محصول و خلاصه و ثابت میان اهل بیت و عترت هستیم.
کلام مولا علی به اینجا و روایت خاطرات کشید ، همهٔ جمعیت از شرم ،سر به زیر انداختند و علی گفت انچه را که از یاد برده بودند...
ادامه دارد..
🖤💦🖤💦🖤💦🖤💦
رفتن به قسمت اول:
https://eitaa.com/davarzannews/32327
#رمان_جذاب_و_خواندنی
#با_هم_کتاب_بخوانیم۱۸
#روزی_یک_قاچ_کتاب
#نام_کتاب_شاهزادهایدرخدمت
#نوشته_طاهرهسادات_حسینی
#براساس_واقعیت
#ویرایش_مجازی_حسین_داورزنی
#داورزننیوز
✅ #داورزننیوز اولین و بزرگترین مرجع اخبار موثق و رسمی شهرستان داورزن👇👇
@davarzannews