💐
آرزوی کشیش
می گویند بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:
کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم . بعد ها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم . در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم . اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم ، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم....🌍
◾️ @de_bekhand ◾️
⚜️
📜 سنگ های مرمر زندگی
✍️می گویند در زمان های دور، پسری بود که به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست با دستانش کار باارزشی انجام دهد. این پسر هر روز به کلیسایی در نزدیکی محل زندگی خود می رفت و ساعت ها به تخته سنگ مرمر بزرگی که در حیاط کلیسا قرار داشت خیره می شد و هیچ نمی گفت!
روزی شاهزاده ای از کنار کلیسا عبور می کرد و پسرک را دید که به این تخته سنگ خیره شده است و هیچ نمی گوید. از اطرافیان در مورد پسر پرسید. به او گفتند که او چهارماه است هر روز به حیاط کلیسا می آید و به این تخته سنگ مرمر خیره می شود و هیچ نمی گوید.
شاهزاده دلش برای پسرک سوخت. کنار او آمد و آهسته به پسرک گفت: جوان به جای بیکار نشستن و زل زدن به این تخته سنگ، بهتر است برای خود کاری دست و پا کنی و آینده خود را بسازی.
پسرک در مقابل چشمان حیرت زده شاهزاده، مصمم و جدی به سوی او برگشت و در چشمانش خیره شد و محکم و متین پاسخ داد: من همین الان در حال کار کردن هستم! و بعد دوباره به تخت سنگ خیره شد.
شاهزاده از جا برخاست و رفت...چند سال بعد به شاهزاده خبر دادند که آن پسرک از آن تخته سنگ یک مجسمه باشکوه از حضرت داوود (ع) ساخته است. مجسمه ای که هنوز هم جزء شاهکارهای مجسمه سازی دنیا به شمار می آید.
نام آن پسر "میکل آنژ" نابغه مجسمه سازی دنیا بود.
◾️ @de_bekhand ◾️
⚜️
📜گرانبهاترین دارایی زن
بر بالای تپه ای در شهر "وینسبرگ" آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ، افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن، مایه مباهات و افتخارشان است:
در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.
فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود، حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شوند. و پی کار خود روند.
پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت قوانین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هریک از زنان داخل قلعه می توانند گرانبهاترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کنند به شرط آنکه به تنهایی قادر به حمل آن باشند.
ناگفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هریک از زنان، شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند، بسیار تماشایی بود.
◾️ @de_bekhand ◾️
*مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد.*
*و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آنها پرسید قرآن را انتخاب میکنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است.*
*اول از نگهبان شروع کرد*
*پس گفت: انتخاب کنید?*
*نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد: آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را میگیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد.*
*بعداً از کشاورزی که پیش او کار میکرد، سوال کرد.*
*گفت اختیار کن?*
*کشاورز گفت: زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب میکردم ولی فعلا مال را انتخاب میکنم.*
*بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید.*
*پس آشپز گفت: من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم.*
*و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت: من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری.*
*پس آن پسر جواب صحیح داد: درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا اینکه مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم*
*چرا که مادرم گفته است: یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است*
*قرآن را گرفت و بعد از اینکه قرآن را گشود در آن دو کیسه دید در اولین کیسه مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود، وجود داشت و کیسه دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود: به زودی این مرد غنی را وارث میشود*
*پس آن مرد ثروتمند گفت: هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند.*
*❓پس گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟؟*
◾️ @de_bekhand ◾️
◀️ بازسازی دنیا! ▶️
پدر روزنامه می خواند .اما پسر كوچكش مدام مزاحمش می شد.حوصله ی پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را-كه نقشه ی جهان را نمایش می داد- جدا و قطعه قطعه كرد و به پسرش داد.
-"بیا ! كاری برایت دارم . یك نقشه ی دنیا به تو می دهم ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور كه هست بچینی ؟"
و دوباره سراغ روزنامه اش رفت.می دانست پسرش تمام روز گرفتار این كار است.اما یك ربع ساعت بعد پسرك با نقشه ی كامل برگشت.
پدر با تعجب پرسید:"مادرت به تو جغرافی یاد داده؟"
پسرجواب داد:"جغرافی دیگر چیست؟"
پدر پرسید:"پس چگونه توانستی این نقشه ی دنیا را بچینی؟"
پسر گفت:" اتفاقا پشت همین صفحه تصویری از یك آدم بود .وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم دنیا را هم دوباره ساختم.🙂💪🌎
◾️ @de_bekhand ◾️
📝
همهی ما نابینائیم.
هرکداممان به نوعی.
آدمهای خسیس نابینا هستند
چون فقط طلا را میبینند.
آدمهای ولخرج نابینا هستند
چون فقط امروزشان را میبینند.
آدمهای کلاهبردار نابینا هستند
چون خدا را نمیبینند.
آدمهای شرافتمند نابینا هستند
چون کلاهبردارها را نمیبینند.
خود من هم نابینا هستم
چون حرف میزنم و نمیبینم که
شما گوشهایی شنوا ندارید.
📚 مردی که میخندد
◾️ @de_bekhand ◾️
یک زندانی در آمریکا از زندان میگریزد، به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود. درِ واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد. او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است. روی تکه کاغذی می نویسد: این مجازات رفتار های بد من است که باید منجمد شوم. وقتی قطار به ایستگاه می رسد، مامورین با جسد او روبرو می شوند، در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است.
«منتظر هرچه باشیم، همان برایمان پیش میآید. ضمیر ناخودآگاه، قدرت بسیار بالایی دارد. هر لحظه زندگی مان را با تفکرات مثبت پر کنیم».
◾️ @de_bekhand ◾️
#ثروتمندِ_فقیر
روزی مرد ثروتمندی پسر بچه کوچک خود رابه روستایی برد تا به او نشان دهد مـردمی که در آنجا #زندگی می کننـد ، چقـدر فقیر هستند. آن دو یک شب در خانه ی یک روسـتایی مهمان بودنـد. در راه برگشت مـرد از پسرش پرسیـد نظرت در مـورد مسافـرت چه بـود؟ پسـر در جواب گفت عـالی بـود
#پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسـر پاسخ داد بله پدر! و پدر پرسید چه چیز از این سفر آموختی؟ پسر گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم وآنها چهار تا. ما در حیاط خانه یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد
ما در حیاط خود فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط خانه ما به دیوارهایش محـدود است امـا باغ آن ها بی انتهاست. با شنیدن #حرف های پسر ، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسربچه اضافه کرد متشکرم پدر، تو بهمن نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم
◾️ @de_bekhand ◾️
💠
#همنشین
امام محمد غزالی میگوید:
« اخلاق زیبا یا فطری است، یا مورثی! عادت به کارهای شایسته و نیک یا وهبی است و یا با تقلید به رفتارهای انسانهای خوش رفتار و هم نشینی با آنان «ملکهی جان» می گردد؛ زیرا طبعیت انسان؛ تاثیرپذیر از جذب حسن و قبح همنشین است
◾️ @de_bekhand ◾️
مقام معظم رهبری:
معنای ساده اخلاص این بیت است
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
◾️ @de_bekhand ◾️
💠
#مثال_همنشین
«به راستی که مثال همنشین خوب و بد، همچون حامل مُشک و دمنده دَمِ آهنگر است. حامل مشک یا به تو مشک میدهد یا از او میخری و یا اینکه بوی خوش آن، به مشامت میرسد. و دمندهی دَم آهنگر یا لباسهایت را میسوزاند و یا بوی بد آن، به مشامت میرسد.»
◾@de_bekhand ◾️
#اخلاق_عارفانه
#رنگ_خدا
#مـڪارم_الاخـلاق
کسی که در بیشتر اوقات عمر خود متوجه خداوند بخشنده و مهربان است، خودش هم شبیه همان خداوند بی مثال می شود.
ما شبیه همان می شویم که به آن توجه داریم.
سعی کنیم حد اقل یکی از صفات والای پروردگار رو داشته باشیم که سبب نجات خواهد بود.
◾@de_bekhand ◾️