eitaa logo
دبخند
757.2هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
29.6هزار ویدیو
71 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Q17W.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
"🐴🐴خر بی دل و گوش🐴🐴 گفت آورده‌اند که شيري بود و او را گَر برآمده بود و چنان قوت از او ساقط شده که از حرکت باز ماند و نشاط و شکار فروگذاشت و در خدمت او روباهي بود؛ روزي او را گفت مَلک اين علت را علاج نخواهد فرمود؟ شير گفت اگر دارو دست دهد، به‌هيچ‌وجه تاخير جايز نشمارم و گويند علاج دل و گوش خر مي‌بايد و طلب آن ميسر نيست. گفت اگر ملک مثال دهد در آن توقفي نيفتد و در اين نزديکي چشمه‌ايست و گازري هر روز به‌جامه شستن آيد و خري رخت‌کش اوست و هر روز در آن مرغزار مي‌چرد. او را بفريبم و بياورم تا ملک دل و گوش او بخورد، باقي بر بندگان صدقه کند. شير اين شرط بجا آورد و روباه به نزديک خر رفت و تلّطفي نمود. آن‌گاه پرسيد که موجب چيست که تو را نزار و رنجور مي‌بينم؟ گفت اين گازر بر تواترم کار فرمايد و تيمار علف کم کند. روباه گفت مَخلَص و مهرب* مهيا به‌چه ضرورت اين محنت اختيار کردي؟ گفت هر کجا روم از اين مشقت خلاص نيابم. روباه گفت اگر فرمان بري تو را به مرغزاري برم که زمين او چون کلبه‌ي گوهر فروش به‌الوان جواهر مزين است و هواي او چون طلبه‌ي عطار به‌نسيم مشک و عنبر معطر. و بيش از اين خري ديگر را نصيحت کرده‌ام و امروز در عرصه‌ي فراغ و نهمت مي‌خرامد و در رياض امن و مسرت مي‌گذارد. چون خر اين فصول بشنود خام طبعي او را بگرفت تا نان روباه پخته شد. گفت از اشارت تو گذر نيست چه مي‌دانم که براي درستي و شفقت اين‌ دل‌نمودگي و مکرمت مي‌کني. روباه او را به نزد شير برد. شير چون زار و نزار بود، قصدي کرد و زخمي انداخت. موثر نيامد به‌سبب ناتواني. خر بگريخت. روباه از ضعف شير لختي تعجب نمود که کدام بدبختي از اين فراتر که مخدوم من خري لاغر نتواند شکست. اين سخن بر شير گران آمد. انديشيد که اگر بگويم اهمال روا داشتم، بترّدد و تحيّر منسوب گردم و اگر بقصور قّوت اعتراف کنم سمت عجز را التزام بايد نمود. آخر فرمود که هرچه پادشاهان کنند رعّيت را بر آن وقوف و استکشاف شرط نيست که خاطر هرکس بدان نرسد که راي ايشان بيند. تو را اين سوال نمي‌بايد کرد. از اين تعجب در گذر و حيلت کن تا خر بازگردد و خلوص اعتقاد و فرط اخلاص بدان روشن گردد. روباه باز رفت خر عتاب کرد و گفت مرا کجا برده‌بودي؟ روباه گفت سود ندارد هنوز مدت رنج و ابتلاي تو سپري نشده‌است و الّا جاي آن نبود که دل از جاي مي‌بايست برد اگر آن خر دست به‌تو دراز کرد از صدق شهوت و فرط شفقت بود و اگر توقفي رفتي انواع تلطّف و تملّق مشاهدت افتادي و من در اين هدايت و دلالت سرخ‌روي همي گشتمي. براين مزاج دم‌دمه مي‌داد تا خر را در شبهت افکند که هرگز شير نديده‌بود. پنداشت که او هم خر است. باز آمد. شير او را تالّفي واجب ديد تا استيناسي يافت. پس شير در جست و او را بشکست و روباه را گفت من غسلي مي‌کنم و آن‌گاه دل و گوش بخورم که معالجت اين علت بر اين سياقت مفيدتر باشد. چندان‌که شير برفت، روباه دل و گوش خر بخورد؛ شير باز آمد، پرسيد که دل و گوش کو؟ گفت بقاباد مَلک را، اگر دل و گوش داشتي که مرکز عقل و محل سمع است پس از آن‌که صولت ملک مشاهده کرده‌بود، دروغ من نشنودي و به‌خديعت من فريفته نشدي و به‌پاي خود به‌گور نيامدي! ◾️ @de_bekhand ◾️
👳‍♂🙎🏻‍♂سقراط و مرد رنجیده👳🙎🏻‍♂ روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم . سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت : خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است . سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود . سقراط پرسید :به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟ مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم . سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی . آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟ بیماری فکری و روان نامش غفلت است.و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد . و به او طبیب روح و داروی جان رساند .پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده . " بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است . " ◾️ @de_bekhand ◾️
قلب گنجشک ۱۰۰ بار در دقیقه می زند. ─⋅⊰‌‌⊱─⋅⊰‌‌⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ◾️ @de_bekhand ◾️
🐪شتر و خاربن🐪 شتري در صحرا چرا مي کرد و از خار و خاشاک صحرا غذا مي خورد. کم کم به خاربني رسيد.چون زلف عروسان در هم و چون روي محبوبان تازه و خرم،گردن آز دراز کرد تا از آن بهره اي بگيرد .ديد در ميان آن يک افعي بزرگ حلقه زده،پوزه برداشت و برگشت و از آن غذاي لذيذ چشم پوشيد. خاربن پنداشت که احتراز شتر از زخم سنان وي و اجتنابش از تيزي خارهاست. شتر مطلب را درک کرد و گفت:بيم من از اين مهمان پوشيده در درون تست،نه ميزبان آشکار.ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پيکار خار.اگر نه هول مهمان بودي ميزبان را يک لقمه کردمی. ◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم کار هنرمندانه ببینید لذت ببرید ─⋅⊰‌‌⊱─⋅⊰‌‌⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ◾️ @de_bekhand ◾️
─⋅⊰‌‌⊱─⋅⊰‌‌⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ◾️ @de_bekhand ◾️
میگوی شیشه ای ─⋅⊰‌‌⊱─⋅⊰‌‌⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ◾️ @de_bekhand ◾️
👨👨👨👨دیوانه تر از بهلول👨👨👨👨👨 آورده اند که خليفه هارون الرشيد در يکي از اعياد رسمي با زبيده زن خود نشسته و مشغول بازي شطرنج بودند . بهلول بر آنها وارد شد او هم نشست و به تماشاي آنها مشغول شد . در آن حال صيادي زمين ادب را بوسه داد و ماهي بسيار فربه قشنگي را جهت خليفه آورده بود . هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صياد انعام بدهند . زبيده به عمل هارون اعتراض نمود و گفت : اين مبلغ براي صيادي زياد است به جهت اينکه تو بايد هر روز به افراد لشگري وکشوري انعام بدهي و چنانکه تو به آنها از اين مبلغ کمتر بدهي خواهند گفت که ما به قدر صيادي هم نبوديم و اگر زياد بدهي خزينه تو به اندک مدتي تهي خواهد شد . هارون سخن زبيده را پسنديده و گفت الحال چه کنم ؟ گفت صياد را صدا کن و از او سوال نما اين ماهي نر است يا ماده ؟ اگر گفت نر است بگو پسند مانيست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پس ند ما نيست و او مجبور مي شود ماهي را پس ببرد و انعام را بگذارد . بهلول به هارون گفت : فريب زن نخور مزاحم صياد نشو ولي هارون قبول ننمود . صياد را صدا زد و به او گفت : ماهي نر است يا ماده ؟ صياد باز زمين ادب بوسيد و عرض نمود اين ماهي نه نر است نه ماده بلکه خنثي است . هارون از اين جواب صياد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم ديگر هم انعام به او بدهند . صيادپولها را گرفته ، در بندي ريخت و موقعي که از پله هاي قصر پايين مي رفت يک درهم از پولها به زمين افتاد . صياد خم شد و پول را برداشت . زبيده به هارون گفت : اين مرد چه اندازه پست همت است که از يک درهم هم نمي گذرد . هارون هم از پست فطرتي صياد بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشويد . هارون قبول ننمود و صياد را صدا زد وگفت : چقدر پست فطرتي که حاضر نيستي حتي يک درهم از اين پولها قسمت غلامان من شود . صياد باز زمين ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نيستم . بلکه نمک شناسم و از اين جهت پول را برداشتم که ديدم يک طرف اين پول آيات قرآن و سمت ديگر آن اسم خليفه است و چنانچه روي زمين بماند شايد پا به آن نهند و از ادب دور است . خليفه باز از سخن صياد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم ديگر هم به صياد انعام دادند و هارون گفت : من از تو ديوانه ترم به جهت اينکه سه دفعه مرا مانع شدي من حرف تو را قبول ننمودم و حرف آن زن را به کار بستم و اين همه متضرر شدم . ◾️ @de_bekhand ◾️
👳📖پندهای لقمان به پسرش👳📖 روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی: اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی! و سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!!! پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد. اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است. و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست. ◾️ @de_bekhand ◾️
👨👨👨داستان لباسشویی بهلول👨👨👨 ازبهلول پرسيدند لباسهايت چرک شده چرا نمي شوئي؟ بهلول جواب داد : بازچرک خواهد شد ! گفتند : مرتبه دوم بشوي . بهلول گفت : باز هم چرک خواهد شد ! گفتند دوباره بشوي ! بهلول گفت :معلوم مي شود که من براي لباس شستن دنيا آمدم ◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم کار هنرمندانه ببینید لذت ببرید ─⋅⊰‌‌⊱─⋅⊰‌‌⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروانه ای زیبا که بال هایش زیر نور میدرخشه ─⋅⊰‌‌⊱─⋅⊰‌‌⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ◾️ @de_bekhand ◾️