eitaa logo
بنیاد دعبل
387 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ابر بارانی ام و این شب ها پا به پای غم تو می بارم تشنه ی گریه ام و می خواهم سر به خاک قدمت بگذارم اشک یعنی که درون قلبم باز هم درد زیادی دارم من عزادار گل زهرایم ماتمِ حضرت هادی دارم سامرا گفتم و قلبم لرزید ناگهان پرده ی چشمم تر گشت داغ تصویر حریمی ویران تلخی خاطره هایم برگشت من از احوال حریمت آقا... شدت فاجعه را می خوانم... با دل خسته مفاتیح به دست... خط به خط جامعه را می خوانم... عادت دست شما احسان است... من به دنبال کرم آمده ام... از گدایان قدیمی توٱم... بازهم سمت حرم آمده ام... اینقدر آه نکش می سوزم... از دلم زمزمه بر می خیزد... تا که بر روی زمین می افتی... ناله ی فاطمه بر می خیزد... لحظه ی آخر خود می دیدی مادرت با دل شاکی آمد آه اینبار خدا رحم کند با همان چادر خاکی آمد سرّ مظلومیت نام علی ع غربت شهر چه کرده با تو؟؟ سخت می افتی و برمی خیزی اثر زهر چه کرده با تو؟؟ چشم خونین تو امّا اینبار ... راوی واقعه ی عاشوراست... یاد غم های حسین افتادی... سامراء شعبه ای از کرببلاست... تشنه بودی و پریشان احوال وسط بزم شراب افتادی در همان حین که گریان بودی یاد احوال رباب افتادی زیر لب نوحه کنان می گفتی جای هر تکه کلامی...ای وای زینب و مجلس رقص و شادی عمه و چشم حرامی ای وای همه را گفتم و دیدم قطعاً جمعه ای نور سحر می آید انتقام علوی در راه است عشق با تیغ دو سر می آید اسماعیل شبرنگ @deabel
تب دارترین تب زده‌ی بستر دردم پر سوز‌ترین زمزمه‌ی حنجر دردم رنگ رخ من بر همگان فاش نموده در باغ نبی جلوه‌ی نیلوفر دردم فریاد عطش زد دهن سوخته ام تا ‌تر شد لب خشکیده ام از ساغر دردم جای عرق از چهره‌ی من زهر چکیده پیغامبر خسته دل باور دردم بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند من کشته‌ی تیغ شرر لشکر دردم آتش فکند بر قد و بالای سپیدار یک ذره‌ی ناچیز ز خاکستر دردم خون گریه کند اختر و مهتاب برایم افلاک شده مستمع منبر دردم وحيد قاسمى @deabel
هادیِ ما که لبش بوی هدایت می دهد هر دَمش در جامعه طعمِ زیارت می دهد هادیِ ما هر سلامِ عشقِ او در جامعه عاشقان را همچنان درسِ ولایت می دهد زائرانش خوب می دانند که دامانِ او هر که آید بر توسل زود حاجت می دهد نور هست و آسمانش جلوه ای جز نور نیست گر چه صحنِ با صفایش بوی غربت می دهد کاش دشمن هم به اعجازش کمی امید داشت اینکه هر تارِ عبایش اذنِ جنت می دهد بس که تلخ و ناگوار است این بلا بر شیعیان سینه را این داغ بر تیغِ جراحت می دهد می رود نخلِ ولا با زهرِ کین امّا ز عشق عالمی را مژده ی شورِ شهادت می دهد نورِ او در چهره ی عالم نخواهد شد خموش داغِ تلخش سینه را گر چه ملالت می دهد این مصیبت قلبِ جدّش را مکدر کرده است بشکند دستی چنین مزدِ رسالت می دهد شالِ غم بر سر کن و بر پا نما شورِ عزا قطره اشکِ روضه اش اجرِ شفاعت می دهد باید از داغِ غمِ آقای مظلومان گریست او که مزد گریه را بر شیعه راحت می دهد سامرا یادآورِ کرببلای غربت است هر کجای شهرِ او بوی مصیبت می دهد سوختی از زهرِ کین راست ولی بر نی نرفت این فقط ما را کمی صبر و صلابت می دهد تل و گودال و رقیه چشم سوی علقمه اشکِ چشمانش عمو را چه خجالت می دهد هستی محرابی @deabel
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره وی در همه‌ی عمر ستم دیده هماره سنگینی اندوه تو از کوه فزون تر غم‌های فراوان تو بیرون ز شماره کی مثل تو در حبس ستم بازوی بسته بر قبر خود از جور عدو کرده نظاره تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت با جام می خود به سویت کرده اشاره از هجر تو باید کمر کوه شود خم جایی که گریبان ولایت شده پاره تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده همراه عدو رفتی و او بود سواره از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره فوجی پی آزار دلت دست گشودند قومی ز دفاع تو گرفتند کناره «میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره @deabel
دست بر دامان آن زن میشوم کز شوکتش قرنها افتاده هر مردی به پای عزتش قدر اگر زهراست!قدر فاطمه این دختر است باخبر هرگز نباشد هیچکس از قیمتش با همان دستی که آتش را گرفت از خیمه ها... آبرو بخشیده ابراهیم را با ملتش آستین‌پاره نه با خود ذولفقار آورده است... کاخ استبداد را ویران کند با قدرتش! می نویسند عالمان از معجزات خطبه اش می نشینند انبیا هرروز پای صحبتش سوختن پای حسین از واجبات زینب است او بلا را میخرد هرقدر باشد قیمتش بین این بزم عزا هرکس حسینی میشود مطمئنا بوده با امضای زینب دعوتش چادرش را بر کمر میبنند و بالای تل منتظر می ایستد پس کی بیاید نوبتش سهم آبش را میان بچه ها تقسیم کرد تشنه تر بود از همه حرفی نمیزد از عطش.. سیدپوریا هاشمی @deabel
سوگند به ربنای زینب من سجده کنم به پای زینب زینب علیِ پس حجاب است او امِّ ترابِ بوتراب است او صاحب معجزات تام است شمشیر برنده اش کلام است هشتاد و چهار اسیر هرشب بودند دخیل صبر زینب هم معنی پنج اصل دین است هم بر دل پنج تن نگین است یک ممتحنه مثال زهراست در قامت او جلال زهراست معنای صراط مستقیم است شاگرد خطابه اش کلیم است هرچند غم است روزگارش یک ذره نشد کم از وقارش گیرم برسد هزارلشگر هیچ است به پیش دخت حیدر بانوی دوعالم است زینب نام دگرش غم است زینب او دیده هرانچه کس ندیده از کوچه به کربلا رسیده ای کاش اگرسوار میرفت بامحمل پرده دار میرفت ای کاش اگر به شام میرفت  باعزت و احترام میرفت درغصه و غم نشست زینب درکوچه سرش شکست زینب سیدپوریا هاشمی @deabel
میداند آسمان که کبوتر چه نعمتی ست پرواز کن که پی ببری پر چه نعمتی ست سرگشته شو که درک کنی سر چه نعمتی ست از خواهران بپرس برادر چه نعمتی ست خواهر همیشه محو نگاه برادر است کنج حیاط، چشم به راه برادر است اصلا مصیبتی ست برادر نداشتن حسّی شبیه بودن و دلبر نداشتن مشتاق آسمان شدن و پر نداشتن حسّ غزل سرودن و دفتر نداشتن صد بار اگر زمین و زمان زیر و رو شود مهر برادر از دل خواهر نمی رود تا چشم باز کرد جمال حسین دید خود را همیشه مست وصال حسین دید با چشم دل شکوه و جلال حسین دید گوهرکلام شد چو کمال حسین دید زینب تمام دار و ندارش حسین بود بعد از حسن همه کس و کارش حسین بود این روزها مدام دلم پیش زینب است تا میدهم سلام، دلم پیش زینب است از کوفه تا به شام، دلم پیش زینب است سیراب و تشنه کام، دلم پیش زینب است لب تشنه بین زخم زبان ها چه می کند!؟ با چشم زخمِ چشم چران ها چه می کند!؟ ناموس خاندان طهارت کجا رود! در ازدحام ظلم و جسارت کجا رود! خورشید در لباس اسارت کجا رود! آواره ی دیار محبت کجا رود! با دستهای بسته و قلب شکسته اش بغض نهان و نافله های نشسته اش باید پیاده محو تماشای سر شود با قاتل برادر خود همسفر شود از حال تک تک اسرا باخبر شود گاهی میان زجر و رقیه سپر شود باید شود مراقب ایتام در مسیر باید رباب را کند آرام در مسیر محسن مرادنوری @deabel
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه اش بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است چادرش را می تکاند می تکاند کوفه را کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است می کَنَد از جا زمینِ شام را با کاخها راهِ مولا باز هم بر خیبَرَش اُفتاده است کیست زینب لحظه هایی که علی در رزم بود ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است قبل از آنیکه یزید از پیشِ خانم پا شود دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است مرتضیٰ بر دستمالِ زرد خود می زد گِره یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است هر کجا می رفت چشمی سویِ او جرات نکرد بر سرِ او سایه یِ آب آورش اُفتاده است کارِ او پیغمبریِ کربلا تا شام بود بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است یادِ ایامی که شد سایه برادر با سرش ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود یادِ مادر یادِ روزِ آخرش اُفتاده است رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است بادِ گرمی می وزید و بویِ سیبی می رسید دید از تَل آنطرف تَر پیکرش اُفتاده است وای دستِ حرمله گهواره ای پاشیده بود آه دستِ ساربان انگشترش اُفتاده است محملش را دید وقتی می رود از کربلا می رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است می شنید از مَحمِلی لالاییِ گرمِ رُباب حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است خُطبه اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است چشم را بالا گرفت اما برادر را ندید تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است حسن لطفی @deabel
دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام دیگر بس است دوری من با تو یا حسین مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین جانی که روی پای بمانم نمانده است گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد یعنی خموش مانده صدای ترانه ات پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟ لبهای من به یاد لبت مانده پر ترک تا یاد چوب خیزر نامرد می کند دیدم که سنگ بوسه، به زخم تو میزند من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست مُردم، نشد که زخم تو را مرهمی نهم باتو شدم همینکه مقابل سرم شکست ** ای بی کفن تو فکر کفن کن برای من هر چند چیزی از تن زینب نمانده است یک دسته گل برای مزارم تهیه کن دیگر گلی به گلشن زینب نمانده است   جواد حیدری  @deabel
382 _شهادت حضرت زینب سلام الله علیها روز ازل شد اینگونه قسمت حسین شهادت زینب اسارت آه یا حجت الله بقیه الله آجرک الله محراب خونین مسمار خونین طشتی پر از خون طشتی سر دین آه جان آمد بر لب گریم روز و شب بر دل زینب فلک تو بستی دستان دین را بر دی به بازار پرده نشین را آه از کوفه و شام از ملاا عام از سنگ و دشنام نا محرمی را ندیده این زن چه شد به گودال رو زد به دشمن آه تشنه برادر در زیر خنجر میزند پرپر @deabel