eitaa logo
•دٖلنشیــٓن• 🦋
7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
294 ویدیو
29 فایل
ما با ‹محمدحسین› شدیم یه خانواده👩🏻‍❤️‍👨🏻✨ - یه طلبهٔ دهه هشتادی🪽🧕🏻 . . - تبلیغـٰات پرجذب‌ و بھ صرفھ !🐋 @deelneshiin 🍓🖇 ՚՚ • کپی ازروزمرگی‌هــ‌ـٰام‌راضی‌نیستم × آنلاین شاپمون : @malshin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از •دٖلنشیــٓن• 🦋
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.! @deel_neshin
شهید محمود کاوه در سال 1362 با خانم فاطمه عمادالاسلامی ازدواج نمود که ثمره این ازدواج و زندگی 3 ساله یک فرزند به نام زهرا می باشد. همسر ایشان می‌گوید: در اولین برخورد و صحبتی که با هم قبل از ازدواج داشتیم، به من گفت: من مرد زندگی نیستم، آدمی نستم که در ستاد بنشینم. من مرد جبهه ام ، حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم بشه باز در لبنان یا در جای دیگر به مبارزاتم علیه باطل ادامه خواهم داد. من فکر میکنم پاسداری که در ستاد بنشیند و در جبهه حضور پیدا نکند پاسدار نیست. تنها از شما می‌خواهم که مرا درک کنی و رمانی که اسلحه ام به زمین افتاد، شما زینب وار راهم را ادامه دهی. @deel_neshin
آن كه كشتزارش را و جين نكند , از گياه هرزه آزار بيند. @deel_neshin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بندگان من که در گناه زیاده روی کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد :) ✨ {[الزمر 53}] ^^ @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
خدا! خدای آدمای بدم هس:) @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.! @deel_neshin
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.!💕✨ @deel_neshin
و خدایے کـہ بـہ شدت کافیست :) ✨ @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
@deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
اگه فازت غمه بخاطر اینه که ارتباطت با خدات کمه🖖🏼:) @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
ᵐʸ ᵍᵒᵈ ᶤᵐ ˢᵘʳᵉ ᵗʰᵃᵗ ʸᵒᵘ ˡᵒᵒᵏ ᵃᶠᵗᵉʳ ᵐᵉ خدایا من ایمان دارم کـہ تو هوامو دارے:) 🎈 @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
God ,There is a god of bad guys خدا، خدای آدمای بدم هس:) 🎈 @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
Trust in God Most sturdy Hope...! اعتماد به خدا محکم ترین امید است🌼✨ @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
@deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.!💕✨ @deel_neshin
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.! @deel_neshin
به جز خدا به کسی امید نبند …آدما کوچیکتر از چیزین که فک میکنی..
عبدالله یاسگر از رزمندگان لشکر ویژه شهدا است که در طول دوران خدمت سربازی‌اش در سال‌های 63 تا 65 در این لشگر حضور داشته است. وی که به عنوان راننده آمبولانس در این لشکر خدمت کرده است، خاطراتی از سردار شهید «محمود کاوه» فرمانده لشکر ویژه شهداء دارد که خواندنی است: در ابتدای خدمت سربازی در تیپ مالک اشتر بودم اما با تعریف‌هایی که از شجاعت و دلیری شهید کاوه شنیده بودم موفق شدم با اصرار و گریه فراوان به عنوان راننده آمبولانس در خط مقدم وارد لشکر ویژه شهدا شوم و از نزدیک با فرمانده این لشکر آشنا شدم. شهید کاوه فرمانده‌ای شجاع و لایق بود، آنقدر معرفت در دریای وجود او موج می‌زد که هر زمان عملیاتی انجام می‌گرفت نخستین فرد حمله‌کننده به سمت دشمن بود و دوشادوش رزمندگانش به مبارزه می‌پرداخت. با سرعت و دقت عملی که در رانندگی داشتم، بارها شهید کاوه را در شهرهای مختلف غرب کشور جابه‌جا کردم حتی در مریوان با وجود کمین‌های زیاد ضدانقلاب در طول مسیر به دنبال طرح و اجرای برنامه‌های نظامی خود بود. برای شرکت در جلسه‌ای که با حضور فرماندهان نظامی در تهران برگزار شده بود، شهید کاوه را به تهران رساندم. او پس از اتمام جلسه برای استراحت شبانه خود به داخل ماشین آمد و به همراه من خوابید. هر چه مسئولین نظامی اصرار کردند که به داخل پادگان برود و شب را آنجا استراحت کند اما داخل ماشین خوابید. در مسیر دیگری یکی از همرزمانش را با چنان سرعتی در مریوان به پیش او رساندم که وقتی سرعت بالای کار را دید، شگفت‌ زده شد و مرا در آغوش گرفت و تشویقم کرد. او همانند پدری بود که در برخورد با رزمندگانش همچنان عشق می‌ورزید. هر زمان که ما نیروهای ضدانقلاب را دستگیر می‌کردیم، شهید کاوه در بازجویی از آنها به خوبی تشخیص می‌داد که سخنانشان راست است یا دروغ چرا که مدتی را با آنها همکاری کرده بود و شناخت خوبی از آنها داشت. زمانی که برای انتقال پیکر شهید کاوه به بالای ارتفاعات حاج عمران رفتم، آتش سنگین دشمن به طور مستقیم و غیر مستقیم بر سر نیروهای ما می‌ریخت، چرا که دشمن متوجه شهادت شهید کاوه شده بود و به هر طریق درصدد بود تا جنازه شهید کاوه را تصاحب کند. برادران عسگری و تاتار، شهید کاوه را به عقب آوردند. به گونه‌ای که پشت‌اش زخم برداشته بود چرا که آتش دشمن سنگین بود. زمانی که به آمبولانس رسیدند، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک می‌شد. هر طور بود آمبولانس را به راه انداختم، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک می‌شد و خبر از این داشت که آنها می‌دانند کاوه در داخل ماشین من است. با سرعت بالایی مسیر خط مقدم تا محل استقرار بهداری را طی کردم، زمانی که به داخل مقر لشکر ویژه شهدا رسیدم همه به دنبال نجات کاوه بودند اما دریغ؛ چرا که او در همان لحظات اول بر اثر ترکشی کوچک به پشت سرش به شهادت رسیده بود. بعد از حضور برادر دشتی و اعلام شهادت شهید کاوه، او را به ارومیه انتقال دادند و برای تشییع جنازه به مشهد فرستادند. @deel_neshin
آن كه مى پندارد كارى برتر از خود شناسى و خداشناسى است , چيست ؟ ! @deel_neshin
در این دنیآ اگر غم هست صبورے کن خدا هم هستـــ
@deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
@deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.! @deel_neshin
فقط یک دقیقه کافیست برای خواندن دعا.!💕✨ @deel_neshin
اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
یادت نرود بانو! هربارکه از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذاری گوشه ی چــــ[😍]ــــادرٺـ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨"هذه امانتک یا فاطمـ💙ــة الزهراء" @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
میدانی؟ترجیح میدهم خالقم مرابپسنددوقتی او مرا بپسندد دیگر به نگاه دیگرے نیاز ندارم از من میشنوے تو هم خودت را حرام چشم هاے خیابانے نڪن🌼🌾 @deel_neshin ❰̶͞🖤̶͟͞❱.͜.
🌸 ♡بانـو♡ زیباترین پنجره ی دنیا قاب چادر توست❤️ وقتی چادرت را کمی روی صورتت می کشی!!! و با غرورتمام از انبوه نگاه نامحرمان عبور میکنی😌✨ @deel_neshin