وقتی خوشحالی که امتحانات تموم شده. تا میخوای یه نفس راحت بکشی...
معلما: بچه حدود یه هفتهی دیگه امتحانات ترمتون شروع میشه.
من:
معلم:
من تا ابد:
تلخ؛
به تلخی زمانی که در ازدحام جمعیت تو میدرخشیدی اما حال تو، برایم مانند همهگانی.
به تلخی غلت خوردنم در خونِ زخم هایم؛ زخمی بر روی تنم نیست، اما خنجر بی رحم تو، اثرش را روی کالبد روحم میگذارد.
کالبدِ روح؟ چه تضادی....
مانند تویِ تلخ و حرف های شیرینت.
#ماه_نوشت
واژه ها تسلیم ناپذیرند.
بی آنکه به تو توجهی کنند، از روحت سرازیر میشوند بر قلمت. بی درنگ نشانی از خود درکاغذ بر جای میگذارند.
جوهر ها خشک نمی شوند زیرا که خاطرات دفن نشدنی را تازه میکنند. و تو چه میتوانی بکنی در برابر سیل عظیمی از کلمات که جاری شده اند، تا به دریای خود برسند. دریا خودشان کجاست؟ ذهن دیگران یا حتی ذهن خودت؟
#ماه_نوشت