eitaa logo
شاعرِ آیینه‌ها
264 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
24 ویدیو
1 فایل
در بهبه‌ی جریان بی‌روح اطراف؛ من زندگی می‌کنم در اعماق جنگل ذهنم! در اینجا همه پیمان می‌بندیم برای باهم بودن، ما‌ گوش می‌سپاریم به‌موسیقی طبیعت، قدم‌ می‌زنیم در میان پیچک‌های سبز‌رنگ ‌و سرمی‌کشیم فنجان‌تلخ زندگی را؛
مشاهده در ایتا
دانلود
درد بر وجودش رخنه کرده بود؛ دست و پا میزد در باتلاق احساساتش، احساسات مانند طنابی گزنده او را در بر گرفته بود. خودش می‌دانست ، دیر شده است برای درک وجودش، چه چیز بدتر از آنکه خودت هم نتوانی خودت را درک کنی آن وقت است که اشک ها امانت نمیدهند ، گاه حتی بی آنکه چشمانت حسشان کنند ، بی صدا چکه میکند بر اعماق دلت. اما کم‌ کم مغزت پر میشود از تهی بودن؛ احساس میکنی کافی نیستی بر حیات اطرافت، و دگر هیچ...حتی خودت هم نمی‌فهمی خورد شدن وجودت را ، احساس نمیکنی چگونه پرتاب میشوی در چاله‌ی ندانستن های مغزت ؛ تو کافی هستی برای خودت...! برای وجودت، آری حتی اگر زمین خوردی ، از همان قطره های اشک بیاموز راه بلند شدن را؛ راه بازگشت به خودت را، همان کسی که تلاش میکند برای هدف هایش و تسلیم نمیشود در مقابل ناهمواری ها :)