در بهبهی جریان بیروح اطراف؛
من زندگی میکنم در اعماق جنگل ذهنم!
در اینجا همه پیمان میبندیم برای باهم بودن، ما گوش میسپاریم بهموسیقی طبیعت، قدم میزنیم در میان پیچکهای سبزرنگ و سرمیکشیم فنجانتلخ زندگی را؛
بعضی وقت ها آرزو میکنم، هرکی باشم جز چیزی که الان هستم؛ هر جایی باشم جز جایی که الان توشم و هر اسمی صدام بزنن جز اسمی که الان دارم...
میخوام یه دنیا و شخصیت دیگم تجربه کنم؛
واسه همینه که به دنیای کتابا پناه میبرم*