دلم برای من گذشته تنگ شده.
حتی با تمام خامی ها و ناپختگی هایی که الان هم برطرف نشده، ولی اون منِ قبلی افکارِ شاد تری داشت.
اون منِ قبلی خوشحال تر بود.
اون منِ قبلی چیزی نبود که الان هستم. و حتی اگه نخوام اون باشم، براش دلتنگم.
یکی از چیزایی که بیشتر از همه به سازمانبندی افکارم کمک میکنه؛
اینه که با خودم وقت بگذرونم.
یعنی کارهای مورد علاقم که شاید اکثرا با
بقیه انجام میدم رو به تنهایی انجام بدم.
و سعی کنم ازش لذت ببرم.
و شاید تو هم برای شروع باید لباس مورد علاقت رو بپوشی، قدم بزنی و خودت رو به یه چای/ قهوه مهمون کنی
هدایت شده از لبپَر.
درسته بلد نیستم مشکلات اجتماعیم رو حل کنم ولی حداقل بلدم x رو پیدا کنم.
امروز تا ابد کنج ذهنم یه جای وسیع رو در بر میگیره و با هر بار فکر بهش لبخند رو لبم نقش میبنده.