eitaa logo
شاعرِ آیینه‌ها
267 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
23 ویدیو
1 فایل
در بهبه‌ی جریان بی‌روح اطراف؛ من زندگی می‌کنم در اعماق جنگل ذهنم! در اینجا همه پیمان می‌بندیم برای باهم بودن، ما‌ گوش می‌سپاریم به‌موسیقی طبیعت، قدم‌ می‌زنیم در میان پیچک‌های سبز‌رنگ ‌و سرمی‌کشیم فنجان‌تلخ زندگی را؛
مشاهده در ایتا
دانلود
هوا خیلی نانازه.
وقتایی که بارون میاد تازه می‌تونم شهرمون رو کمی دوست داشته باشم.
بیش از این‌ها، آه، آری بیش از این‌ها می‌توان خاموش ماند. می‌توان ساعات طولانی، با نگاهی چون نگاهِ مردگان ثابت، خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بی‌رنگ، بر قالی در خطی موهوم، بر دیوار می‌توان با پنجه‌های خشک، پرده را یکسو کشید و دید، در میان کوچه باران تند می‌بارد. کودکی با بادبادک‌های رنگینش، ایستاده زیر یک طاقی. گاری فرسوده‌ای میدان خالی را، با شتابی پرهیاهو ترک می‌گوید. می‌توان بر جای باقی ماند. در کنار پرده، اما کور، اما کر می‌توان فریاد زد با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه «دوست می‌دارم» -فروغِ فرخزاد.
هدایت شده از Íncomparable
سلام سلام . این پیام رو فوروارد کنین تا من بهتون عکس‌هایی شبیه به عکسای بالا بدم و بگم که وقتی درحال آهنگ گوش دادن‌ هستید معمولا به چه خاطره ای فکر میکنید . TAG'S
کلی کتاب و کلی دامن هست که من ندارم.
شاعرِ آیینه‌ها
کلی کتاب و کلی دامن هست که من ندارم.
علاوه بر اون کسی رو هم ندارم که برام بخره.
درد تنها نقطه‌ی مشترک بین من و او بود؛ چیزی که دیگران را از هم فاصله میداد، ما را به یکدیگر نزدیکتر می‌کرد.