با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشته سوزانده بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچهای را که رها گشته در امواج
|فاضل نظری
شاید بعضی وقتا ما باید ببینم کجای دنیا ایستادیم، کی هستیم و چه کاری برای بهتر کردن خودمون، دنیا میتونیم انجام بدیم
شاعرِ آیینهها
شاید بعضی وقتا ما باید ببینم کجای دنیا ایستادیم، کی هستیم و چه کاری برای بهتر کردن خودمون، دنیا میتو
همیشه لازم نیست ساکت باشی
گاهی اوقات باید در مورد عقیده های که داری صحبت کنی!