eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
785 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حق الناس
🔴 احادیث حق،الناس ▫️متن حدیث: قالَ الصادق علیه السلام: «مَنْ أرادَ الْتِّجارَةَ فَلْیَتَفَقَّه فِی دِینِه لِیَعْلَمَ بِذلِکَ ما یَحِلُّ لَهُ مِمَّا یَحرُمُ عَلَیْهِ، وَ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینهِ ثُمَّ اتَّجَرَ تَوَرَّطَ الْشُّبَهاتِ. » وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۸۳ / ۴. ▫️ترجمه حدیث امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هر که می‌خواهد تجارت کند، ابتدا باید نسبت به احکام دین آگاهی کافی به دست آورد تا بدین وسیله آن چه حلال و حرام است را شناسایی کند. و هر که در دینش آگاهی لازم را کسب نکند و تجارت نماید، در میان (اموال و معاملات) شبهه ناک غوطه‌ور می‌شود. 💢 روشن است که مایه سعادت دنیا و آخرت است و جز درد و رنج خفت و خواری و پشیمانی چیزی به دنبال ندارد. عزّت و لذّت مال حرام کوتاه و مصنوعی است، در دل افراد حرام خوار، شور و شادی و آرامش و صفا نیست، و هیچ خیری از آن‌ها سر نمی‌زند، و سرانجام دچار ذلّت و پشیمانی سختی می‌شوند که دیگر سودی ندارد چرا که در وادی شک و شبهه زیادی غوطه‌ور گشته‌اند که هیچکس توان نجات دادن آن‌ها را ندارد، مگر لطف خداوند که آن هم توفیق می‌خواهد! کار و تجارت واجب است 🔴 کانال حق‌الناس @hagholnas
مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد.