eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
38.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
852 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
اشک سحر دارم غمی سرشار دارم راهم بده که دردِ دل بسیار دارم بیچاره‎ام، بی سرپناهم، بی نوایم تنهای تنهایم، ولی غمخوار دارم اظهار کردم عاشقم اما نبودم آلوده‎ام، آلوده‎ام اقرار دارم از توبه‎ام، از ندبه‎ام خیری ندیدم تو قلب زار و من فقط آزار دارم حق داری آقاجان اگر من را نبخشی وقتی که با من کار داری، کار دارم خیلی محبت داشتی، داری هنوزم خیلی به دوری از شما اصرار دارم جان عزیزت آبرو داری کن آقا اصلا بگو یک نوکرِ سربار دارم امروز و فرداهای تو کِی سر می‎آید؟ دلـواپسم چون حالت مردار دارم : دلخوش نکن به ی جمعه،خودت بیا با این همه گناه نگیرد دعای شهر سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
با اینکه هر دفعه تو می بینی گناهم را امـا نمیـاری به رویـم اشتبـاهـم را اینجا پر است از رو سفیدان تو یاالله پس من کجا مخفی کنم روی سیاهم را؟ مَـردُم سیاهیهـای رویم را نمی بینند از دور می بینند تنهـا روی مـاهـم را من بعد از این هم سر به راه تو نخواهم شد پس تو عوض کن سمت راه خویش راهم را محتاج جز تو بودن اصلا به صلاحم نیست از هـر کسی بهتر تو میدانـی صلاحم را دیدی اگر جایی به جز تو چشمم افتاده قـدرت بده تا اینکـه بردارم نگاهـم را بر حب حیدر تکیه دادم که نمیافتم می ترسم از اینکه بگیری تکیه گاهم را بگذار گرم روضه ها باشد نفسهـایم خرج حسین بن علی کن سوز و آهم را : شب جمعه است بیا حال مرا بهتر کن فکـر دلـواپسـیِ قلب من مضطـر کن این شب جمعه اگر مقصد تو کرب و بلاست سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، آدینتون معطر بنام
غبار کوی تو هرجا که در هوا برخاست نشست بر دل و آه از نهادها برخاست کجا زیارت ناحیه خوانده‌ای که چنین ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست گذشت یاد تو بر هر کویر، باران زد هزار تیر اجابت به یک دعا برخاست به احترام تو بوده‌ست ای رسول قیام اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست فدای آنکه ز نام تو سرسری نگذشت گذاشت بر سر خود دست و روی پا برخاست خوشا کسی که پس از مرگ، شاهراً سَیفی به عهد بسته‌ی خود چون کند وفا برخاست : شده‌ نَزدیک که هجرانِ تُو مارا بِکُشد اِشتیاقِ تُو مَرا سوختْ؛ کُجایۍ آقا... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
باید برای درک حضورش دعا کنیم خود را از این جهان خیالی جدا کنیم هرگز برای پرزدن از پیله دیر نیست از جنس عشق، بال و پری دست و پا کنیم گم کرده‌ایم ما خودمان را و لازم است در ندبه‌ها شکایت از این ماجرا کنیم در حیرتم از این‌که غریبیم و باز هم هرگز نشد که یادی از آن آشنا کنیم شرط است در طریق محبت که جان خویش همواره از تعلّق عالم رها کنیم ما از هرآنچه غیر رخ دوست خسته‌ایم بی او چگونه با دل بی‌چاره تا کنیم؟ «خورشید را برای ظهور آفریده‌اند» فکری برای رفتن این ابرها کنیم... تنها حضورِ اوست که درمان دردِ ماست باید برای درک حضورش دعا کنیم : شعرم نفس بریده به لکنت رسیده است ای شرح اضطراب دلـم، جمعه شد بیا سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
خدا کند به سر این انتظارها برسد زمان مرگ، خزانِ بهارها برسد نشد اگر برسم من به پای‌بوسی تو خدا کند که از آن سو غبارها برسد توجهی، نظری، گوشه‌چشمی ای آقا یکی به داد دل بی‌قرارها برسد خدا کند خبر همسفر نداشتن تو به گوش پر ز هیاهوی یارها برسد غروب جمعه تو را خوانده‌ایم و فردا صبح دوباره هر که رود تا به کارها برسد بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد برای دیدنت از این دیارها برسد سحر ندارم و باید دعا کنی که دلم به میهمانی شب‌زنده‌دارها برسد گنهکاری من را ببخش جان همیشه رحمت شه بر ندارها برسد اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش شبی چو رهگذری بر مزارها برسد : ظهور کن، گل نرگس! ظهور کن! که دگر نَفَس کشیدنِ در آخرُالزّمان سخت است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، آدینتون معطر بنام
خشکیده است در گذرِ روزگارها شور هزار رود در این شوره‏ زار‏ها بیدار مانده ‏ای و تو را خواب دیده ‏اند در بامدادهای مه‏ آلود، دارها وقت بهار بود ولی باز هم زمین چرخید بر خلاف قرار و مدارها بختش سیاه بود، سپیدار و دار شد تا سهم ما چه باشد از این گیر و دارها جنگی نمانده‏ است مگر جنگ زرگران خو کرده دست تیغ به نقش و نگارها ما مانده‏ ایم و چشم و دلِ رو به قبله‏ ای ای قبله ی قبیله ی چشم انتظارها : ظهور کن، گل نرگس! ظهور کن! که دگر نَفَس کشیدنِ در آخرُالزّمان سخت است سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام
وقتی که غافل از شبِ قبرُ لحد شدم اقرار میکنم که از آن بعد، بَد شدم آنقَدر که گناه ضرر زد به روحِ من چه زنده بودنی، که تماماً جسد شدم چشمم قدیم اینهمه که بی حیا  نبود انگار بی حیا شدنم را بلد شدم از دست رفت، دستِ تمیزی که داشتم هرکس که دوست داشت رفیقم  شود_ شدم من شیعه ی امامِ زمانم  ولی  چراااا از کوچه ای که یار نمیخواست رد شدم دور از شما شدن که بِغیر از ضرر نداشت امّا میانِ دل و شما، بنده سَد شدم شُکرِخدا که باز چنان گریه ام گرفت با گریه ی امام زمان گریه ام گرفت : شهر من پر شده از جنگ هواها و هوس دل خودرابه که خوش کرده ای ای صاحب عصر سلام عليكم ورحمة الله،صبحتون بخير، آدینتون معطر بنام
اشک است همدم دلِ هجران کشیده ها آخر سپید شد به رهِ تـو، چه دیده ها روزیِ اشک ما همه در چشمهای توست ای ناله دارِ تنگِ غـروب و سپیده ها تو ناز کن لیلیِ خیمه نشینِ عشق نازِ تو می کشند گریبان دریده ها می گفت عاشقی که تو را در بغل گرفت مائیم و اشک حسرتی و این شنیده ها آرامِ جانِ فاطمه برگرد از سفر چشم انتظار تو همه قامت خمیده ها ای کاش امشبی که رَوی سویِ کربلا ما را دعـا کنی وسط برگـزیـده ها تا می شویم لحظه ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده ها : با گریه مگر آتش دل را بنشانیم ما را که نصیب از تو به جز چشم تری نیست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
بکش به روی سرم دست مهربانت را که باز حس کنم آن لطف بیکرانت را عجیب نیست از این چشمِ هرچه را دیده ندیده است اگر جلوه‌ی عیانت را غریبه راه ندارد به خلوتت اما به روضه یافته‌ام بارها مکانت را رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست کرم نما و نگاهی کن آشیانت را به این امید که باشم اسیر دستانت کبوترانه رها بودم آسمانت را هزار جاده مرا می‌رسانَدَم تا عشق اگر که گم نکنم راه جمکرانت را به زیر سایه‌ی الطاف تو بزرگ شدم مگیر از منِ کوچک، تو سایه‌بانت را بگو حسین و درآور دوباره اشک مرا که سیر گریه کنم چشم روضه‌خوانت را : تو بیا روضه بخوان گریه به پایش با ما جان ‌سپـردن ز غم کرب و بلایش با ما... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
شبِ فراق، به شبهای گور نزدیک است شبِ قبور، به یومُ‌النّشور نزدیک است سرم به سنگِ دلم خورد، درد دل گُل کرد لحد چقدر به سنگِ صبور نزدیک است به سمت آب دویدم سراب نوشیدم همیشه فاصله‌ی نار و نور نزدیک است ملاکِ وصل، به نزدیک و دور بودن نیست اگر چه راه رسیدن؛ به دور نزدیک است برای کوچکی من مسیر طولانی‌ست وگرنه راهِ سلیمان به مور نزدیک است وصال یار، در از خود گذشتن است فقط مرورِ فاصله‌ها با عبور نزدیک است به مُردگانِ زمستان بهار را بدمید مسیحِ رفته؛ به اهلِ قبور نزدیک است به کعبه نیز بگویید وقتِ احرام است لباس عید بپوشد، سرور نزدیک است پرید؛ ساعتم از خواب و گفت برخیزید به جانِ ثانیه‌هایم نزدیک است : 💔 میدمد صبحی که باشد صبح آغاز ظهور می‌رسد روزی به پایان انتظار اهل‌بیت سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
بدجور دلشکسته ای و گریه می‌کنی از اشک چهره شسته ای و گریه می‌کنی بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم بر خاکها نشسته ای و گریه می‌کنی امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی خونِ جگر برای شما قوت شب شده با ناله عهد بسته‌ای و گریه می‌کنی زنجیرها که پشتِ تو را زخم کرده‌اند هر روز بینِ دسته‌ای و گریه می‌کنی هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز یک گوشه نشسته‌ای و گریه می‌کنی آبی بزن به صورتِ مادر، زِ دست رفت چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی : تو بیا بخوان گریه به پایش با ما جان ‌سپـردن ز غــم کـرب و بلایش با ما سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام
کوله بار معصیت دارم ببین دلواپسم باز هم درمانده ام خوردم زمین دلواپسم دل به بیگانه سپردم قسمتم آخر نشد تا که باشم باتو یک شب همنشین دلواپسم بس که از تو دور ماندم شاهدی آخر دلم با ریا و بی حیایی شد عجین دلواپسم بد ضرر کردم که وابسته به این دنیا شدم تیره شد قلبم که حالا این چنین دلواپسم شهر پر شد ازگناه و بی تفاوت مانده ام وای بر من که ندارم دردِ دین دلواپسم دربه رویم باز کن آقا که غیر از خانه ات دائما شیطان نشسته در کمین دلواپسم میشود لطفی کنی آقا بگویی میرسی در کنارم لحظه های واپسین دلواپسم تو فقط دست مرا بگذار در دست راهی ام کن در دلواپسم : من فقط یک آرزودارم که آن هم اربعین سجده ی شکری کنم پایِ ستون آخرین سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، معطر بنام