eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
828 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ من از این دنیـا ... با همه زیبایی‌هایش می‌روم و همه آرزوهایم را رها می‌کنم اما به ولایت وحقانیت علی‌ابن‌ابیطالب(؏) و خداوندی خدا یقه‌تان را می‌گیرم اگر امام خامنه‌ای را تنها بگذارید خواهش آخر من این است که سلام مرا به امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکه‌تکه شدن در راه تو ابایی ندارم. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 @defae_moghadas2
❣قسمتی از وصیت‌نامه شهید محمد ایقان: من عاشق شده‌ام عاشق امام حسین (ع) باور کنید دلم برای کربلا یک ذره شده است و دیگر طاقتم طاق شده است. من هیچ غم و اندوهی به جز دیدار سیدالشهدا''ع'' ندارم. اگر خداوند یاری کند آقا و سرورم را ملاقات خواهم کرد. نمی‌دانید که چه شوقی سراسر وجودم را گرفته است و در راه دوست جان فدا کردن کم است. ما برای آزمایش آمده‌ایم. خدا کند که در این امتحان پیروز‌مندانه بیرون بیاییم. شهید: محمد ایقان تاریخ ولادت:۱۳۴۲ تاریخ شهادت:۱۳۶۱ محل شهادت:جاده اهواز خرمشهر نام عملیات:بیت المقدس @defae_moghadas2
❣تانک عباس هدف قرار گرفته بود. گفتیم صددرصد پودر شده است. بعد از یک هفته دیدیم در کمال ناباوری سرو کله اش پیدا شد. هنگام انفجار خودش را روی تپه ای انداخته بود و بعد هفت شبانه روز پیاده روی در خاک عراق بلاخره به نیروهای خودی رسید. می گفت: « روزها را در گوشه ای مخفی می شدم و شب ها راه می آمدم. در این مدت تنها غذایم نی و چولان بود.» 🌷عباس چندین بار مجروح شد. در خیبر مچ دستش به شدت مجروح شد، در عملیات دیگر ترکشی به سینه اش کنار قلبش نشست. اما هر بار بدون از دست دادن زمان به منطقه بر می گشت. در فاو شیمیایی شد و در بیمارستان بستری. تا به خودش آمده و به هوش آمده بود، با لباس بیمارستان فرار کرد و به عملیات برگشت. آنجا چند خبر نگار گیرش انداختند، اما زیر بار مصاحبه نرفت و از دست آنها هم فرار کرد تا در عملیات باشد... 🌷هر وقت از عباس می پرسیدم در جبهه چه کار می کنی، می خندید و می گفت:«هیچی یک تفنگ خالی می دهند دستم، تا عراقی ها به سمتم آمدند از ترس آن را به آنها تحویل می دهم!» بعد از مفقود شدن عباس فهمیدم، عباس فرمانده گردان بوده و یلی از یلان جنگ! آخرین باری که تماس گرفته بود، گفتم: «عباس، پسر عمویم مفقود شده، اگر می توانی خبری از او برای ما بیاور!» عباس با خوشحالی گفت: « به! چه خوب است که مفقود شده!» همان شب خودش برای عملیات رفت و مفقود شد! 🌷🌾🌷🌾🌷 هدیه به شهید عباسعلی میرزایی دولت آبادی صلوات- شهدای فارس ↘️ تولد: 1342 - دولت آباد جهرم سمت: معاون گردان زرهی، لشکر 19 فجر شهادت: 4/4/1367 جزیره مجنون @defae_moghadas2
امام جواد عليه السلام می فرماید: اَلْمُؤمِنُ يَحْتاجُ اِلى تَوْفيقٍ مِنَ اللّه ِ وَواعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ. [تحف العقول، ص ۷۲۹.] امام محمد تقى عليه السلام فرمود: مـؤمن به سه چـيز مـحتاج است: ۱ ـ توفيق الهى، كه كارها را بخوبى به پيش ببرد. ۲ ـ واعظ درونى كه هرلحظه او را پند و انذار دهد. ۳ ـ پذيرش نصحيت كسى كه او را پند مى دهد. شهادت امام جواد (ع) تسلیت باد.
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی 🌷 حاج علی در امتحان ناظر کاروان حج قبول شده و باید به مدت ده سال متوالی به عنوان ناظر کاروان به حج مشرف می شد. سال اول و دوم را رفت. سال سوم، آماده اعزام به مراسم حج بود. همه کارهایش را کرده بود و ده روز دیگر اعزامش بود. آن زمان کارهای عقیدتی سیاسی بسیار زیاد بود، حاج علی هم بخش عمده ای از این کارها را به عهده داشت. به یکی از دوستان گفتم مگر حاج علی نمی داند که اینجا چقدر کار داریم که باز می خواهد به حج برود! تا خبر به گوشش رسید، آمد. گفت: حاج آقا شما با رفتن من مخالفید؟ گفتم: من تو را منع نمی کنم، اما به عهده خودت می گذارم ببین الان اینجا بیشتر به تو نیاز است یا در حج! با اینکه این سفر حج را رایگان می رفت و حقوقی هم بابت آن می گرفت، اما پا روی نفسش گذاشت و از رفتن به سفر حج انصراف داد و پای کاری که به عهده اش گذاشته شده بود ایستاد... @defae_moghadas2
❣یک شب چهارشنبه، جواد را شام به خانه‌ام دعوت کردم. گفت: میام، اما دعوتم کردند مرکز شهید مازندارانی برای مجروحین دعای توسل بخونم. مراسم آنجا تمام شد می‌آیم‌. مرکز مازندارنی، یک مرکز درمانی جهت جانبازان و مجروحین جنگ بود. جواد هم که صدای خوبی داشت معمولاً برای خواندن دعا دعوت می‌شد. شب جواد با تأخیر آمد. حال خاص و پریشانی داشت.‌ گفتم: چی شده کاکا، چرا انقدر دیر کردی؟ تکه پارچه‌ای به من داد و گفت: این را یادگار نگهدار. گفتم: این چیه؟ اشک توی چشمش پیچید و با بغض گفت: قبل از اینکه دعا را شروع کنم، یک قاب عکس جلو من گذاشتند و گفتند این شهید مفقودالجسد است. بی‌اختیار یاد حبیب (شهید مفقود الاثر حبیب روزی طلب) افتادم و دلم سوخت. اختیار از دستم رفت و متوسل شدم به امام زمان(عج)، نمی‌دانم در آن حال چه گفتم و چه طور امام زمان را صدا زدم، اما همه مجروحینی که برای دعا جمع شده بودند منقلب شدند. ناگهان عطر خوشی، در نمازخانه پیچید و‌ صدای صلوات و جیغ و فریاد بلند شد. یکی از مجروحین وسط ایستاده بود و می‌گفت: آقا آمد... آن جانباز از ناحیه پا مجروح بود و قرار بود مثل فردا پایش را قطع کنند. می‌گفت امام زمان(عج) دست روی زانویم کشید و فرمودند بلند شو. تمام قامت روی پایش ایستاده بود. بقیه مجروحین روی او ریختند و لباسش را به تبرک کندند، این تکه پارچه از لباسش را هم به من دادند. اشک در چشم‌هایم پیچیده بود. یقین داشتم حضور آقا امام زمان(عج) و شفای آن مجروح، جز به نَفَس و دعای خالصانه جواد نبوده است. از کتاب قلب های آرام۲ 🌷 هدیه به طلبه شهید جواد روزی طلب صلوات، شهدای فارس @defae_moghadas2
❣آخرين باری كه شهيد اسداله پوركاظم برای مرخصی به بهبهان آمد از همه اقوام و آشنايان حلاليت طلبيد. وقتی خواست به جبهه برگردد به من گفت: «خواهر، يكي از رزمندگان در جبهه در عالم خواب امام زمان(عج) را زيارت كرده و آقا به او گفته كه من در اين عمليات به شهادت مي‌رسم و تا مدتها هم جنازه‌ام مفقود خواهد ماند.» بعد از شهادتش از رفقايش شنيدم كه اين خواب را خود اسداله ديده بود! آنها می گفتند: آن شبی كه او اين خواب را ديده بچه ها برای تبرک لباسش را پاره پاره كردند و هركس تكه ای از آن لباس را بر داشت. شبی كه عمليات رمضان شروع شد در عالم خواب ديدم، در خانه كنار مادرم نشسته‌ام كه ناگهان در خانه به صدا در آمد. رفتم در را باز كنم. برادرم اسداله پشت در بود و ساكش نيز در دستش. گفتم: برادر اينجا چه كار می‌كنی؟ مگر نمی‌دانی عمليات شروع شده؟ تعارفش كردم بيايد داخل خانه. گفتم: مادر هم خانه هست بيا برويم پيشش. گفت: ساكت باش نمی‌خواهم مادر متوجه آمدنم شود. دليلش را پرسيدم. گفت: من آمده‌ام تا با تو خداحافظی كنم و بگويم من و بيشتر بچه‌هايی كه امشب در عمليات شركت كرده‌اند همه شهيد شده‌ايم و فقط تعداد اندكی از ما توانسته‌اند سالم به عقب باز گردند، از الان هم ديگر منتظر من نباشيد كه من بر نمی‌گردم. از خواب بيدار شدم. صداي ناله و زاری‌ام بلند شده بود. اهل خانه و همسايه‌ها دورم جمع شدند و علت پريشانی‌ام را می‌پرسيدند. گفتم: اسداله شهيد شده و ديگر اميدی به آمدنش نيست. خودش اين را به من گفته است. ۲۳ تير ۱۳۶۱درست همان شبی كه اسداله به خوابم آمده بود، در عمليات رمضان در محور كوشك به شهادت رسيد. راوی: خواهر شهید شهید: اسدالله پورکاظم تاریخ ولادت:۱۳۴۲ تاریخ شهادت:۱۳۶۱ محل شهادت:کوشک نام عملیات:رمضان @defae_moghadas2
❣ قسمتی از وصیتنامه‌ شهید رضا شاهدی: حفظ و نگهداری هر انقلاب از رویدادهای آن انقلاب بسی مشکل تر و به ایثار و فداکاری افزون تر نیاز دارد بخصوص آن انقلابی که اسلامی است و تقریبا تمام دولتهای تجاوزکار دنیا و در راس آن شیطان بزرگ آمریکا برعلیه آن توطئه می‌کنند.به احکام و اعتقادات اسلامی و قرآن کریم و اسلام عزیز و برنامه‌های آن آگاه و بدان جامه عمل بپوشید. به واجبات و مستحبات دقیقا عمل و از محرمات و مکروهات بطور کامل و بدون استثناء دوری گزینید. همیشه به یاد خدا و ذکر خدا باشید و فکر کنید که تا چند لحظه دیگر از این دنیا خواهید رفت و دیگر فرصت توبه و انجام عمل صالح را ندارید. اخلاص در کارهایتان را مد نظر داشته باشید و روح تان را با قرآن و دعا و راز و نیاز سیراب نمایید. شهید: رضا شاهدی تاریخ ولادت:1342 تاریخ شهادت:1361 محل شهادت:کوشک نام عملیات:رمضان @defae_moghadas2
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی 🌾حاج علی از خاطرات حج برایمان تعریف می کرد. می گفت وهابی ها ما شیعه ها را رافضی و خارج شده از سنت خلفا می دانند. من هم هر روز بلندگوی کاروان را دست می گرفت و در جمع زائران عرب بلند این دعا را می خواندم. «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ إِلَهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لاَ نَعْبُدُ إِلاَّ إِيَّاهُ‏ مُخْلِصِينَ لَهُ‏اَلدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ‏ .... » شيعه هاي جمع هم همراهي مي كردند و با هم اين شعارهاي «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ» را تكرار مي كرديم. وقتي اعراب و وهابي ها اين شعار ها را مي شنيدند با تعجب به هم نگاه مي كردند و مي گفتند مگر رافضي ها هم چنين شعار هايي بلند و دارند. اين دعا را در هر جمعي مي خواندم و اثر زيادي روي مردم داشت و ديد آنها را نسبت به شيعه عوض كرد. @defae_moghadas2
سقوط مطمئن باشیم در هر شغلی که هستیم اگر ذره‌ای عدم خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم، فردا سقوط می‌کنیم. فردا نباشد پس‌فردا سقوط می‌کنیم چون انقلاب هر زمان یک موج می‌زند یک مشت زباله را بیرون می‌ریزد. @defae_moghadas2
شباهت و شهادت عجیب دو خلبان در یک روز! 🔹این دو شهید، هر دو در تاریخ پنجم مهرماه سال۱۳۵۹ در حین بازگشت از ماموریت به شهادت رسیده‌اند اما نکته جالب اینجاست که علاوه بر تاریخ شهادت‏، تقریبا همه اطلاعات شناسنامه‌ای و شغلی این ۲نفر از جمله نام پدر، نام مادر، سال استخدام در ارتش، درجه نظامی، نوع هواپیما و حتی نوع شهادت ‌‌«اصابت موشک به هواپیما در حین بازگشت از ماموریت جنگی» یکسان است‎. @defae_moghadas2
❣شهید مجید بقایی از نظر سیاسی و نظامی در حد اعلا بود. وقتی که طرح ها و امور نظامی را بررسی و تحلیل می کرد، حتی دانشکده رفته های نظامی شگفت زده می شدند. و هرگز از نظر اطلاعات کم نمی آورد. @defae_moghadas2
❣صبح روز جمعه بود که آقا مجید بقایی به اتفاق حسن آقا باقری و برادرش محمد و دلیر مردانی چون مومنیان، رضوانی، قلاوند مجهز به دوربین و نقشه و قطب نما و...سوار بر دو دستگاه جیپ شدیم و به قصد شناسایی تکمیلی راهی فکه شدیم آقا مجید که همواره با قرآن دمساز بود، سوره های جز سی‌ام را حفظ می‌کرد. آن روز مشغول حفظ سوره فجر بود. قرآن را به من داد و گفت:ببین درست می خوانم؟تا این که به آخر سوره رسید. آیه یا ایتها النفس المطمئنه ارجی الی ربک راضیه مرضيه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی را می خواند و باز تکرار می کرد. در همین لحظات بود که به منطقه رسیدیم آقا مجید گفت:هر چه این آیه را می خوانم، آخرش یک گیری دارم. حسن آقا به شوخی گفت:می دانم که گیر‌‌ تو در کجاست ؛فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ؛تو باید وصل بشوی تا گیرت رفع شود! همه از شوخی حسن خندیدیم. دیری نپایید که با گلوله توپ دشمن، یاران به خاک و خون غلتیدند و صدای آقا مجید و حسن آقا با آن پیکرهای پاره پاره، دل هر سنگی را به درد می آورد شوخی دلچسب آقای حسن به واقعيت نشست و در پرواز سرخ به مرتبه سبز فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی رسیدند و توفیق رضایت خدایشان نصیب شد 🌷 راوی: همرزم شهید:مرتضی صفاری @defae_moghadas2
❣تپه ای که سکوی معراج نوابغ جنگ شد. 🔹تصویر: محل شهادت شهید باقری، شهید بقایی و چند تن دیگر از فرماندهان جنگ @defae_moghadas2
❣بخشی از وصیت نامه شهید مجید بقایی 🌹خدایا! معبودم! ای آن که همه چیزم به توست. ای آن که در کاغذ نمی گنجی و نه با قلم وصف می شوی! آن چنان تار و پودم آغشته به گناه است که فعلا یارای صحبت ندارم و هر وقت می خواهم زبان گشایم، شرمنده ام. با این وضع رحمی بر من کن. مرا ببخش. می دانم که بخشیده ای و مهربان 🌷خدایا،بار پروردگارا آن کسانی که حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود بگردان. امین خدایا به خوبی می دانم و برايم ملموس است که بهترین ها را به سویت می کشی و حجابشان را می دری و من این را در خود نمی بینم؛ولی شاید دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کرد. 🌹خدایا... معبودا... فقط در لباس شهید و با محتوای شهید می توانم در درگاهت حضور یابم به جز این هرگز، که شرمنده ام و رسوا... 🌷ما می جنگیم و تن به هیچ گونه سازشی نمی‌دهیم و با شعار همیشگی مان یا فتح یا شهادت می جنگیم و بر سیاست نه شرقی نه غربی سرسختانه پا می‌فشاریم ؛ چون معتقد به خداییم @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣صدا و تصویر سردار شهید دکتر مجید بقایی فرمانده گمنام قرارگاه کربلا🌷 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سخنرانی سردار شهید صدرالله فنی (مالک اشتر امام خمینی )به مناسبت شهادت شهید مجید بقایی @defae_moghadas2
❣ شب عروسی از من خواست برایش دعا کنم. گفتم چه دعایی؟ گفت از خدا بخواه که من شهید بشم! جا خوردم, ناراحت شدم و گفتم شما اگر می‌خواهی شهید بشی و اینقدر عشق شهادت داری، پس چرا با من ازدواج کردی؟ گفت من دوست داشتم به هر دو عشقم برسم و از خدا خواستم کمکم کند! هنوز یکی دو ماه از عروسی ما نگذشته بود که خبرهای بدی از جبهه ها به گوش رسید. گفت می خواهم برم جبهه! خانواده مخالفت کردند. گفتن شما تازه ازدواج کردی! مصمم گفت: اگر من از شما که ناموسم هستید دفاع نکنم، چه کسی این کار را انجام می‌دهد؟ 🔰روز اولی بود که به جبهه امده بود.گفت برادر از کجا میتونم زنگ بزنم شیراز؟ گفتم بزار برسی, عرقت خشک بشه! با خجالت سرش را پایین انداخت و گفت مدتی پیش عروسیم بود. شنیدم جبهه به نیرو نیاز داره,نتونستم بی خیال بمونم, عروسو ول کردم اومدم! جا خوردم, از این همه غیرت. چند روز بعد با امبولانس رفت خط شهید بیاره, دیگه برنگشت! الله قلی عقدکی شهادت:۱۳۶۷/۴/۴- جزیره مجنون @defae_moghadas2
❣شهیدی که در قبر خندید روایت مادر شهید محمد رضا حقیقی: «باور نکردم. خنده؟ گفتم شاید احساساتی شده‌اند. آخر مگر می‌شد جسدی که پنج روز توی سردخانه بود و گردنش به حدی خشک شده بود که برای درآوردن پلاک مجبور شدیم زنجیرش را پاره کنیم، بخندد؟! خودم صورتش را دیدم. یخ زده بود. نه، امکان نداشت این اتفاق بیفتد. اولش نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده. فشار جمعیت زیاد شده بود. کشان کشان جلو رفتم و بالای لحد نشستم. سر محمدرضایم را به سختی چرخاندند. آن‌قدر قشنگ خندیده بود که هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود. گونه‌هایش مثل یک آدم زنده گل انداخته بود و از لبخندش هفت تا از دندان‌هایش مشخص بود. من نمی‌دانستم محمدرضا چه دید که توی قبر خندید، هیچ‌کس نمی‌دانست، اما هر چه نشانش دادند، خیلی زیبا بود. آن‌قدر زیبا که هنوز خنده‌اش یادم نرفته و مطمئنم که به آرزویش رسیده بود چون بعدها توی دفترچه یادداشتش دیدم شعر حافظ را که می‌گفته «وانگهم تا به لحد خرم و آزاد ببر» تغییر داده و نوشته است: «وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر.» @defae_moghadas2
قسمتی از وصیت‌نامه‌ شهید سعید نژاددهباشی: من نه به زور به جبهه رفته‌ام و نه بخاطر غرور و تکبر و نه بخاطر ترس از آتش دوزخ و نه بخاطر راحت و خوب بودن بهشت و حتی نه بخاطر شهید شدن که همه شرک هستند. من فقط بخاطر رضای محبوب و معشوق و خدای بی همتا به جبهه آمده‌ام تا توانسته باشم با خونم جمهوری اسلامی را استوارتر و خود را چون اسماعیل قربانی نمایم و پرچم لا اله الا لله را در سراسر گیتی به احتزار درآورم. تاریخ ولادت: ۱۳۴۲ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱ محل شهادت: کوشک نام عملیات: رمضان @defae_moghadas2
❣قسمتی از وصیت‌نامه شهید سید غلامرضا نصرالله‌پور: ما در زمانی بودیم که فساد و بیهودگی و ارزش‌های کاذب همه جا را فراگرفته بود و زمانی بودیم که نمی‌دانستیم که چه هستیم؟! از کجا آمده‌ایم؟! و به کجا می‌رویم؟! و مخصوصا نمی‌دانستیم سعادت ما در چیست؟! در این زمان شخصی به نام امام خمینی ما را بیدار کرد و ارزش‌های واقعی را جایگزین ارزش‌های کاذب کرد. و تحولاتی شگرف در جامعه بوجود آورد. پس در پی این تحولات عده‌ای که منافعشان در خطر افتاده بود خواستند و می‌خواهند که این انقلاب را نابود کنند. پس وظیفه شرعی و عقلی من و توست که از آن پاسداری کنیم.(مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِی فَقَدَ مَنْ‌وَجَدَك... آن‌ کس که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن‌کس که تو را يافته، چه‌ ندارد؟) قسمتی از دعای عرفه 🌷شهید: سید غلامرضا نصرالله پور تاریخ ولادت:۱۳۴۳ تاریخ شهادت:۱۳۶۱ محل شهادت:شیب میسان نام عملیات:والفجر مقدماتی @defae_moghadas2
کجاست اهل دلی که نگاه ما بکند برای حال خرابِ دلم دعا بکند ... @defae_moghadas2
🔻قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب 🔹خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژه‌ای قرار داشتند که صبح روز سه‎شنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذی‌حجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بودند. 🔹 در این دیدار خانواده شهید قربانخانی درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود. 🔹رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگی‌تان شیرین باشد.» 🔹 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبه‌رو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقت‌بین نداریم و نزدیک‌بین هستیم. اگر چشم حقیقت‌بین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا می‌دیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی می‌کردیم و عزا نمی‌گرفتیم.» @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣مثل چمران بمیرید ▫️ امام خمینی یک روز پس از شهادت در صبح یکم تیرماه هزار و سیصد و شصت در حسینیه جماران درباره این شهید فرمود: «شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل بمیرید!» ♦️ 31 خرداد 1360- - انقلابی نستوه، دانشمند و عارف در منطقه دهلاویه خوزستان فاتحه_صلوات @defae_moghadas2