❣روایت یک دیدار
ادامه 👇
بنابراین حالا با توجه به تجربیات مختلف چهلساله جبهه مقاومت ، باید ارزیابیها از واکنشهای احتمالی جبهه دشمن و سناریوهای مختلف بعد آن مجدد بر روی میز قرار گیرد. نوع پاسخ هم باید به گونهای باشد که به حفظ عزت نفس ملی بیانجامد. منتهی سؤال مهمی که پیش می آید اینکه چه کسی می تواند واکنش عملی دشمن و حجم و شدت آن را واقعیتر محاسبه کند!؟ آیا تعیین کننده اصلی را باید نیروهای میدانی بدانیم که آشنای به دیپلماسی نیز هستند و یا سیاسیونی که میدان را ابزار چالشی خود می پندارند!؟
قطعاً تصمیم گیران اصلی نباید گروههای باشند که قبلاً درپاسخ به جنایات ترور شهید سلیمانی و شهید فخری زاده محدودیت آفرین بودهاند. آنهایی می توانند عزت و اقتدار ملی را با بیشترین ضربه و کمترین عارضه فراهم کنند که خود در کوران مبارزهی رو در رو با دشمن به موفقیت های قابل قبول و شاخصی رسیدهاند. کسانی از تبار خود سردار سلیمانی و سردار رضی؛ و گرنه تکیه بر استدلال سیاسیون عافیت طلب دلنگران ، تکیه بر عصای چوبین پوسیده ای است که جز گرفتاری و حسرت بیشتر برای مردم نتیجهای ندارد. یک نمونه مشخص آن را در ابتدای جنگ داشتیم. با کشتی روسی برخورد شد خلیج فارس را ول کرد و در رفت، اما بخلاف نظر امام، با ورود ناو آمریکایی مماشات شد، شد عذابی دائم که تا پایان جنگ همراهمان بود. یقین دارم نیروهای فکور و منصف سیاسی نیز اگر از نزدیک در فضای عملیاتی آن بزرگان حضور می داشتند صحنه را طور دیگری تحلیل می کردند. ضمن اینکه می دانیم نه اسرائیل و امریکا قدرت پاسخ آن زمان را دارند و نه امر نامکشوف بیشتری . چراکه از همان روزهای اول حمله به غزه نیز معلوم بود که غرب با تمام ظرفیتش وارد این کارزار شده و کاملا حیثیتی تا محو غزه برنامه دارد و اگر بیشتر از این می توانست اقدام بکند درنگ نمی کرد. بنابراین مماشات و مخفیکاری بیشتر، فقط به تاخیر آتش بس الزامی به اسراییل و نابودی بیشتر غزه و هزینههای سنگین ملی و جبهه مقاومت می انجامد .
والسلام
✍دکتر ابراهیمی
دهم دیماه ۱۴۰۲
@defae_moghadas2
❣
❣چه زیباست سیاهی چادر شما،
نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم.
باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی #حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.
#شهید_مجتبی_باباییزاده
@defae_moghadas2
❣
❣به یاد شهید ابومهدی(محمد رضا زاهدی) سردار سرافراز سپاه قدس در سوریه و لبنان
و اذالنجوم انکدرت
هنگامی که ستارگان برجسته جهاد و مبارزه در عالم یک به یک در خون خود فرو می غلتند
دغدغه اصلی سالهای پایانی خدمت ابومهدی:
«من همه مشکلم این است که نمی توانم همپای نیروهایم بدوم»
دوازدهم یا سیزدهم بهمن 1400 بود، مصادف با ایام دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی. ساعت 22 شب؛
بعد از یک کارسنگین و پراسترس بیمارستانی، با پوششی سربی در کنار اشعه،که با امکانات کم همراه با نیاز و تقاضاهای بالای بیماران صورت می گرفت، بخصوص بعد از یک کار دوبارهای که بر روی یکی از فرماندهان مظلوم اردوگاههای فلسطینی صورت گرفته بود ،که تجربه یک «زندگی پس از زندگی» را پیدا نموده بود، با خستگی زیاد آماده استراحت شبانگاه شدم. اما دقایقی بیش از ورود من به اتاق نگذشته بود که درب اتاق نواخته شد: «تماس گرفتهاند یکی از بیماران نیاز به ویزیت دارد».
الله اکبر! نکند آن بیمار فلسطینی دوباره بدحال شده باشد.
به رغم خستگی بسیار، با اضطراب و نگرانی فوراً بلند شدم. با خود می گفتم: «خدا کند کاری نشده باشد و پرسنل مقیم بتوانند بیمار را تا رسیدن ما به بیمارستان و آماده شدن اتاق عمل آنژیوگرافی زنده نگهدارند» چرا که فاصله هتل که بیرون شهر دمشق بود تا بیمارستان زیاد بود. حدود یکساعت زمان می برد. به سرعت آماده حرکت شدم.
زمانی که سوار ماشین شدم خوشبختانه متوجه شدم بیمار مورد نظر، فرد دیگری است غیر از بیماران آن روز بیمارستان. نفس راحتی کشیدم که با پدیده فوقحادی روبرو نیستم. اما به هرحال بدن خسته و کوفته ناشی از کاری طولانی و سنگین در کنار اشعه و ذهن خسته ناشی از یک استرس طولانی آمادگی کار بیشتری را نداشت. از پذیرش هرکار بیشتر غیراورژانسی اکراه داشتم. مدیر برنامه که متوجه حال و هوای ما بود گفت : این ویزیت آخرشبی، برای معاینه یکی از فرماندهان ایرانی است که ده سال قبل سابقه عمل جراحی قلب باز داشته و اخیرا هم مجدد در سوریه آنژیوگرافی شده است.
✍دکتر محمود ابراهیمی
۱۴۰۳/۱/۱۵
@defae_moghadas2
❣
❣به یاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
خود این جملات اطلاعات مهمی را انتقال می داد. با وجود همه خستگیها اشتیاق مرا برانگیخت که ببینم این مجاهد فیسبیلالله و یارِ جانی روحالله و سیدعلی کیست که به رغم سن بالا و مشکلات طولانی قلبی، مدیریت میدانی نیروها را به عهده دارد. چون این پذیرش مدیریت با آن شرایط جسمی و سِنّی جز با «عهدی» که شخص در باور و اعتقاد خود به راه و هدف سیدعلی داشته باشد قابل توجیه نیست . این بود که فراتر از بحث پزشکی، خود مشتاق زیارت ایشان شدم. اما آن دوست ادامه سؤالات ذهنی مرا هم پاسخ داد . قبل از آنکه بپرسم چرا این موقع شب؟ چرا این دیدار برای فردا هماهنگ نشده؟ بیان کرد: «چون این فرمانده جدیداً از جبهه حلب برگشته است و یکی دوساعتی هم بیشتر فرصت حضور در دمشق را ندارد دوستان بهداری سپاه در سوریه مصلحت دیدهاند که شرایط قلبی ایشان در این فرصت کوتاه حضورشان در دمشق توسط اساتید ایرانی ارزیابی شود». اما هنوز هم معرفی نکرده بودند که با چه مقامی روبرو می شویم. تصور من این بود که احتمالاً یکی از فرماندهان رده سوم و چهارم سپاه باشد. چرا که دلیلی نداشت بیماری قلبی پیشرفته یک فرمانده ارشد را در سوریه مورد ارزیابی آنژیوگرافی و درمان قرار دهند ولی به هرحال اکنون دیگر موقعیت فرماندهی او برای من مهم نبود. خود دیدار آن شخص مهم بود حتی اگر در حد یک فرمانده گروهان باشد. از طرفی در آن چند روز متوجه شده بودم که دوستان بهداری سپاه سوریه برای تمام نیروها در هر سطح از خدمت که باشند سنگ تمام می گذارند؛ که خود دریافت این حس از عملکرد آنها نیز به ما انگیزه خدمت بالاتری می بخشید که صبورانهتر عمل کنیم.
به هرحال این مسیر طولانی طی شد و ما در یکی از خیابانهای عادی دمشق پیاده شدیم. ورودی منزلی هم که وارد آن شدیم کاملاً عادی بود. درب منزل و ورودی اتاقها باز بود؛ بدون هیچ نگهبان، گیت بازرسی و یا مونیتور واضحی. ورودی منزل، یک فضای دو ونیم در سه تا سه و نیم متر بود که فقط گنجایش پارک یک ماشین را داشت. با نردهای که آن را از خیابان جدا می کرد و کاملا هم باز بود. یعنی حیات خاصی در کار نبود . در انتهای این فضای محدود سرباز، دو سه پله پایینتر، دو درب از روبرو و کنار باز بود. بدون هیچ مونیتور و مأموری بر سر در آن. شرایط فوق العاده عادی بود. من بیهوا از درب روبرو وارد شدم چون تصور می کردم از این نقطه به بعد احتمالا با تعویض وسیله و یا با عبور از گیتهایی امنیتی، تازه باید برای دیدار فرمانده به سمت یک محیط نظامی خاص حرکت کنیم. اما همین که وارد اتاق شدیم با کمال تعجب و البته خوشوقتی زیاد با سردار سرافراز سپاه اسلام حاج ابومهدی(زاهدی) روبرو شدیم . شهید حسین اماناللهی و دو نفر دیگر نیز حضور داشتند که ممکن است اکنون آنها نیز جزو شهدا باشند. شرایط منزل بسیار عادی ولی تمیز و مرتب بود؛ بدون هیچ محافظ ، سلاح، و یا لباس فرمی؛ نه در بیرون و نه در داخل منزل.
✍دکتر محمود ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣یک شب شهید اکبر شجره نگهبان بود امّا بنده خدا به خاطر خستگی زیاد همان جا کنار میله خوابش برده بود.
محمد حسین وقتی که از راه می رسد و اکبر را در خواب می بیند دیگر بیدارش نمی کند خودش می نشیند و تا صبح نگهبانی می دهد.
نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمد حسین را در جای خود می بیند خیلی خجالت می کشد محمد حسین هم برای تنبیه اکبر شب او را سر پست نمی گذارد.
خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش او را از انجام کار محروم کنند برای بچّه های اطّلاعات شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود.
مثلاً اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و این ها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود.
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
@defae_moghadas2
❣
❣با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب #امام حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود:
"ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره"
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.
آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..
روی سربند نوشته بود ؛
"أنا زائر الحســــــین ع"
#طلبه_ شهید_محسن_درودی
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *شهید نادر نبهانی
تاریخ تولد :1343/1/15
تاریخ شهادت :1363/2/14
منطقه عملیاتی سومار
🌹شادی روحش صلوات
*ستاد یادواره شهدای ویس*
@defae_moghadas2
❣بیاد شهید ابومهدی( محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
من قدری بهتزده شدم اما فرمانده شهید از همان ابتدای برخورد بسیار صمیمی، پرانرژی، خنده رو ، خوش سخن و جذاب ظاهر شد. به هیچ وجه حالتهای هیجانی، گرفتگی و یا اضطرابی که معمولاً در مسوولان ارشد میدانی با تلنباری از مشکلات و گرفتاریها دیده می شود در او ظاهر نبود. اطمینان و قوت قلب عجیبی در رفتار و گفتارش حاکم بود. انگار که هیچ دغدغهای نداشت.
جالب است که بعد متوجه شدم این شادی و خوشرویی شهید به گونهای همیشگی بوده است که یکی از دوستان ایشان به طنز به ایشان گفته است: «اگر شما شهید هم بشوید در روزهای عادی نخواهد بود باید روز سیزده فروردین باشد که همه در طرباند». عجیب است که سرنوشت قهرمان ما هم چنین می شود. شهادت در سیزده فروردین رخ می دهد اما چه سیزده فروردینی! روز قدر بیست و یکم ماه مبارک رمضان! روز شهادت مولا و سرورشان آقا امیر مؤمنان و شنبه قبل از روز قدس! محل شهادت نیز کنسولگری ایران.
این شهادت با آن شرایط باعث می شود که هم روز قدس پرمشارکتی را رقم بزند و هم دلایل لازم را برای بسیج افکار و اردهها، از هر طیف و جریانی در سطح ملی و بینالمللی برای زدن ضربهای اساسی به صهیون فراهم آورد. یعنی نه تنها زمان که مکان شهادت هم از هر حیث برای شهید بهترین بُرد و اثر را برای آزادی قدس که هدف اصلی او بود تولید می کند. در حالیکه اگر در حلب توسط داعش و یا در هر نقطه دیگری جز ساختمان کنسولگری به شهادت می رسید چنین تاثیری را پیدا نمی کرد. یعنی شهادت او نیز فتح باب دیگری شد بس عمیقتر از حیات ظاهر او؛ بگونهای که با زمینهسازی اولین حمله مستقیم ایران به اسرائیل(وعده صادق)، باعث شد که با کنارزدن پسماندهای ذهنی «تله تنش» در نیروهای تصمیمساز کشور، هم اقتدار ملت و ارتش کشور ما در سطح بینالملل به ظهور و تثبیت برسد و هم تاریخ مقاومت در برابر اسرائیل به قبل و بعد آن ضربه اساسی تقسیم شود. آری او به معنای حقیقی کلمه «عاش سعیداً و مات سعیدا» گشت. این شهید و یارانش از معدود انسانهایی هستند که نه تنها حیاتشان در راه خدا سپری شد که آن خط سیر را با شهادت خود در بالاترین مرحله حیات عندالرب تزیین و تقویت کرد و بالاتر، بعد مرگشان را هم خداوند با بالاترین تأثیر در راه تثبیت حق بکار گرفت.
شهید حسین اماناللهی نیز با آن قد رشید و رعنایش، و لطافت و خوشرویی کلام و رفتارش گرمابخش محفل آن شب بود.
به هرحال جلسه زیبائی بود. فرمانده شهید بعد از شکر و سپاس از تیم پزشکی و ابراز عدم رضایت بابت زحمتی که در آن موقع شب فراهم آمده بود با شور و حرارت بالایی سخن می گفت آنهم سخنانی کاملاً امیدبخش، دلگرم کننده و نشاطانگیز.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣