eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
914 ویدیو
22 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
مشق شهادت ادامه👇 به داخل دسته برگشتم که داریوش کاظمی صدایم کرد و گفت: رضا بیا کارت دارم؛ به سراغش رفتم و گفت: من امشب شهید می‌شوم بیا و ذکری یادم بده تا لحظه شهادت زمزمه کنم! گفتم: ای بابا! تو و اسماعیل امشب با هم تبانی کردید؟ گفت: چطور مگه؟ گفتم: او هم حرف تو را می‌زد؛ گفت: هر ذکری به او گفتی به من هم بگو! همان ذکر امام حسین (ع)را برایش گفتم: خوشحال شد و به میان دسته برگشتیم؛ عملیات شروع شد، درگیری شدید بود، تیربار دشمن بر ما باریدن گرفت، تیری بر قلب داریوش نشست و در بغلم افتاد، او را بر زمین خواباندم؛ شروع کرد به زمزمه ذکر امام حسین (ع) الهي رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُستَغيثين! چشمانش را بست و آسمانی شد! در بین راه شنیدم که اسماعیل هم آسمانی شده است و حتماً او هم آخرین کلامش ذکر امام حسین (ع) بوده است. مانده بودم اینها در کدامین مدرسه مشق شهادت کرده بودند که این چنین بی‌پروا آن را در آغوش کشیدند!! ✍ رضا زکی‌پور @defae_moghadas2
شهیدی که داروی نایاب خواهرش را فراهم کرد مرداد ماه سال ۹۸ بود؛ خواهر بزرگم سخت بیمار شده بود؛ او را برای درمان به شیراز بردم؛ دکتر خواهرم را معاینه کرد و دارویی برایش نوشت که هم کمیاب بود و هم پنج میلیون و سیصد هزار تومان قیمت داشت؛ تمام داروخانه‌های شیراز را گشتیم اما دارو پیدا نمی‌شد؛ شخصی به ما گفت شاید داروخانه بیمارستان امیر داشته باشد، با داروخانه بیمارستان امیر تماس گرفتیم اما آنجا هم جواب منفی دادند؛ خواهرم که دلشکسته شده بود خطاب به برادر شهیدمان گفت: آقا سعید مگر تو شهید نیستی؟ مگر تو برادر من نیستی؟ مگر نمی‌گویند شهدا زنده و شاهدند؟ پس چرا کمک نمیکنی داروی خواهرت پیدا شود؟ تصمیم گرفتیم که حضوری به سراغ داروخانه بیمارستان امیر برویم؛ وقتی به داروخانه رسیدیم نسخه دکتر را به مسئول داروخانه دادیم! دکتر داروخانه داروی مورد نظر را آورد و به ما داد! پرسیدم قیمتش چقدر می‌شود؟ مسئول داروخانه گفت هیچ، هدیه است!!! وقتی علت را جویا شدیم گفت: راستش ما این دارو رو نداشتیم اما قبل از آمدن شما آقایی آمد و گفت این دارو مورد نیاز ما نشده لطفاً به اولین کسی که مراجعه می‌کند رایگان بدهید!!! خواهرم هاج و واج ماند و یاد حرفی که به برادر شهیدمان زده بود افتاد و به شاهد و زنده بودن شهدا یقین پیدا میکند و آن را عنایت شهید به خواهرش می‌داند؛؛ خدا را شکر می گفتیم و صلواتی به روح برادر شهیدمان فرستادیم!! راوی: خواهر شهید سعید کرمی‌مقدم ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
شهیدی که خودش مهمان‌های مراسم را دعوت می‌کند. به مناسبت سالگرد پدرم یک تعدادی مهمان دعوت کرده بودم منزل و متأسفانه غیر از یک نفر آنها، بقیه نیامدند. من آن شب که مهمان‌ها را دعوت کردم و تشریف نیاوردند خیلی ناراحت شدم چون مراسم سالگرد پدرم بود و من خیلی دوست داشتم مهمان‌هایی که دعوت کرده‌ام تشریف بیاورند. من به شدت گریه کردم و همان شب پدرم را خواب دیدم که ایشان آمده‌اند و پای تلفن نشسته‌اند. یک دفتر تلفن بزرگ جلوشان باز است و دارند تلفن می‌زنند. از اتاق بیرون آمدم و بهشان گفتم: بابا چکاری انجام می‌دهید؟ گفتند: باباجان! چرا ناراحت می‌شوی؟ این مهمان‌هایی که برای مراسم من می‌آیند همه را من خودم دعوت می‌کنم و اگر نیامدند دعوت نشده‌اند، شما ناراحت نشو! از آن سال هر کس را که برای مهمانی ایشان دعوت می‌کنم و تشریف نمی‌آورند اصلا ناراحت نمی‌شوم چون می‌گویم حتما پدرم ایشان را دعوت نکرده و مطمئنم که بهشت زهرا آمدن هم دعوت شهداست. راوی: «دختر شهید جواد حاجی خداکرم» @defae_moghadas2
❣شهید گفت: چقدر شهید شهید می‌کنید؟ چهل ساله حرف از شهید می‌زنید بس نیست ؟ گفتم: ما ۱۴۰۰ ساله به خاطر زنده نگهداشتن یاد ۷۲ شهید عزاداری می‌کنیم، حال چهل سال برای زنده نگهداشتن یاد حدود ۲۰۰۰۰۰ شهید حرف زدن، کار زیادیه؟ ✍ حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
🌷 ❁ اوایل جنگ بود . ↫ در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن ❊ نوبت به صیاد رسید ↫ به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود گفت : « من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم . » 📚 خاطرات ناب شهدا، شهید صیاد شیرازی @defae_moghadas2
وصیت شهید مرضی بالاتر از این؟! چرا درمانی برایش جست‌وجو نمی‌کنیم؟ روحمان از بین رفته ، سرگرم بازیچه دنیاییم ، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم. مرده‌ام ، تو مرا دوباره حیات ببخش. خوابم ، تو بیدارم کن خدایا! به‌ حرمت پای خسته‌ی رقیه(س) ، به‌ حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س) ، به‌ حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) ؛ به ما حرکت بده..... شهید @defae_moghadas2
13.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍در محافل سردار هور چه می‌گذرد؟ 🔺کلیپ خلاصه نشست دوم انجمن سردار هور با موضوع ماجرای کانال حماسه جنوب ✅ کانال حماسه جنوب در زمینه های فرهنگی دفاع مقدس فعالیت دارد
مداح نوجوان «دشت عباس، گردان حضرت زینب» فرمانده توصیه کرد که در چادرها دعا و مداحی داشته باشید و به من هم گفت که به چادر‌ها سرکشی کنم در موقع سرکشی متوجه چادری شدم که هرشب در آن دعا و مداحی برقرار است و نوجوانی مداحی می‌کند! وارد چادرشان شدم!! در پایان آن جلسه آن نوجوان خواست که در چادر بمانم و با یک لیوان چای از من پذیرایی کرد! نامش را پرسیدم گفت: سعید کرمی مقدم 14 ساله و بهبهانی هستم که با دستکاری شناسنامه خواهرم به جبهه آمدم و چون ساکن شیراز هستیم با لشکر فجر به جبهه آمدم!! از من خواست که اجازه دهم شب‌ها در میدان صبحگاه بخوابد، علت را پرسیدم گفت: نمی‌خواهم موقع بلند شدن برای نماز شب مزاحم دوستانم باشم، اجازه دادم؛ گفت: اگر من هم دوست داشته باشم کنارش بخوابم تا مرا هم برای نماز شب بیدار کند، قبول کردم و این حال تا پایان ماموریت در دشت عباس ادامه داشت! سعید هر شب سر ساعت ۳ از خواب بیدار می‌شد، پرسیدم تو چطور هرشب درست سر ساعت ۳ بیدار می‌شوی؟ اول طفره می‌رفت و جواب نمی‌داد، اصرار کردم، گفت: بتو می‌گویم اما قول بده تا زنده هستم به کسی نگویی، قبول کردم؛ گفت من هرشب نیت می‌کنم و می‌خوابم، موقع نماز یکی از ائمه می‌آید من را برای نماز بیدار می‌کند، به حالش غبطه خوردم! سعید با این حال معنوی که داشت هم اهل شوخی بود و هم شجاعت داشت؛ در دشت عباس یک روز که هواپیمای دشمن برای بمباران آمده بود در حال وضو گرفتن بود و خونسرد به نیروها روحیه می‌داد. این شهید سرافراز در عملیات نصر چهار در ارتفاعات قِشِن بر اثر ترکش نارنجک دشمن به شهادت رسید!!! راوی: همرزم شهید ✍ حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
یا شهید 🌷خانه قدیمی ما، حیاط بزرگی داشت با یک باغچه بزرگ پر از درخت و گل های رنگارنگ. در میان این گل های رنگارنگ یکی از گل ها خیلی چشم آقا رضا را گرفته بود، گل های ریز و سفیدی که به ظاهر هیچ جلوه زیبایی نسبت به سایر گل ها نداشت، گل شب بو یا همان گل محبوبه. یک روز آقا رضا ما خواهر ها را کنار این گل جمع کرد و گفت: «این گل اخلاقی دارد که همه شما دختر ها باید آن را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید!» متعجبانه نگاهی به ظاهر معمولی گل محبوبه انداختیم، هیچ جذابیتی نسبت به سایر گل ها نداشت، جز بوی عطری که تا هوا تاریک می شد تمام خانه را پر می کرد. می گفت این گل تا وقتی روز است و در خانه باز و نامحرمان در حال رفت و آمد هستند، چادر عفاف بر روی خود می کشد و هیچ اثری از او نیست و کسی متوجه او نمی شود. اما شب که شد، وقتی دیگر نفس نامحرمی در خانه نماند، پوشش خود را برای صاحب خانه کنار می زند و چنان عطر دل انگیزی در فضای خانه پخش می کند که هیچ گلی در روز چنین هنری ندارد! همچون این گل باشید، زیبایی و هنرتان را از نامحرم بپوشانید و برای مَحرم شکوفا کنید! 🌾🌷🌾 هدیه به سردار شهید رضا پورخسروانی صلوات- شهدای فارس @defae_moghadas2
روز حساب 🌷به‌اتفاق حبیب به میدان تیر رفته بودیم. بعد از تیراندازی به سمت سیبل‌ها حرکت کردیم تا امتیازها را یادداشت کنیم، بچه‌ها باذوق و شوق به سمت سیبل‌ها می‌دویدند. چشمم به حبیب افتاد که عقب‌مانده و متأثر است و گریه می‌کند. هر قدم که به سیبل‌ها نزدیک می‌شدیم گریه و هق‌هق حبیب هم بیشتر می‌شد. با تعجب گفتم: چی شده حبیب؟ گفت: ببین، هر کس دنبال سیبل خودش است و کاری به کار کس دیگر ندارد. یاد روز قیامت افتادم که هر کس دنبال کارنامه و عملکرد خودش است و به کسی کاری ندارد. به‌جایی رسیدیم که سیبل‌ها واضح شده و امتیازها مشخص بود. دیدم گریه حبیب شدیدتر شد. گفتم: دیگه چیه؟ گفت: من فکر می‌کردم همه شلیک‌هایم به هدف و سیبل نشسته است... یاد آن روز افتادم که فکر می‌کنم هر چه کردم برای خدا بود، اما وقتی به‌حساب و کتاب می‌رسم، می‌بینم پرونده‌ام خالی است و چیزی ثبت‌نشده است. برای آن روز و آن لحظه گریه می‌کنم. این معرفت حبیب در حالی بود که هنوز بیست‌ساله هم نشده بود. 🌹🌷🌹 هدیه به طلبه شهید حبیب روزی طلب صلوات @defae_moghadas2
بی نماز طبق معمول هر روز چند دونه بزغاله‌اش رو از خونه بیرون برد تا برای بردن به صحرا به چوپان تحویل دهد؛ اما وقتی به خانه برگشت خیلی دل‌نگران بود و می‌گفت اول صبحی چشمم به مرد بی نماز همسایه افتاد، خدا بخیر بگذرد؛ معتقد بود چهره‌ی کسی که اهل نماز نیست نکبت دارد و دیدنش کفارات دارد! آن روز افتاد و دستش شکست، گفت دیدین آخر نکبت آن بی نماز کار دستم داد! خودش برای احیای نماز سه تا از پسرانش را به خدا تقدیم کرده بود. هدیه به روح پاک و مطهر مادر شهیدان: شاپور، عیدی محمد و رضا طاهری صلوات. ✍ حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2