eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
794 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت یک دیدار ادامه 👇 گفتنی است که بیان این مطالب نه از باب خاطره‌گویی بود و نه صرفاً بزرگداشت یک رزمنده خدمتگزار عالی مقام کشور، قضیه بالاتر از اینهاست. چه بسیار بزرگانی که چون با آنها هم نشین می شوید، اعتبار ذهنی قبلی شما نسبت به آن شخصیت فرو می کاهد. و چه نادره انسان هایی که هرچه بیشتر در پیش‌شان می مانید بیشتر جذب شان می شوید و سید رضی یکی از اینها بود. سؤال: فهم اینها از اخلاق و معارف دینی چگونه بوده است که چنین صاحب نفوذند و تأثیرگذار، و عاقبت هم خداوند خریدار آنها می شود! آیا وقت آن نرسیده است که با توجه به سبک زندگی کاری آنها، مجدد به کار و رفتار خود و بلکه به آموخته‌های دینی خود از علم اخلاق و عرفان و کلام بپردازیم و شیوه آموزش این علوم را نیز بهبود بخشیم؟ 🌱و اما انتقام. قاعدتاً برای نیروهایی که حضوری فعال و مؤثر در میدان مبارزه با اسرائیل دارند هر لحظه در معرض خطر ترور قرار دارند. بنابراین انتظار می رود که قبلاً در باره انحاء مختلف ترور آنها و نیز عاملان آن، فکر بازدارنده لازم شده باشد و اظهار نظرهای مختلف در باره شیوه انتقام در این زمان، بیشتر در جهت آماده‌سازی افکار عمومی باشد تا اتخاذ مدل تصمیم و یا شدت آن. اما اینکه کدامیک از روش‌های پاسخ ، بر طبق چه استدلال و چگونه محاسبه‌ای از عملکرد و تاثیر متغیرهای مستقل و وابسته به دو سوی میدان، ارجح است که انتخاب شود تا بیشترین ضربه بازدارنده را با کمترین عارضه همراه داشته باشد، جای استفاده از منطق فازی و یا استدلال تشکیکی است.چرا که نوع، شدت و حجم بعضی از واکنش ها از قبل کاملاً روشن نیست. اما بنده پاسخی را که با عنوان صبر استراتژیک مطرح می کنند و آنچه را که از آن واژه در ذهن متبادر می شود هرچند هم که بزرگ باشد درخور پاسخ به این جنایت نمی دانم. خصوصاً اینکه نوع حمله به این مقام عالی رتبه ایرانی نشان می دهد که اسرائیل نیز از تاکتیک انجام ترورهای پنهانی و غیرمستقیم خارج شده و بی‌مهابا دست به اقدام می زند. بنابراین پاسخ گنگ و غیرآشکار به او باعث می شود، اولاً نیروهای رزمی در تنگنای حضور در غربت قرار گیرند. ثانیاً ریسک ترور دیگر فرماندهان اصلی جبهه مقاومت بیشتر گردد . خطر ترور افراد شاخص نظام نیز بیشتر می گردد چنانکه قبلاً در تهدید ترامپ نیز مطرح شده بود. اجتماعات مردمی هم در معرض انفجارهای مستقیم و غیر مستقیم تروریستی قرار می گیرد. معتقدم پاسخ آشکار، حتی اگر حجم عملیات آن محدود هم باشد، برنده‌تر، بازدارنده‌تر و اعتبارزاتر از پاسخ‌های پنهانی است. اما در باره این پاسخ آشکار نیز لازم است توجه شود که استدلال عاقلانه عمل کردن نظام در باب مواجهه با ترور شهید سلیمانی صرفا به سبب اینکه واکنش اضافه دیگری را از سوی آمریکا بر نیانگیخت حرف درست و کاملی نیست و نمی توان بر آن پایه به تعیین واکنش جدید پرداخت. ✍دکتر ابراهیمی @defae_moghadas2
«عاشق و معشوق» گفتند: نرو؛ گفتم: می‌روم! گفتند: به وجودت نیازمندیم! گفتم: خدا بی نیاز است و بر طرف کننده‌ی نیاز‌ها! گفتند: می‌توانی درشهر نقطه‌ی اثر باشی! گفتم: « ان الله لایغیرو ما بقوم حتی یغیر ما به انفسهم! گفتند: نرو! گفتم: می‌روم! گفتند: چرا؟ گفتم: ببین و گوش کن برادرم: آنچه را که من دیده‌ام تو ندیده‌ای! آن چه را که من یافته‌ام تو نیافته‌ای! آنچه را که من لمس کرده‌ام تو نکرده‌ای! آنچه را که در جان من ریخته‌اند تو از آن بی‌بهره‌ای! برادرم! من ورای تاریخ را می‌بینم که چگونه معشوق عاشقان را بر می‌گزیند و چگونه عاشقان در معشوق فانی می‌شوند! «دلنوشته شهید علی‌اصغر عابدنژاد در موقعی که بخاطر مسئولیتش در آموزش و پرورش مانع رفتن او به جبهه شدند.» این شهید بزرگوار در عملیات خیبر به شهادت رسیدند. @defae_moghadas2
❣وصیت نامه کوتاه جانباز فتنه ۸۸ و شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری 👆 @defae_moghadas2
❣با چندتا از خانواده های سپاه توی یه خونه ساڪن شده بودیم.یه روز که حمید از منطقه اومد به شوخی گفتم: " دلم میخواد یه بار بیای و ببینی اینجا رو زدن ومن هم کشته شدم. اونوقت برام بخونی فاطمه جان شهادتت مبارک!" بعدشروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تڪرار ڪردم. دیدم ازحمید صدایی در نمیاد. نگاه کردم ، دیدم داره گریه میڪنه، جا خوردم. گفتم:" تو خیلی بی انصافی هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو، اونوقت طاقت اشک ریختن من رو نداری و نمیزاری من گریه کنم، حالا خودت نشستی و جلوی من گریه میکنی؟" سرش رو بالا آورد و گفت: "فاطمه جان به خداقسم اگه تونباشی من اصلا از جبهه برنمیگردم" @defae_moghadas2
❣اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.» آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.» همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم. 🌷بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است. عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم. 🌿🌺🍃🌷🍃🌺🌿 هدیه به معلم شهید اسماعیل رئوفی صلوات,,شهدای فارس ↘️ تولد:08/12/1339 – جهرم شهادت: 7/11/1365- شلمچه @defae_moghadas2
پیام شهید مصطفی رشید پور به مناسبت روز معلم بپاس بزرگی معلم اخلاق وعرفان وجهاد، آقا موسی اسکندری _شهید کربلای چهار_ ومعلم قرآن، که همه کودکی و نوجوانیم تحت تأثیر ایشان بود ومسیری را وباغ سبزی را به من نشان داد که خود، با شهادت به آن رسید وما مغموم و حیران،  سالهاست که یادش ودرس های زندگی او را مرور می‌کنیم وهنوز به گرد پای شاگردانش نمیرسیم... وقتی در اردوهای مسجد وبسیج، روز را با چند دانه خرما وکمی نان به سر می‌ آوردیم ودر اوج سختیها، قصه شعب ابی طالب را بیان می کرد و من دوازده ساله بودم وتا آن لحظه عملیات بدر، در اوج پاتکهای سنگین عراق، در شرق دجله، که از ایمان واستقامت می گفت، وما نوجوان وجوان بودیم، تا وقتی که در نیمه شبی که با بچه های مسجد به بهشت آباد رفته بودیم، حرفهای قشنگش را از دهانش می قاپیدم و گفت که بعد از شهداء اف بر تو ای دنیا .. و از رفتن گفت، و تا وقتی که با انتخاب شهادت، در جزیره سهیل، به همه حرفهایش جامه عمل پوشاند، وما او را جا گذاشتیم، نه، او ما را جا گذاشت ورفت،  وما مبهوت شدیم از معلمی با این همه  عظمت،از آن وقت تا حالا، کلمه معلم برایم همه چیز شد... قرآن شد، جهاد شد، شهادت شد هنوز هم دوست دارم معلمم باشد و فقط یکبار  « آقا موسی» صدایش کنم.. واز برادری بگوید برای مان،. وقصه میثم تمار را در قالب تئاتر برایمان بسازد. و بگوید که چگونه می توان دنیا و زن و فرزند را رها کرد ودر سهیل جان سپرد، چکونه می‌توان  ماشین سپاه، درب منزلت پارک  باشد و فرزندت را پیاده به دکتر ببری... بگوید چطور می‌شود موسی شد؟! چطور؟*** @defae_moghadas2
شهید مصطفی رشید پور مدافع حرم زینبی
شهید موسی اسکندری رییس ستاد لشکر ۷ ولیعصر عج
❣روایت یک دیدار ادامه 👇 آن موقع دولتیان، ترور شهید سلیمانی را به «تله تنش» تفسیر کردند و شاید به کمتر از یک دهم واکنش عین الاسد هم رضایت نداشتند. آن میزان همراهی نیز بخاطر اجبار ناشی از افکار عمومی بود. حتی شنیده شد که از ترس پیشاپیش نوع و محل احتمالی واکنش ایران را هم اعلام کرده‌اند. آنقدر پاسخ ایران را رقیق کردند که به تعبیر رهبری سطح آن را از پاسخ سخت به یک سیلی معمولی تنزل دادند. در ترور شهید فخری‌زاده هم ضعیف عمل کردند. با این وجود حتی به فرض مناسب بودن « حمله به عین الاسد » در پاسخ به ترور شهیدسلیمانی، چه کسی می تواند بگوید که سقف شدت برخورد ما نهایتاً همان می توانست باشد که بود و نه بیشتر؟ و مثلاً اگر همان حمله نیز شدیدتر صورت می گرفت حتما با واکنش مجدد آمریکا روبرو می شدیم که پاسخ مجدد آن سخت‌تر بود. به یمن نگاه کنید! اکنون یمن در پیش روی ماست. چه کسی تصور می کرد که برای قلدران سرکش عالم، واکنش به عملکرد این کشور ضعیفِ بیچاره، اینقدر هراسناک باشد و یکی یکی از ائتلاف صوری با آمریکا کنار بکشند. و یا چه کسی در ابتدای ظهور حزب الله که اوج تسلط اسرائیل به همراه آمریکا و فرانسه بر بیروت و لبنان بود، تصور داشت که حمله به مقر نیروهای آمریکایی و فرانسوی منجر به آزادی لبنان از شرّ اسراییل و آمریکا خواهد شد و تباهی کامل لبنان را به همراه نخواهد داشت؟ از این مثال‌ها که در منطق فازی تعیین کننده است کم نیستند. بله در منطق تسخیرشدگان مکتب غرب، یک تلفن کری کفایت می کرد که از پهلو گرفتن کشتی کمکی ایران در ساحل یمن جلوگیری شود چرا که مخاطرات آن را فوق تحمل تحلیل می کردند و با همین فرمان بقیه دستورات دشمن را به اجرا در می آوردند. در حالیکه بعد از آن واقعه نیز به دست شیرمردان انقلاب حوادثی رخ داد که به تهدیدهای آنها بی توجهی شد و کاری هم نکردند. چنانکه در عین الاسد نیز رخ داد. یعنی نه اینکه نخواستند پاسخ دهند بلکه آنها هم در محاسبات شان پاسخ بیشتر را به ضرر خود دیدند. پس محدودیت آنها هم کم نیست. قطعاً اگر می توانستند پاسخ دهند لحظه‌ای درنگ نمی کردند. ✍دکتر ابراهیمی @defae_moghadas2
روایت یک دیدار ادامه 👇 بنابراین حالا با توجه به تجربیات مختلف چهل‌ساله جبهه مقاومت ، باید ارزیابی‌ها از واکنش‌های احتمالی جبهه دشمن و سناریوهای مختلف بعد آن مجدد بر روی میز قرار گیرد. نوع پاسخ هم باید به گونه‌ای باشد که به حفظ عزت نفس ملی بیانجامد. منتهی سؤال مهمی که پیش می آید اینکه چه کسی می تواند واکنش عملی دشمن و حجم و شدت آن را واقعی‌تر محاسبه کند!؟ آیا تعیین کننده اصلی را باید نیروهای میدانی بدانیم که آشنای به دیپلماسی نیز هستند و یا سیاسیونی که میدان را ابزار چالشی خود می پندارند!؟ قطعاً تصمیم گیران اصلی نباید گروه‌های باشند که قبلاً درپاسخ به جنایات ترور شهید سلیمانی و شهید فخری زاده محدودیت آفرین بوده‌اند. آنهایی می توانند عزت و اقتدار ملی را با بیشترین ضربه و کمترین عارضه فراهم کنند که خود در کوران مبارزه‌ی رو در رو با دشمن به موفقیت های قابل قبول و شاخصی رسیده‌اند. کسانی از تبار خود سردار سلیمانی و سردار رضی؛ و گرنه تکیه بر استدلال سیاسیون عافیت طلب دل‌نگران ، تکیه بر عصای چوبین پوسیده ای است که جز گرفتاری و حسرت بیشتر برای مردم نتیجه‌ای ندارد. یک نمونه مشخص آن را در ابتدای جنگ داشتیم. با کشتی روسی برخورد شد خلیج فارس را ول کرد و در رفت، اما بخلاف نظر امام، با ورود ناو آمریکایی مماشات شد، شد عذابی دائم که تا پایان جنگ همراهمان بود. یقین دارم نیروهای فکور و منصف سیاسی نیز اگر از نزدیک در فضای عملیاتی آن بزرگان حضور می داشتند صحنه را طور دیگری تحلیل می کردند. ضمن اینکه می دانیم نه اسرائیل و امریکا قدرت پاسخ آن زمان را دارند و نه امر نامکشوف بیشتری . چراکه از همان روزهای اول حمله به غزه نیز معلوم بود که غرب با تمام ظرفیتش وارد این کارزار شده و کاملا حیثیتی تا محو غزه برنامه دارد و اگر بیشتر از این می توانست اقدام بکند درنگ نمی کرد. بنابراین مماشات و مخفی‌کاری بیشتر، فقط به تاخیر آتش بس الزامی به اسراییل و نابودی بیشتر غزه و هزینه‌های سنگین ملی و جبهه مقاومت می انجامد . والسلام ✍دکتر ابراهیمی دهم دیماه ۱۴۰۲ @defae_moghadas2
❣چه زیباست سیاهی چادر شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است. امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمی‌دارم به ملاقات من سر مزار بیایید. @defae_moghadas2
به یاد شهید ابومهدی(محمد رضا زاهدی) سردار سرافراز سپاه قدس در سوریه و لبنان و اذالنجوم انکدرت هنگامی که ستارگان برجسته جهاد و مبارزه در عالم یک به یک در خون خود فرو می غلتند دغدغه اصلی سال‌های پایانی خدمت ابومهدی: «من همه مشکلم این است که نمی توانم همپای نیروهایم بدوم» دوازدهم یا سیزدهم بهمن 1400 بود، مصادف با ایام دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی. ساعت 22 شب؛ بعد از یک کارسنگین و پراسترس بیمارستانی، با پوششی سربی در کنار اشعه،که با امکانات کم همراه با نیاز و تقاضاهای بالای بیماران صورت می گرفت، بخصوص بعد از یک کار دوباره‌ای که بر روی یکی از فرماندهان مظلوم اردوگاه‌های فلسطینی صورت گرفته بود ،که تجربه یک «زندگی پس از زندگی» را پیدا نموده بود، با خستگی زیاد آماده استراحت شبانگاه شدم. اما دقایقی بیش از ورود من به اتاق نگذشته بود که درب اتاق نواخته شد: «تماس گرفته‌اند یکی از بیماران نیاز به ویزیت دارد». الله اکبر! نکند آن بیمار فلسطینی دوباره بدحال شده باشد. به رغم خستگی بسیار، با اضطراب و نگرانی فوراً بلند شدم. با خود می گفتم: «خدا کند کاری نشده باشد و پرسنل مقیم بتوانند بیمار را تا رسیدن ما به بیمارستان و آماده شدن اتاق عمل آنژیوگرافی زنده نگهدارند» چرا که فاصله هتل که بیرون شهر دمشق بود تا بیمارستان زیاد بود. حدود یکساعت زمان می برد. به سرعت آماده حرکت شدم. زمانی که سوار ماشین شدم خوشبختانه متوجه شدم بیمار مورد نظر، فرد دیگری است غیر از بیماران آن روز بیمارستان. نفس راحتی کشیدم که با پدیده فوق‌حادی روبرو نیستم. اما به هرحال بدن خسته و کوفته ناشی از کاری طولانی و سنگین در کنار اشعه و ذهن خسته ناشی از یک استرس طولانی آمادگی کار بیشتری را نداشت. از پذیرش هرکار بیشتر غیراورژانسی اکراه داشتم. مدیر برنامه‌ که متوجه حال و هوای ما بود گفت : این ویزیت آخرشبی، برای معاینه یکی از فرماندهان ایرانی است که ده سال قبل سابقه عمل جراحی قلب باز داشته و اخیرا هم مجدد در سوریه آنژیوگرافی شده است. ✍دکتر محمود ابراهیمی ۱۴۰۳/۱/۱۵ @defae_moghadas2
به یاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس خود این جملات اطلاعات مهمی را انتقال می داد. با وجود همه خستگی‌ها اشتیاق مرا برانگیخت که ببینم این مجاهد فی‌سبیل‌الله و یارِ جانی روح‌الله و سیدعلی کیست که به رغم سن بالا و مشکلات طولانی قلبی، مدیریت میدانی نیروها را به عهده دارد. چون این پذیرش مدیریت با آن شرایط جسمی و سِنّی جز با «عهدی» که شخص در باور و اعتقاد خود به راه و هدف سیدعلی داشته باشد قابل توجیه نیست . این بود که فراتر از بحث پزشکی، خود مشتاق زیارت ایشان شدم. اما آن دوست ادامه سؤالات ذهنی مرا هم پاسخ داد . قبل از آنکه بپرسم چرا این موقع شب؟ چرا این دیدار برای فردا هماهنگ نشده؟ بیان کرد: «چون این فرمانده جدیداً از جبهه حلب برگشته است و یکی دوساعتی هم بیشتر فرصت حضور در دمشق را ندارد دوستان بهداری سپاه در سوریه مصلحت دیده‌اند که شرایط قلبی ایشان در این فرصت کوتاه حضورشان در دمشق توسط اساتید ایرانی ارزیابی شود». اما هنوز هم معرفی نکرده بودند که با چه مقامی روبرو می شویم. تصور من این بود که احتمالاً یکی از فرماندهان رده سوم و چهارم سپاه باشد. چرا که دلیلی نداشت بیماری قلبی پیشرفته یک فرمانده ارشد را در سوریه مورد ارزیابی آنژیوگرافی و درمان قرار دهند ولی به هرحال اکنون دیگر موقعیت فرماندهی او برای من مهم نبود. خود دیدار آن شخص مهم بود حتی اگر در حد یک فرمانده گروهان باشد. از طرفی در آن چند روز متوجه شده بودم که دوستان بهداری سپاه سوریه برای تمام نیروها در هر سطح از خدمت که باشند سنگ تمام می گذارند؛ که خود دریافت این حس از عملکرد آنها نیز به ما انگیزه خدمت بالاتری می بخشید که صبورانه‌تر عمل کنیم. به هرحال این مسیر طولانی طی شد و ما در یکی از خیابان‌های عادی دمشق پیاده شدیم. ورودی منزلی هم که وارد آن شدیم کاملاً عادی بود. درب منزل و ورودی اتاق‌ها باز بود؛ بدون هیچ نگهبان، گیت بازرسی و یا مونیتور واضحی. ورودی منزل، یک فضای دو ونیم در سه تا سه و نیم متر بود که فقط گنجایش پارک یک ماشین را داشت. با نرده‌ای که آن را از خیابان جدا می کرد و کاملا هم باز بود. یعنی حیات خاصی در کار نبود . در انتهای این فضای محدود سرباز، دو سه پله پایین‌تر، دو درب از روبرو و کنار باز بود. بدون هیچ مونیتور و مأموری بر سر در آن. شرایط فوق العاده عادی بود. من بی‌هوا از درب روبرو وارد شدم چون تصور می کردم از این نقطه به بعد احتمالا با تعویض وسیله و یا با عبور از گیت‌هایی امنیتی، تازه باید برای دیدار فرمانده به سمت یک محیط نظامی خاص حرکت کنیم. اما همین که وارد اتاق شدیم با کمال تعجب و البته خوشوقتی زیاد با سردار سرافراز سپاه اسلام حاج ابومهدی(زاهدی) روبرو شدیم . شهید حسین امان‌اللهی و دو نفر دیگر نیز حضور داشتند که ممکن است اکنون آنها نیز جزو شهدا باشند. شرایط منزل بسیار عادی ولی تمیز و مرتب بود؛ بدون هیچ محافظ ، سلاح، و یا لباس فرمی؛ نه در بیرون و نه در داخل منزل. ✍دکتر محمود ابراهیمی @defae_moghadas2
❣یک شب شهید اکبر شجره نگهبان بود امّا بنده خدا به خاطر خستگی زیاد همان جا کنار میله خوابش برده بود. محمد حسین وقتی که از راه می رسد و اکبر را در خواب می بیند دیگر بیدارش نمی کند خودش می نشیند و تا صبح نگهبانی می دهد. نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمد حسین را در جای خود می بیند خیلی خجالت می کشد محمد حسین هم برای تنبیه اکبر شب او را سر پست نمی گذارد. خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش او را از انجام کار محروم کنند برای بچّه های اطّلاعات شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود. مثلاً اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و این ها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود. @defae_moghadas2
❣با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بود: "ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره" یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ "أنا زائر الحســــــین ع" شهید_محسن_درودی @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *شهید نادر نبهانی تاریخ تولد :1343/1/15 تاریخ شهادت :1363/2/14 منطقه عملیاتی سومار 🌹شادی روحش صلوات *ستاد یادواره شهدای ویس* @defae_moghadas2
بیاد شهید ابومهدی( محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس من قدری بهت‌زده شدم اما فرمانده شهید از همان ابتدای برخورد بسیار صمیمی، پرانرژی، خنده رو ، خوش سخن و جذاب ظاهر شد. به هیچ وجه حالت‌های هیجانی، گرفتگی و یا اضطرابی که معمولاً در مسوولان ارشد میدانی با تلنباری از مشکلات و گرفتاری‌ها دیده می شود در او ظاهر نبود. اطمینان و قوت قلب عجیبی در رفتار و گفتارش حاکم بود. انگار که هیچ دغدغه‌ای نداشت. جالب است که بعد متوجه شدم این شادی و خوش‌رویی شهید به گونه‌ای همیشگی بوده است که یکی از دوستان ایشان به طنز به ایشان گفته است: «اگر شما شهید هم بشوید در روزهای عادی نخواهد بود باید روز سیزده فروردین باشد که همه در طرب‌اند». عجیب است که سرنوشت قهرمان ما هم چنین می شود. شهادت در سیزده فروردین رخ می دهد اما چه سیزده فروردینی! روز قدر بیست و یکم ماه مبارک رمضان! روز شهادت مولا و سرورشان آقا امیر مؤمنان و شنبه قبل از روز قدس! محل شهادت نیز کنسولگری ایران. این شهادت با آن شرایط باعث می شود که هم روز قدس پرمشارکتی را رقم بزند و هم دلایل لازم را برای بسیج افکار و ارده‌ها، از هر طیف و جریانی در سطح ملی و بین‌المللی برای زدن ضربه‌ای اساسی به صهیون فراهم آورد. یعنی نه تنها زمان که مکان شهادت هم از هر حیث برای شهید بهترین بُرد و اثر را برای آزادی قدس که هدف اصلی او بود تولید می کند. در حالیکه اگر در حلب توسط داعش و یا در هر نقطه دیگری جز ساختمان کنسولگری به شهادت می رسید چنین تاثیری را پیدا نمی کرد. یعنی شهادت او نیز فتح باب دیگری شد بس عمیق‌تر از حیات ظاهر او؛ بگونه‌ای که با زمینه‌سازی اولین حمله مستقیم ایران به اسرائیل(وعده صادق)، باعث شد که با کنارزدن پسماندهای ذهنی «تله تنش» در نیروهای تصمیم‌ساز کشور، هم اقتدار ملت و ارتش کشور ما در سطح بین‌الملل به ظهور و تثبیت برسد و هم تاریخ مقاومت در برابر اسرائیل به قبل و بعد آن ضربه اساسی تقسیم شود. آری او به معنای حقیقی کلمه «عاش سعیداً و مات سعیدا» گشت. این‌ شهید و یارانش از معدود انسان‌هایی هستند که نه تنها حیاتشان در راه خدا سپری شد که آن خط سیر را با شهادت خود در بالاترین مرحله حیات عندالرب تزیین و تقویت کرد و بالاتر، بعد مرگشان را هم خداوند با بالاترین تأثیر در راه تثبیت حق بکار گرفت. شهید حسین امان‌اللهی نیز با آن قد رشید و رعنایش، و لطافت و خوش‌رویی کلام و رفتارش گرمابخش محفل آن شب بود. به هرحال جلسه زیبائی بود. فرمانده شهید بعد از شکر و سپاس از تیم پزشکی و ابراز عدم رضایت بابت زحمتی که در آن موقع شب فراهم آمده بود با شور و حرارت بالایی سخن می گفت آنهم سخنانی کاملاً امیدبخش، دلگرم کننده و نشاط‌انگیز. ✍دکتر ابراهیمی @defae_moghadas2
❣ موقع اذان، الله اکبر را که می‌گفتند، صیاد هم تکبیر نمازش را می‌گفت! این نماز اوّل وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزو متعلقاتش بود! دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار نماز آخرش را می‌خواند! ‌چنان با عشق نماز میخواند که گویی به آسمان وصل شده است! میگفت: هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندیم. به امامت خودش. 📚 شهید علی صیاد شیرازی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌@defae_moghadas2