❣روایت یک دیدار
ادامه 👇
بنابراین حالا با توجه به تجربیات مختلف چهلساله جبهه مقاومت ، باید ارزیابیها از واکنشهای احتمالی جبهه دشمن و سناریوهای مختلف بعد آن مجدد بر روی میز قرار گیرد. نوع پاسخ هم باید به گونهای باشد که به حفظ عزت نفس ملی بیانجامد. منتهی سؤال مهمی که پیش می آید اینکه چه کسی می تواند واکنش عملی دشمن و حجم و شدت آن را واقعیتر محاسبه کند!؟ آیا تعیین کننده اصلی را باید نیروهای میدانی بدانیم که آشنای به دیپلماسی نیز هستند و یا سیاسیونی که میدان را ابزار چالشی خود می پندارند!؟
قطعاً تصمیم گیران اصلی نباید گروههای باشند که قبلاً درپاسخ به جنایات ترور شهید سلیمانی و شهید فخری زاده محدودیت آفرین بودهاند. آنهایی می توانند عزت و اقتدار ملی را با بیشترین ضربه و کمترین عارضه فراهم کنند که خود در کوران مبارزهی رو در رو با دشمن به موفقیت های قابل قبول و شاخصی رسیدهاند. کسانی از تبار خود سردار سلیمانی و سردار رضی؛ و گرنه تکیه بر استدلال سیاسیون عافیت طلب دلنگران ، تکیه بر عصای چوبین پوسیده ای است که جز گرفتاری و حسرت بیشتر برای مردم نتیجهای ندارد. یک نمونه مشخص آن را در ابتدای جنگ داشتیم. با کشتی روسی برخورد شد خلیج فارس را ول کرد و در رفت، اما بخلاف نظر امام، با ورود ناو آمریکایی مماشات شد، شد عذابی دائم که تا پایان جنگ همراهمان بود. یقین دارم نیروهای فکور و منصف سیاسی نیز اگر از نزدیک در فضای عملیاتی آن بزرگان حضور می داشتند صحنه را طور دیگری تحلیل می کردند. ضمن اینکه می دانیم نه اسرائیل و امریکا قدرت پاسخ آن زمان را دارند و نه امر نامکشوف بیشتری . چراکه از همان روزهای اول حمله به غزه نیز معلوم بود که غرب با تمام ظرفیتش وارد این کارزار شده و کاملا حیثیتی تا محو غزه برنامه دارد و اگر بیشتر از این می توانست اقدام بکند درنگ نمی کرد. بنابراین مماشات و مخفیکاری بیشتر، فقط به تاخیر آتش بس الزامی به اسراییل و نابودی بیشتر غزه و هزینههای سنگین ملی و جبهه مقاومت می انجامد .
والسلام
✍دکتر ابراهیمی
دهم دیماه ۱۴۰۲
@defae_moghadas2
❣
❣چه زیباست سیاهی چادر شما،
نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم.
باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.
امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی #حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.
#شهید_مجتبی_باباییزاده
@defae_moghadas2
❣
❣به یاد شهید ابومهدی(محمد رضا زاهدی) سردار سرافراز سپاه قدس در سوریه و لبنان
و اذالنجوم انکدرت
هنگامی که ستارگان برجسته جهاد و مبارزه در عالم یک به یک در خون خود فرو می غلتند
دغدغه اصلی سالهای پایانی خدمت ابومهدی:
«من همه مشکلم این است که نمی توانم همپای نیروهایم بدوم»
دوازدهم یا سیزدهم بهمن 1400 بود، مصادف با ایام دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی. ساعت 22 شب؛
بعد از یک کارسنگین و پراسترس بیمارستانی، با پوششی سربی در کنار اشعه،که با امکانات کم همراه با نیاز و تقاضاهای بالای بیماران صورت می گرفت، بخصوص بعد از یک کار دوبارهای که بر روی یکی از فرماندهان مظلوم اردوگاههای فلسطینی صورت گرفته بود ،که تجربه یک «زندگی پس از زندگی» را پیدا نموده بود، با خستگی زیاد آماده استراحت شبانگاه شدم. اما دقایقی بیش از ورود من به اتاق نگذشته بود که درب اتاق نواخته شد: «تماس گرفتهاند یکی از بیماران نیاز به ویزیت دارد».
الله اکبر! نکند آن بیمار فلسطینی دوباره بدحال شده باشد.
به رغم خستگی بسیار، با اضطراب و نگرانی فوراً بلند شدم. با خود می گفتم: «خدا کند کاری نشده باشد و پرسنل مقیم بتوانند بیمار را تا رسیدن ما به بیمارستان و آماده شدن اتاق عمل آنژیوگرافی زنده نگهدارند» چرا که فاصله هتل که بیرون شهر دمشق بود تا بیمارستان زیاد بود. حدود یکساعت زمان می برد. به سرعت آماده حرکت شدم.
زمانی که سوار ماشین شدم خوشبختانه متوجه شدم بیمار مورد نظر، فرد دیگری است غیر از بیماران آن روز بیمارستان. نفس راحتی کشیدم که با پدیده فوقحادی روبرو نیستم. اما به هرحال بدن خسته و کوفته ناشی از کاری طولانی و سنگین در کنار اشعه و ذهن خسته ناشی از یک استرس طولانی آمادگی کار بیشتری را نداشت. از پذیرش هرکار بیشتر غیراورژانسی اکراه داشتم. مدیر برنامه که متوجه حال و هوای ما بود گفت : این ویزیت آخرشبی، برای معاینه یکی از فرماندهان ایرانی است که ده سال قبل سابقه عمل جراحی قلب باز داشته و اخیرا هم مجدد در سوریه آنژیوگرافی شده است.
✍دکتر محمود ابراهیمی
۱۴۰۳/۱/۱۵
@defae_moghadas2
❣
❣به یاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
خود این جملات اطلاعات مهمی را انتقال می داد. با وجود همه خستگیها اشتیاق مرا برانگیخت که ببینم این مجاهد فیسبیلالله و یارِ جانی روحالله و سیدعلی کیست که به رغم سن بالا و مشکلات طولانی قلبی، مدیریت میدانی نیروها را به عهده دارد. چون این پذیرش مدیریت با آن شرایط جسمی و سِنّی جز با «عهدی» که شخص در باور و اعتقاد خود به راه و هدف سیدعلی داشته باشد قابل توجیه نیست . این بود که فراتر از بحث پزشکی، خود مشتاق زیارت ایشان شدم. اما آن دوست ادامه سؤالات ذهنی مرا هم پاسخ داد . قبل از آنکه بپرسم چرا این موقع شب؟ چرا این دیدار برای فردا هماهنگ نشده؟ بیان کرد: «چون این فرمانده جدیداً از جبهه حلب برگشته است و یکی دوساعتی هم بیشتر فرصت حضور در دمشق را ندارد دوستان بهداری سپاه در سوریه مصلحت دیدهاند که شرایط قلبی ایشان در این فرصت کوتاه حضورشان در دمشق توسط اساتید ایرانی ارزیابی شود». اما هنوز هم معرفی نکرده بودند که با چه مقامی روبرو می شویم. تصور من این بود که احتمالاً یکی از فرماندهان رده سوم و چهارم سپاه باشد. چرا که دلیلی نداشت بیماری قلبی پیشرفته یک فرمانده ارشد را در سوریه مورد ارزیابی آنژیوگرافی و درمان قرار دهند ولی به هرحال اکنون دیگر موقعیت فرماندهی او برای من مهم نبود. خود دیدار آن شخص مهم بود حتی اگر در حد یک فرمانده گروهان باشد. از طرفی در آن چند روز متوجه شده بودم که دوستان بهداری سپاه سوریه برای تمام نیروها در هر سطح از خدمت که باشند سنگ تمام می گذارند؛ که خود دریافت این حس از عملکرد آنها نیز به ما انگیزه خدمت بالاتری می بخشید که صبورانهتر عمل کنیم.
به هرحال این مسیر طولانی طی شد و ما در یکی از خیابانهای عادی دمشق پیاده شدیم. ورودی منزلی هم که وارد آن شدیم کاملاً عادی بود. درب منزل و ورودی اتاقها باز بود؛ بدون هیچ نگهبان، گیت بازرسی و یا مونیتور واضحی. ورودی منزل، یک فضای دو ونیم در سه تا سه و نیم متر بود که فقط گنجایش پارک یک ماشین را داشت. با نردهای که آن را از خیابان جدا می کرد و کاملا هم باز بود. یعنی حیات خاصی در کار نبود . در انتهای این فضای محدود سرباز، دو سه پله پایینتر، دو درب از روبرو و کنار باز بود. بدون هیچ مونیتور و مأموری بر سر در آن. شرایط فوق العاده عادی بود. من بیهوا از درب روبرو وارد شدم چون تصور می کردم از این نقطه به بعد احتمالا با تعویض وسیله و یا با عبور از گیتهایی امنیتی، تازه باید برای دیدار فرمانده به سمت یک محیط نظامی خاص حرکت کنیم. اما همین که وارد اتاق شدیم با کمال تعجب و البته خوشوقتی زیاد با سردار سرافراز سپاه اسلام حاج ابومهدی(زاهدی) روبرو شدیم . شهید حسین اماناللهی و دو نفر دیگر نیز حضور داشتند که ممکن است اکنون آنها نیز جزو شهدا باشند. شرایط منزل بسیار عادی ولی تمیز و مرتب بود؛ بدون هیچ محافظ ، سلاح، و یا لباس فرمی؛ نه در بیرون و نه در داخل منزل.
✍دکتر محمود ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣یک شب شهید اکبر شجره نگهبان بود امّا بنده خدا به خاطر خستگی زیاد همان جا کنار میله خوابش برده بود.
محمد حسین وقتی که از راه می رسد و اکبر را در خواب می بیند دیگر بیدارش نمی کند خودش می نشیند و تا صبح نگهبانی می دهد.
نزدیک صبح وقتی اکبر بیدار می شود و محمد حسین را در جای خود می بیند خیلی خجالت می کشد محمد حسین هم برای تنبیه اکبر شب او را سر پست نمی گذارد.
خیلی عجیب است که برای تنبیه یک نفر به جای اضافه کردن مدت نگهبانی اش او را از انجام کار محروم کنند برای بچّه های اطّلاعات شاید یکی از سخت ترین مجازات ها همین بود.
مثلاً اگر کسی را توی معبر نمی فرستادند انگار بزرگترین توهین را به او کرده بودند و این ها همه به خاطر جوی بود که محمد حسین در واحد به وجود آورده بود.
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
@defae_moghadas2
❣
❣با یه عده طـــلبه آمدند قم.
همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب #امام حسیــــــن'علیه السلام' رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود:
"ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره"
یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،
گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.
آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.
گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون
جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..
روی سربند نوشته بود ؛
"أنا زائر الحســــــین ع"
#طلبه_ شهید_محسن_درودی
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *شهید نادر نبهانی
تاریخ تولد :1343/1/15
تاریخ شهادت :1363/2/14
منطقه عملیاتی سومار
🌹شادی روحش صلوات
*ستاد یادواره شهدای ویس*
@defae_moghadas2
❣بیاد شهید ابومهدی( محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
من قدری بهتزده شدم اما فرمانده شهید از همان ابتدای برخورد بسیار صمیمی، پرانرژی، خنده رو ، خوش سخن و جذاب ظاهر شد. به هیچ وجه حالتهای هیجانی، گرفتگی و یا اضطرابی که معمولاً در مسوولان ارشد میدانی با تلنباری از مشکلات و گرفتاریها دیده می شود در او ظاهر نبود. اطمینان و قوت قلب عجیبی در رفتار و گفتارش حاکم بود. انگار که هیچ دغدغهای نداشت.
جالب است که بعد متوجه شدم این شادی و خوشرویی شهید به گونهای همیشگی بوده است که یکی از دوستان ایشان به طنز به ایشان گفته است: «اگر شما شهید هم بشوید در روزهای عادی نخواهد بود باید روز سیزده فروردین باشد که همه در طرباند». عجیب است که سرنوشت قهرمان ما هم چنین می شود. شهادت در سیزده فروردین رخ می دهد اما چه سیزده فروردینی! روز قدر بیست و یکم ماه مبارک رمضان! روز شهادت مولا و سرورشان آقا امیر مؤمنان و شنبه قبل از روز قدس! محل شهادت نیز کنسولگری ایران.
این شهادت با آن شرایط باعث می شود که هم روز قدس پرمشارکتی را رقم بزند و هم دلایل لازم را برای بسیج افکار و اردهها، از هر طیف و جریانی در سطح ملی و بینالمللی برای زدن ضربهای اساسی به صهیون فراهم آورد. یعنی نه تنها زمان که مکان شهادت هم از هر حیث برای شهید بهترین بُرد و اثر را برای آزادی قدس که هدف اصلی او بود تولید می کند. در حالیکه اگر در حلب توسط داعش و یا در هر نقطه دیگری جز ساختمان کنسولگری به شهادت می رسید چنین تاثیری را پیدا نمی کرد. یعنی شهادت او نیز فتح باب دیگری شد بس عمیقتر از حیات ظاهر او؛ بگونهای که با زمینهسازی اولین حمله مستقیم ایران به اسرائیل(وعده صادق)، باعث شد که با کنارزدن پسماندهای ذهنی «تله تنش» در نیروهای تصمیمساز کشور، هم اقتدار ملت و ارتش کشور ما در سطح بینالملل به ظهور و تثبیت برسد و هم تاریخ مقاومت در برابر اسرائیل به قبل و بعد آن ضربه اساسی تقسیم شود. آری او به معنای حقیقی کلمه «عاش سعیداً و مات سعیدا» گشت. این شهید و یارانش از معدود انسانهایی هستند که نه تنها حیاتشان در راه خدا سپری شد که آن خط سیر را با شهادت خود در بالاترین مرحله حیات عندالرب تزیین و تقویت کرد و بالاتر، بعد مرگشان را هم خداوند با بالاترین تأثیر در راه تثبیت حق بکار گرفت.
شهید حسین اماناللهی نیز با آن قد رشید و رعنایش، و لطافت و خوشرویی کلام و رفتارش گرمابخش محفل آن شب بود.
به هرحال جلسه زیبائی بود. فرمانده شهید بعد از شکر و سپاس از تیم پزشکی و ابراز عدم رضایت بابت زحمتی که در آن موقع شب فراهم آمده بود با شور و حرارت بالایی سخن می گفت آنهم سخنانی کاملاً امیدبخش، دلگرم کننده و نشاطانگیز.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣ موقع اذان، الله اکبر را که میگفتند، صیاد هم تکبیر نمازش را میگفت!
این نماز اوّل وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند!
اصلاً جزو متعلقاتش بود!
دیدهاید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار نماز آخرش را میخواند! چنان با عشق نماز میخواند که گویی به آسمان وصل شده است! میگفت: هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندیم. به امامت خودش.
📚 شهید علی صیاد شیرازی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
@defae_moghadas2
❣
❣یک شب که تعدادی از خلبان ها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد یکی میگفت: من به خاطر حقوقی که به ما میدهند میجنگم، یکی دیگر میگفت: من به خاطر بنی صدر میجنگم. یکی میگفت من به خاطر خودم میجنگم و دیگری گفت من به خاطر ایران می جنگم. شهید کشوری گفت: من همه این ها را قبول ندارم تنها چند تا را قبول دارم و گفت: من به خاطر خدا می جنگم
#شهید_احمد_کشوری
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *شهید سید طاهر مشعشعی
تاریخ تولد :1339/10/1
تاریخ شهادت :1362/2/15
منطقه عملیاتی کردستان
🌹شادی روحش صلوات
*ستاد یادواره شهدای ویس*
@defae_moghadas2
❣بیاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
چنان خودمانی حرف می زد و مطالب متنوع مطرح می شد که من با تعجب به مسئول هماهنگی آن ملاقات گفتم مگر ایشان نباید ملاحظه مسائل اطلاعاتی را بنمایند؟ گفتند ایشان تیم پزشکی را خودی حس می کند. از همراهی حضورش با نیروهای میدان می گفت بگونهای که من احساس کردم نزد ایشان همراهی با یک سرباز جزء ، معادل ارتباطی که با افسران رده بالا هست اعتبار و اهمیت دارد!
این نگرش حرفهای انسان را مجذوب و کنجکاو می کرد که ایشان با چه فلسفهای از پیکار و نبرد رشد کرده و بزرگ شده است!
در حالی که بعد احوالپرسی و دیده بوسیهای اولیه با فاصله از ما، در سمت مقابل رختخوابی که پهن بود نشسته و لحافی هم بر روی دوپایش بود و با روحیه و نشاط بالایی هم همه را مجذوب سخنان خود نموده بود متوجه شدم پای چپ خود را بیقرارانه مدام تکان می دهد. به شیوه تکانی که معمولاً انسان از سر درد و ناراحتی، ناچار به عضو خود می دهد! با این وجود در صورت و کلام وی چیزی از این ناراحتی دیده نمی شد. پرسیدم پایتون مشکلی دارد؟
گفت : در دوران دفاع مقدس ترکشی بر نخاع من نشسته که باعث شده اعصاب حرکتی پا آسیب ببیند و عضلات آن به تحلیل برود ، اما در مقابل اعصاب حسی پا به شدت تحریک شده و همیشه یک احساس سوزش و سرمای شدیدی در پای خود دارم بطوریکه حتی در گرمای شدید تابستان جنوب ایران نیز از جوراب های ضخیم استفاده می کنم. برای قابل تحمل شدن این مسأله، بچههای حزبالله برای من یک جوراب برقی هم گرفته بودند اما چون استفاده از آن راحت نبود و پا را اذیت می کرد کنار گذاشتم.
قبل از اینکه بپرسم این درد دائم پا را چگونه تحمل می کنی؟ سوال را خواند و ادامه داد: هر موقع حس می کنم خیلی در فشارم به یاد می آورم جانباز محترمی را که از شدت درد پتو را گاز می گرفت تا صدای آه و دردش دیگری را معذب نکند؛ یا جانباز دیگری را که او نیز در شرایط بسیار دشوار و عذاب آوری به شکل خاصی درد و ناراحتی خود را پنهان می کرد و قورت می داد و می گفت برای خداست باید صبوری کرد!
یعنی: « با تأسی به موارد بسیار دشوارتر سعی می کرد به درد خود آرامش ببخشد و به خدمت خود ادامه دهد»
و عجیب بود که در زبان و سیمایش ذرهای از آن درد عیان نبود. تازه فهمیدم دلیل قرارگرفتن در آن فاصله برای گفتگو که بظاهر بر رختخواب استراحت خود بود و آن طرز نشستن و انداختن لحاف بر روی دو پا، چه بوده است!
ابتدای امر فکر می کردم ما مزاحم خواب ایشان شدهایم و در دل می گفتم: این رختخواب ، با این گفته رابط که ایشان فرصت حضور کوتاهی در دمشق دارند همخوانی ندارد! و از طرفی نشاط بالای ایشان نیز فاقد هرگونه علائمی از خستگی و خوابآلودگی است؟ پس علت انتخاب رختخواب برای نشستن در مقابل ما چیست؟
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣بیاد شهید ابومهدی (محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
🌹بعد از گفتمانهای اولیه از شرایط قلبش پرسیدم. فرمودند ده سال قبل تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفتهاند و اخیراً هم با وجود مشکلی که بخصوص در پای چپ دارند توسط یک پزشک سوری وادار به انجام تست ورزش با تریدمیل شدهاند که در حین تست بر روی دستگاه به زمین خوردهاند. بعد آنهم در همین دمشق تحت عمل آنژیوگرافی قلب از طریق شریان دست راست و چپ قرار گرفته است.
تعجب کردم. دوستان متخصص قلب می دانند که چه اشتباهاتی صورت گرفته است. خداوند در هر دو مورد به او رحم کرده بود. اشتباه چنان فاحش بود که با هر کدام از عوارض این دو عمل ممکن بود ما فرمانده خود را از دست دهیم. بنده در آن لحظه چیزی در این باره نگفتم فقط با توجه به شناختی که از امکانات قلبی دمشق و نیروهای تخصصی آنجا در بیمارستان پیدا نموده بودم که می دانستم پزشکان حاذق، کارآشنا و در دسترسی هم وجود داشتهاند از این مدل چک آپی که برای ایشان بوجود آمده بود دچار تردید شدم، بعدها به نیروی رابط پیام دادم که حواستان جمع باشد ممکن است در این برنامه ها نقش یک نفوذی وجود داشته باشد!
به هرحال، بعد از گرفتن شرح حال و انجام بررسی های اولیه با نوارقلب و اکوکاردیوگرافی ، پرسیدم مشکل اصلی که شما به لحاظ سلامتی حس می کنید چیست؟
با توجه به گذشت ده سال از عمل جراحی قلب باز که معمولاً بیشتر آن رگهای پیوندی مسدود می شود و حجم بالای استرس کاری ایشان که تشدید بیماری می کند انتظار داشتم از پیشرفت مشکلات قلبیاش بگوید اما بخلاف انتظار هیچ شکایتی از این بابت نداشت، بلکه ابراز داشت:
«تنها ناراحتی من این است که نمی توانم همپای نیروهایم در منطقه عملیاتی بدوم»!!!
علت آن معلوم بود. ارتباطی به مشکلات قلبی ایشان نداشت. از اساتید جراح اعصاب و نخاع هم کمک بیشتری بر نیامده بود. اما نکته جالب این بود که ایشان حتی از پای خود نیز شکایتی نکرد بلکه از محدودیتی که برای وی تولید شده بود و نمی توانست همپای نیروهای خود در میدانهای عملیات بدود شکوه می کرد! در حالیکه می دانیم برای یک فرمانده ارشد ستادی هیچگاه نیازی به همپایی عملیاتی با نیروها نیست. آن هم بعد از حدود دو بار خدمت تا مرز بازنشستگی با آن مسوولیتهای سنگین و با آن همه مشکلات جسمی و آسیبهای جانبازی متعددی که داشت.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *شهید سعید علی نژاد
تاریخ تولد :1343/11/2
تاریخ شهادت :1361/2/16
عملیات بیتالمقدس
🌹شادی روحش صلوات
*ستاد یادواره شهدای ویس*
@defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ یکی از علتهایی که خدا شهید سلیمانی را اینقدر عزیز کرد همین مطلب است.👆
@defae_moghadas2
❣
❣بیاد شهید ابومهدی(محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس
من پیشینه این نوع عملکرد را در فرماندهی و مدیریت جنگ ، ابتدا از زبان ابوطالب در وصف عبدالمطلب، ، و سپس از زبان امام علی علیهالسّلام در وصف پیامبر خدا(ص) خوانده بودم که این دو بزرگوار خود پیشاپیش سپاه، سپر افسران جنگاور خود می شدند اما اینک شمهای از آن عملکرد را با شجاعت و قوت قلبی در مبارزه که قطعاً باید بر مبنای آگاهی و یقین برمبدا و معاد و مسیر حرکت شکل گرفته باشد در گفتار شخصیتی که پیش روی خود داشتم حس می کردم.
با وجود تجربه حضور در میدان جنگ، هاج و واج مانده بودم که در مقابل چه کسی نشستهام! هم از شیوه کار و هم از اینکه این شوق خدمت چگونه، تا به کی و تا به کجا در وجودش زبانه می کشد؟ آنهم در آن محیط بسیار کسل کننده و پر از نفوذی سوریه، و در همهمه یک جنگ ترکیبی بسیار پیچیده از نواحی مختلف و از طرف نیروهای مختلفی که پشتوانه اطلاعاتی و عملیاتی استکبار غرب را با تمام توان همراه خود دارند!
هرچه جلسه بیشتر پیش می رفت گیجتر می شدم .
ـ نمی دانم آیا تعجب ذهنی مرا متوجه شده بود یا نه؛ که سخن را به ذکر خاطراتی از شهدای پیشین چرخاند. از جمله از زمانی گفت که در عملیات کربلای پنج، سنگر فرماندهیاش در کنار سنگر فرماندهان شهید احمد کاظمی و حسین خرازی در زیر یک پل قرار گرفته بود و هر سه خسته و خواب آلود شده بودند و شهید کاظمی بیشتر، و آنگاه آمدن فرشتگان از آسمان همراه با نقشه عملیاتی در منظر شهید کاظمی، و بازخواست آنها از فرماندهان نسبت به چگونگی عبور دادن نیروها از محورهای عملیاتی که منجر به تعدادی کشته شده بود. و اینکه در این دنیا حتی کارهای خوب خدایی هم حساب و کتابی جدی دارد چه برسد به کارهای مباح و یا دنیایی.
تازه من متوجه شدم که ایشان یک سپاهی متعارف نبوده که در سیر زمان طولانی بعد از جنگ به آن جایگاه استراتژیک فرماندهی رسیده باشد بلکه در زمان عملیات کربلای پنج هم در رتبه آن سرداران شهید والامقام قرار داشته است.
جالب است که عاقبت نیز جایگاه ابدی خود را در کنار آن دو بزرگوار می یابد!
اخ فیالله!
واقعاً چقدر صمیمیاند این دوستان!
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.
#شهید_سردار_سلیمانی
@defae_moghadas2
❣
❣صبحانه ای که به خلبان ها میدادم،کره، مربا و پنیر بود. یک روز شهید کشوری مرا صدا زد گفت: فلانی! گفتم: بله گفت: شما در یک منطقهی جنگی در مهمان سرا کار میکنید. پس باید بدانید مملکت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر میبرد. شما نباید کره،مربا و پنیر را باهم به ما بدهید. درست است که ما باید با توپ و تانک های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمیشود ما این گونه غذا بخوریم. شما باید یک روز به ما کره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از این ها استفاده کنیم وگرنه این اسراف است.من از شما خواهش میکنم که این کار را نکنید. من گفتم: چشم
#شهید_احمد_کشوری
@defae_moghadas2
❣