چشمهايي اشكآلود كه با حلقهاي سياه محاصره شده بود، كسي را نميديد. لبهاي دعاخوان، بياعتنا ميخواند: يا وجيها..
صافي از كوره در رفت و پرخاشگرانه بر سرشان فرياد زد و گفت: يا وجيها عندالله توي سرتان بخورد. يا وجيها عندالله به كمرتان
بزند. اين ماشينها مال كدامتان است؟ هر كي ماشين دارد بلند شود. لااقل سويچ ماشينهاتون را بدهيد.اما فايده نداشت انگار همه صم بكم با دعا دروغ ميبافتند. اصلاً انگار اينجا هيچكسي وجود نداشت. اين همه هيچكس درخواست كمك را ميشنيدند، ولي هيچ عكسالعملي نشان نميدادند. شايد نميفهميدند چه اتفاقي افتاده است. انگار معني زخم و خون را حتي نميتوانستند هجي كنند. صداي يا وجيهاً عندالله همچنان فضاي سنگر را پر كرده بود. صافي و بچهها دانستند كه از طرف آنها آبي گرم نميشود. پس بگذار تا صبح قيامت لق لقه دعا بر زبان برانند. وقتي چيزي در دل نيست كه ارتباط حاصل شود، بگذار بر اين آخور نشخوار كنند و تصويري از جبهه نديده و نشنيده و حس نكرده را با خود حمل كنند.
گفتم: صافي! اينقدر حرف نزن. برو به كارت برس. بالاخره با جنب و جوش بچهها و ناله زخميها جلسه دعا به هم خورد. چند ساعتي به شروع عمليات مانده بود و فرماندهان در سنگر بيسيم هم همه مشغول كار بودند. گلولهها بر طاق سنگر ميخورد و با هر انفجاري، لاشخورها مانند گله گوسفند رم ميكردند. زخميها همچنان آنجا ماندند.
پس از 10 ماه بسيج امكانات و مقدورات كشور و استفاده از تبليغات گسترده و وسيع مبني بر تعيين سرنوشت جنگ در شرايطي كه منابع صنعتي و اقتصادي و مراكز آب و برق كشور هدف بمباران شديد و گسترده دشمن قرار داشت، عمليات آغاز شد. عمليات كه شروع شد، خودم را با ويلچر به كنار مرتضي كه در قسمت فرماندهي مشغول كار بود و با بيسيم داشت با كميل حرف ميزد، رساندم.غواصها رفته بودند و رابطين لشكر مدام به سنگر ميآمدند و ميرفتند و زمين ميلرزيد. يكي بالاي سنگر روي پل ايستاده بود و انگار چاووشي ميكرد. دستش را در بناگوش گذاشته، با آواي بلند ميخواند: هر كه دارد هوس كرببلا بسمالله.
آتش بسيار سنگين بود و او تكان نميخورد و مدام ميخواند. شواهد و قرائن نشان ميداد كه دشمن از طرح عمليات ما آگاه شده و با آمادگي و هوشياري كامل، مهمترين معبر عملياتي را مسدود كرده است. دشمن دو طرف معبر كمعرض آبي امالرصاص را كه از آن به عنوان تنگه عمليات ياد ميشد، بسته بود. صداي حاج بصیر از آن سوی خط به گوش ميرسد: آقا مرتضي! به لطف خدا و همت بچهها ما خط اول را شکستیم، انشالله اگر خدا یاری کنه ما تا کربلا پیش میرویم. تمام کانال و منطقه را بچهها تصرف کردند. الان دارند اسرا را به پشت جبهه منتقل میکنند. ما تا آخر ایستادیم. به امام بگو بچهها تا آخرین قطره خونشان ایستادهاند. انشالله ما آمادهایم برای ادای تکلیف. برای ما دعا کنید. دل خانواده شهدا را شاد کنیم.اما با وجود شكسته شدن خطوط دشمن، امكان تداوم عمليات وجود نداشت. صداي خبرهاي درگيري از بيسيمها، پشت سر هم به گوش ميرسد. مرتضي به بيسيمچي حاج بصير ميگويد: به حاجی بگو عملیات شکسته، بچهها را بکش عقب؛ عقب نشینی کنید، عملیات لو رفته، جلو نرید.
صداي فرمانده گردان مالک كه با حاج بصیر صحبت میکند، به گوش ميآيد. مرتضي كلافه منتظر اقدام حاج بصير است. از بيسيمچي ميپرسد: چي شد علي؟ لحظات به كندي پيش ميرود. ناگهان صدايي با گریه از پشت بيسیم به گوش ميرسد: حاج حسین و یارانش رفتند به میدان برای جنگیدن.
مرتضي دوباره با تحكم ميگويد: به حاجي بگو جلوتر نرید، نرید جلو؛ عملیات لو رفته، رادارهای جاسوسی آمریکا، کل عملیات را از قبل گذاشته کف دست عراقیها، راهی نیست؛ برگردید.مرتضي گاهی به او و گاهی به گردانهای دیگر همه را دستور به عقب نشینی میدهد، دوباره روی سر بيسيمچي داد میکشد: چی شد علی؟
بيسيمچي با گريه ميگويد: حاج حسین میگوید، من کجا برگردم؟ اینجا شده قتلگاه، نیروهام همه شهید شدند، افتادند. میگه ما به امام قول دادیم که تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خون میایستیم. میگه کجا برگردم عقب؟مرتضی ميگويد: گوشی را بده به حاج حسین.
لحظه و لحظات با چه جان كندني ميگذرند و انگار صداي بيسيمها انتظار را به سخره گرفتهاند. دوباره صداي بیسیمچي ميآيد و خبر ميدهد که حالا حاج حسین خرازی و حاج بصیرند که دوتائی از قایق پیاده نمیشوند. مرتضی ميگويد: گوشی را بده به حاج بصیر.
گوشي كه به حاج بصير داده ميشود، مرتضي ميگويد: حاج حسینجان! اطاعت از فرماندهی واجب استها. واجب... مرتضی به او امر میکند که: باید برگردی، این دستوره.دقايقي صدا از گوشي نميآيد. مرتضی باز داد و فریاد میکند و ميگويد: علی امانی بدون حاج بصیر برنگرديها.
بيسيمچي با صداي همچنان بغضآلود جواب ميدهد: چشم؛ حاج بصير با حاج حسين خرازي از قايق پياده شدند.روضه غریبي توی دلم خانه كرد. عمليات تا ساعت دو و سه ادامه داشت تا اينكه ناگهان تمام شد. من كه تا كنون چنين عملياتي را نديده بودم، تعجب كردم. همه در آبراه ابتداي محور، زخمي و شهيد شدند. اصغر تقييار و محمد زاهدي و خيليهاي ديگر
در همين محور به شهادت رسيدند. عمليات شكست خورده بود و لاشخورها مثل جنيان ناپديد شده بودند. مرتضي پشت بيسيم وارفت و از خود بيخود شد. از او پرسيدم: چته؟آرام و مأيوسانه گفت: خلاص شد.
با تعجب چشمانم را دراندم و پرسيدم: حالا؟!گفت: آره.
با صدايي تأسفبار و بغضآلود گفت: همه كارها لو رفت. ديگر اخمهاي فرماندهان هم توي هم رفته بود و من هم همچنان روي ويلچر نشسته و به آنها مينگريستم. هوا كم كم روشن شد و كار هم تمام شده بود. نيروها همه در جزيره بودند. آنها خط را شكسته بودند، اما نه خطي كه بشود تثبيتش كرد. كارها از هم گسيخته و عنان از دست رفته بود. مرتضي به فريدون گفت: برو آنور تو جزيره ببين چكار ميشود كرد؟
...یکی از کتابها، تاریخچه این عملیات را چنین معرفی میکند: عمليات كربلاي 4 در تاريخ 3/10/65 با رمز مبارك محمدرسولالله (ص) با هدف انهدام نيروهاي دشمن در منطقه عملياتي غرب اروندرود آغاز شد. در اين عمليات نيروهاي خودي فقط توانستند در جزاير سهيل،پقطعه، امالرصاص، امالبابي و بلجانيه نفوذ كنند و علت اصلي آن آگاهي دشمن از حمله نيروهاي اسلام بود.
(یک چای داغ تنگ غروب- رو
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
#معرفیآثارپیشکسوتان
#اهلقلماستاناصفهان
📝عنوان کتاب: گزارشی از زندگی من
💢یادداشت های روزانه سردار شهید علی رضائیان از سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲
🔺 صبح در شهرک دارخوین بودیم که خبر رسید عراقیها به جاده خونین شهر حمله کردهاند و برادر کاظمی فرمانده تیپ نجف از ناحیه صورت ترکش خورده است، در حالت بیهوشی طبق گفته خودش امام زمان عج را در خواب دیده بود ایشان گفته بودند: بلند شو برو پیروز هستید...
✍ به همت: جانمراد احمدی
🔸ناشر: ستارگان درخشان
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ گردان یازهرا (سلام الله علیها )
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
34.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گردان یا زهرا ( سلام الله علیها )
مصاحبه
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
🍃🔹سالروز ولادت نائب الامام، احیاگر اسلام ناب محمدی، منادی وحدت، قیام و عدالت و پیشوای شیعیان و مستضعفان جهان حضرت امام روح الله الموسوی الخمینی گرامی باد.
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر آزاده و جانباز مرتضی حاج باقری
فرمانده تخریب لشکر ثارالله
خاطره از شهید حاج قاسم سلیمانی ( ۱ )
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر آزاده و جانباز مرتضی حاج باقری
فرمانده تخریب لشکر ثارالله
خاطره از شهید حاج قاسم سلیمانی ( ۲ )
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور سردار دلها در مراسم شهید حاج احمد کاظمی سال ۸۴
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس🌷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیتنامه شهید احمد فرقانی
@defaehmoghadasesfahan
اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷