🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان'زهرابانو💗
قسمت124
حدود ساعت ده صبح بود که بیدار شدم.
بعد از یک دوش حسابی حالم کلی بهتر شد. پاهایم کمی ورم داشت ولی دردش خیلی کمتر بود.
سرگرم کارهایم بودم که در اتاق را یکی زد.
آقاسید که نبود.
پس کی می توانست باشد.
بلند شدم پشت در گفتم:
- بفرمایید
- سلام عزیزم اکرم خانم هستم همسر روحانی کاروان...
سریع به قیافه ام سر و سامانی دادم و در را با رویی خوش باز کردم.
- سلام روزبخیر خوش آمدید.
- سلام عزیزم آقاسید گفتند شما نرفتید زیارت من و حاج آقا هم همین الان آمدیم خواستیم تا بازار برویم گفتم اگر می خواهید با ما بیا تا تنها نباشید.
دودل بودم که چه کار کنم؟
آقاسید گفته بود تنها بیرون نروم.
ولی من که تنها نبودم.
بهتر بود همراهشان بروم تا کفش راحتی برای خودم بخرم.
گفتم:
- اگر مزاحم نیستم باشه می آیم.
- این چه حرفیه عزیزم ما منتظرت هستیم بیا تا با هم برویم.
همراهشان به بازارهای مدینه رفتیم.
من دنبال کفش راحتی بودم ولی آنها دنبال پارچه های گیپور و ....
یک ساعتی چرخیدند منتظر موقعیتی بودم تا برای خودم کفش بخرم که با گوشی روحانی کاروان تماس گرفتند و خواستند که به جایی برود.
اکرم خانم رو به من گفت:
- عزیزم ما باید جایی برویم
سریع گفتم مشکلی نیست من تنها برمیگردم ودر دل خوشحال بودم که بالاخره می توانم برای خرید کفش چرخی بزنم که گفت:
- نه اول شما را تا هتل می رسانیم بعد می رویم!
هرچه گفتم خودم برمیگردم فایده نداشت ناچار قبول کردم نه کفشی خریدم نه چیزی فقط یک ساعت الکی دنبالشان رفتم.
تا دم هتل همراهم آمدند بعد خداحافظی کردند و رفتند.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@Defenderp
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
قسمت125
هتل تقریبا خلوت بود.
من هم به طرف آسانسور رفتم تا زود تر خودم را به اتاقم برسانم.
سر به پایین نگاه به کفش های بد سفرم کردم و زیر لب هرچه دلم خواست به آن ها نسبت دادم.
در همین لحظه سایه ی یک مرد را پشت سرم حس کردم سریع بر گشتم که با چهره ی هیز و خندان گارسون عرب روبه رو شدم.
گلویم از وحشت خشک شده، آب دهانم را قورت می دهم و دیگر منتظر آسانسور نشدم سریع به طرف پله ها راه می افتم که صدای کلفتش را میشنوم به عربی چیزهایی می گوید که وحشتم بیشتر شد ترس به دلم بد جور راه پیدا کرده بود پاهای دردناکم را تند کردم و با حالت دویدن به طرف پله ها رفتم.
حس اینکه دارد پشت سرم می آید را داشتم اما به روی خود، نمی آوردم که وقتی صدای ایرانی، جمیله و حبیبتی را شنیدم روح از تنم بیرون رفت.
داشتم می مردم از ترس و وحشت...
به طبقه ی اتاقم که رسیدم امید توی وجودم شکل گرفت کلید را بیرون آوردم تا در را باز کنم ولی لرزش دستانم نمی گذاشت.
خودش را کنارم رساند و با هیزی تمام به چشمانم نگاه کرد و گفت:
حبیبتی صیغه!
گنگ نگاهش می کردم اگر دستگیره در نبود تا خودم را نگه دارم بی شک فرش زمین شده بودم.
از تصور اینکه دست ناپاکی مرا حس کند می مردم...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو 🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@Defenderp
اینجمعھوآنجمعھ..
بگـوتاکیوتاچند..
مردیمکہما..
خانہاتآبـادکجایۍ..؟!🚶🏿♂
آهـویتوام..
دامچہباشدچہنباشد..
منصیدتوام :)!
حضـرتصیادکجایۍ..؟!🚶🏿♂
#اللهمعجللولیکالفـرج:)
هدایت شده از دلتنگِ حرم ؛
- #چالش😌😂
چالشرفیقجان .🙋🏼♀💕
شرڪت کننده9⃣
-- -- -- -- -- -- -- -- -- -- -- --
اگـہرفـیقجونۍدارۍجویـنبده💃💛
« https://eitaa.com/joinchat/2588344454C14ece37d95 »🍕🛒🌸 .
#چادرانہ
چراحجابترورعایتنمیکنی؟
ـ چونهنوزبچهاموتنها۱۸سالمه !
چرانمازنمیخونی؟
ـ چونهنوزبچهاموتنها۱۸سالمه !
چرابانامحرمحرفمیزنی؟
ـ چونبچههستموتنها۱۸سالمه!
چراوچونهایزیادیهستکهدرجوابتمامی
آنهامیتوانگفتچونهنوزجوانموبچهولی...!
" ولییادمانباشدفاطمهیزهرا(س)هم
تنها۱۸سالداشت.. ـ !
#چادر✨
گنجیست👑 کہ رسم نقشہ اش خوانا نیست...
از راز صدف🐚 کہ هرکسۍ دانا نیست🙃
در معرض نگاه هرپستۍ بودن.....
شایستہ ۍ یک پرنسس😇 رعنا نیست❣
تو شمال شهر تهران ،
یه قنادی باز شد
اسمش محسن قناد بود.
.فقط پولدارا میتونستن اونجا
خرید کنن
،یه روز که تعدادی از پولدارا
تو قنادی در حال خرید بودن
یه گدای ژنده پوش وارد شد
و تموم جیبهاشو گشت ،
یه ۵۰ تومنی پیدا کرد
و گذاشت رو میز ،
گفت اینو شیرینی بهم بده !!!!
مدیر قنادی با دیدن این صحنه
جلو اومد و به اون فقیر تعظیم کرد
و با خوشحالی و لبخند
ازش حال پرسید و گفت :
قربان !
خیلی خوش اومدید
و قنادی ما رو مزین فرمودید ...
پولتون رو بردارید
و هر چقدر شیرینی دوست دارید
انتخاب کنین !!!!
امروز مجانیه اینجا ...
پولدارا ازین حرکت ناراحت شدن
و اعتراض کردن که
چرا با ما
اینجوری برخورد نکرده ای تا حالا ؟
مدیر قنادی گفت :
شما هم اگه مثل این آقا تموم داراییتون رو ،
رو میز میذاشتین ،
جلوتون تعظیم میکردم .
●ﺩﺭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﺧﻄﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ،
ﺷﺐ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ، ﺯﻣﻴﻦ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻲ،
ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻏﻀﺐ،
ﮐﻮﻩ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ،
ﺭﻭﺩ ﺑﺎﺵ؛
● ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺑﺎ ﺩﻳﮕﺮﺍن
دریا باش
يه فلج قطع نخاعى
از خواب كه بيدار میشه
منتظره يک نفر بيدار بشه،
سرش منت بذاره
و ببرتش دستشويى و حمام
و كاراى ديگه شو انجام بده.
ميدونى
آرزوش چيه؟
فقط يكبار ديگه خودش بتونه
راه بره و كاراشو انجام بده...
يه نابينا
از خواب كه بيدار ميشه،
روشنايى رو نميبينه،
خورشيد و نميبينه،
صبح رو نميبينه.
ميدونى آرزوش چيه؟
فقط يكبار فقط يكروز
بتونه نزديكاش و عزيزاش
و آسمون و و زندگى رو
با چشماش ببينه...
يه بيمار سرطانى
دلش ميخواد خوب بشه
و بدون شيمى درمانى
و مسكن هاى قوى زندگى كنه
و درد نكشه...
يه كر و لال آرزوشه بشنوه
وبتونه با زبونش حرف بزنه...
يه بيمار تنفسى دلش ميخواد
امروز رو بتونه
بدون كپسول اكسيژن
نفس بكشه...
يه معتاد در عذاب
آرزوى بيست و چهار ساعت
پاكى رو داره...
الآن مشكلت چيه دوست من؟
دستتو ببر بالا
و از ته قلبت شكرگزارى كن
که از قدیم گفتن
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند
با تمام وجودت
از نعمتايى كه خدا بهت داده
استفاده كن
.
تو خيلى خيلى خيلى خوشبختى،
ناشكرى نكن.
آسونا روخودت حل كن
سختاشم خدا.
ﺩﻋﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ امروز من
برای شما
ﺧﺪﺍﯾﺎ !
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ !
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ !
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ !
ﮐﻪ :
ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ !
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ !
ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ !
ﯾﺎ ﺭﺏ
ﺁﻧﭽﻪ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﺎ ﮐﻦ !
ﻭﺁﻧﭽﻪ ﺷﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ دور ﮐﻦ.
آمین.
: از عارفي پرسيدند : چرا اينقدر ذکر صلوات در منابع دينى ما تأکيد شده! و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند، سِرّ و راز اين ذکر چيست؟
فرمود: اگر به قرآن نگاه کنيد فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش ميکند يعنى از انسان ميخواهد که بيايد کنار او و با هم در يک کارى مشارکت کنند
و آن آيه اینست : "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما"
خداوند و ملائکه اش براى پيامبر(ص) صلوات ميفرستند. شما هم بياييد و همراهى کنيد
علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همين است
که انسان را يکباره تا کنار خداوند بالا ميبرد.
کپی کردنش عشق میخاد❤
🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
میدونی اگه کپی کنین چند هزار تا صلوات فرستاده میشه؟
ثوابش برسه به امواتمون 🌹التماس دعا🌹
بہخـ♡ـداتوڪلڪن
مطمئݩباشقبلازما
تومسیرۍڪہمنتظرشهستیم،بوده
و درجریاݩهمہاتفاقاتشهـسـٺ
همہچیزدرسٺمیشہ
امابہوقـتـش
صبࢪداشتہباشرفیق
خـ♡ـدابزرگترازدردھاےماسٺ :)❤️
ﷺ
‹⚠️‼️›
#تلنگرانه🖐🏻🙂
میگفت↓
-وَخدانکنهتومجازی
حقالناسکنیم.!
باچتنامحرم!✖️
بایهپروفایلکهبهگناهمیندازه!
بایهکانالمبتذل🚫
بایهکپیکردنکهراضینیستن!
بایهمزاحمت!
باایجادگروهمختلط|:
باتبرج🖐🏻
بایهلایکوکامنت‼️
-حواستباشههمشنوشتهمیشهرفیق🙂