#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_٢۶
نمیدونم کی خواب رفتم و چقدر در خواب ناز به سر بردم فقط یادمه با تکونای دست مهدیه بیدار شدم😒
_سلام
مندل:ساعت خواب😂 پاشو رسیدیم خواهر هزار کیلومتر خواب بودی😂
_به به چه خوابی رو هوا☺️
از هواپیما پیاده شدیم و به سالن فرودگاه اومدیم بعد تحویل ساک همون از فرودگاه بیرون اومدیم😊
مندل: فائز سوار تاکسی شو بریم هتل
_اوه اوه منو میخوای ببری هتل😳من تاحالا هتل متل نرفتم که 😁 اینا به گروه خونی ما نمیخوره منو ببر یه مسافر خونه ای گوشه پارکی چیزی😜
مندل: حرف نزن سوار شو😂
با تاکسی های مخصوص فرودگاه رفتیم هتل اطلس🏨
خیلی جای شیک و با کلاسی بود.
مهدیه از قبل یکی از اتاق هارو رزرو کرده بود اینترنتی.
رفت با خانومی که توی پزیرش هتل بود صحبت کرد و بعد با دوتا کلید اومد😁
مندل: بیا یکی نال تو اتاق ۳۱۳
_باشه ممنون😊
رفتیم بالا تو اتا دو تخته بود خیلیم شیک و عالی😍
_وای مهدیه من دل تو دلم نیسن بیا زودتر بریم حرم😍
مندل: تو تاحالا خواب بودی هیچی نفهمیدی من خیلی خستم بزار باشه برای فردا صبح 😌
_عه من میخوام الان که شبه برم کلی با امام رضا خلوت کنم و نماز صبحم حرم باشم😢
مندل: من خستم نمیام.😡
_پس من تنها میرم☺️
مندل: اگه گم نمیشی باشه🙄
_نه نترس 😊
لباسامو عوض کردم یکم خراکی برداشتم و رفتم بیرون از هتل😍
اول خواستم پیاده برم ولی گفتم یهو دیدی گم شدم 😂 پس تاکسی گرفتم.
_آقا بی زحمت برید حرم
راننده:چشم
از پنجره ماشین خیابونارو نگاه میکردم.
مشهد توی شب خیلی قشنگه😍
مخصوصا گنبد و گل دسته آقا که الان از پشت پنجره ماشین رو به رو مه😭
راننده:خانم رسیدیم.
_ممنون.
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم.
از همون ورودی حرم دل تو دلم نبود😔
بعد از گشت وارد شدم😢
بالاخره بعد کلی جا به جایی وارد صحن صحن انقلاب شدم و اولین چیزی که منو تسخیر کرد سقاخونه اسمال طلا بود که تشنگی دل منو رفع میکرد 😭
جایی که میگن خود بهشته اینجاست😭
اره اینجا خود بهشته...
گنبد طلایی امام رضا...
سقاخونه اسمال طلا...
پسنجره فولاد رضا....
هرچیزی که بهشت خدا داره اینجام هست...
چقدر آرومم اینجا... بخدا قسم که اینجا بهشته زمینه...😭
°•°•°•°•°•°•°•°•☆♡•✾•♡☆•°•°•°•°•°•°•°•°
#منتظر_ظهور
@Defenderp
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_٢٧
ضریح و زیارت کردم و بیرون اومدم.
حال دلم کنار امام رضا خوبه... خیلی خوبه...
دوباره اومدم روی صحن و یه گوشه نشستم بعد خوندن چند رکعت نماز و زیارت نامه امام رضا گوشیمو چک کردم.
اووووه توی تلگرام کلی پیام داشتم 😳
فاطی گلی
داداش علی
سحر
عاطی
و......
اوه حالا اگه من سفر نبودم هیچ کدوم یادی ازم نمیکردن😡
حوصله هیچ کسو نداشتم ولی مگه میشه جواب فاطمه رو ندم... فاطمه ای که دوستم بود...
زن داداشم شد....
حالام خواهرمه....
و چه بسا از خواهر مهربون تره برام...😊
نوشته دلش برام تنگ شده و عکس از حرم میخواد☺️
از گنبد اقا عکس گرفتم و براش فرستادم.
ولی آفلاینه... آخی آبجیم خوابه😍
آقاجون.... ای امام غریب.... شنیدم میگن هرکس تورو به جان جوادت قسم بده دست شو رد نمیکنی....😢 آقاجون تورو به جان جوادت اگه قراره این عشق بلندم کنه و خدا نزدیک من به محمدجوادم برسم... اگرم قراره زمینم بزنه و از خدا دورم کنه کاری کن برای عشقش برای همیشه ازدلم بره.... 😭
تا اذان صبح فقط گریه و دعا کردم بعدم نمازمو خوندم😢
از شدت گریه هام سرم داشت منفجر میشد بلند شدم برگردم هتل... از قدمی که بر میداشتم یه زوج دست تو دست هم مشغول زیارت بودن...😢
امام رضا یعنی میشه یه روزی من و محمدجوادم.....😭
وقتی سوار تاکسی شدم خورشید داشت طلوع میکرد صحنه خیلی قشنگی بود...
هنذفریم تو گوشم بود و صدای آهنگ امام رضا ۱ حامد بغضمو بیشتر میکرد...
*نشون به این نشونه.... صدای نقاره خونه.... من و به تو میرسونه.... ببین دلم خونه....*
زیر لب با صدای آروم و پر از بغض گفتم خدایا دیگه اسراری ندارم هرچه که تو صلاح و مصلحت میبینی و اولین قطره اشک بغض شکستم جاری شد....
#منتظر_ظهور
@Defenderp
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_٢٨
وقتی رسیدم هتل و رفتم اتاقمون مهدیه تازه بیدار شده بود و داشت لباس میپوشید
_سلام صبح بخیر
مندل:سلام عزیزم زیارت قبول
_ممنون عزیز. میری حرم؟
مندل:آره میرم حرم. توهم استراحت کن که اومدم ناهار ببرمت یه جای توپ نگی این رفیق ما بی معرفته😜
_چشم. التماس دعا
مهدیه رفت منم لباس راحتی پوشیدم و دراز کشیدم ولی هرکار میکردم با اینکه دیشب کامل بیدار بودم خواب نمیرفتم😁(تو هواپیما عین خرس خوابیده الانم توقع داره خوابش ببره😉)
گوشیم برداشتم و شماره فاطی رو گرفتم دومین بوق برداشت
_سلام
فاطی:سلام و کوفت تو رسیدی نباید یه زنگ میزدی مامان اینا بفهمن سالمی😡
_آخ اصلا حواسم نبود😱 خب گوشیو بده مامان باهاش بحرفم
فاطی: لازم نکرده دیشب مهدیه زنگ زد گفت سالم رسیدین توهم رفتی حرم. برا همونم بود فهمیدم حرمی عکس ازت خواستم😊 مامانتم نیس رفته خونه داییت😏
_فاطمه
فاطی: جونم؟
_الان کجایی؟
فاطی: خونه تون دیگه
_آخه واقعا این چه سوالی بود من پرسیدم تو که همش خونه مایی(نویسنده رسیدگی کنه این عروسه ما کنگر خورده لنگر انداخته)
فاطی: اره همش اونجام اصلا به تو چه😡
_هیچی بابا فقط یه لطفی بکن به علی بگو اگه میتونه یکم پول برام کارت به کارت کنه زشته همش مهدیه پول خرج کنه
فاطی: زشته آخونده با شلوار کردی سوار دو چرخه 😂😂😂😂
_مرض کجاش خنده دار بود😐
فاطی: اه بیا برو گمشو باشه به علی میگم.
_ممنون
فاطی: راستی شما ۵ روزه اید دیگه؟
_اره چطور مگه؟
فاطی: عروسی عاطی دختر خالمه ها حواست کجاست کلی سفارش کرده تو بیای
_من بخدا اصلا خبر نداشتم😳 با کی قراره ازدواج کنه
فاطی: با محمدحواد
_کدوم محمدجواد؟؟؟😳
فاطی: سکته نکنی ها😂 بابا جواد قابی😜
_خب به سلامتی باشه میام.
فاطی: آفرین. سوغاتی یادت نره ها
_ما که بچه مچه تو خانواده نداریم واسه کی سوغاتی بگیرم😃
فاطی: بیشعووور. حالا کاری به بقیه ندارم ولی تو نباید برا زن داداش عزیزت سوغاتی بگیری؟
_باشه بابا میگیرم.
یهو نگاهم افتاد به ساعت 😳
_وای فاطی ساعت ۱۲ شد مگه چقدر حرف زدیم😳
فاطی: عه جدی؟😳
_اره من برم آماده شم مهدیه الان میاد بریم ناهار بیرون
فاطی: خوش بگذر جیگر. به علیم میگم برات بفرسته.☺️
_مرسی عزیزم. یاعلی
فاطی:یاعلی
#منتظر_ظهور
@Defenderp
☁️⃟ ⃟ ⃟💛
•
•
امامرضـــــ؏ـــــا🕌
قوربونڪبوترات🕊
یھنگاهیمبڪنبهزیرپات....
•
•
☁️⃟ ⃟ ⃟📒 #دلتنگحرم
#ࢪهبࢪانهـــ😍
جنـگ نـرم ؛
صحـنه رویـارویۍ دروغهـاۍ بزرگ
بـاواقعیـتهـاۍ تـردیـدناپذیـر اسـت.✌️