eitaa logo
_دٌخـتَـــࢪاݩ زَهــرایــــی_
205 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
63 فایل
به نامش،درپناهش✨... اَلْحَمْدُللهِ اَلَّذْی خَلَقَ اُمّی اَلْزَهْــــــ💕ــرٰا و آنـی که گَر حُکم کُنَد هَمِگـی مَحکـومیم... https://eitaa.com/hadidsaz آیدےخادِم🌸⃟ 🌿 شرایط کانال:👇 @doghei شروع جهاد"٠٠/٣/٣"
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان عشق گمنام پارت ۶ در اتاقم رو باز میکنم داخل میشوم .چادرم را از سرم در می آورم ومانتویی رو که خریدم را میپوشم روسری هم رنگ مانتو ام را پیدا میکنم سرم میکنم وبعد هم چادرم را برمیدارم واز پله پایین میروم روبه به مامان میکنم میگویم :هب مامان من دیگه رفتم . مامان میگوید :مواظب خوودت باش من :چشم میام داخل حیاط که یادم می آید ساعتی رو که خریدم از اتاق نیوردمش سریع دوباره وارد. میشوم وبه داخل اتاق میروم ساعت رو برمیدارم به خیاط میروم انقدر سریع رفتم برگشتم که مامان ندیدتم ،چادرم که روی تاب گوشه ی حیاط گذاشته ام برمیدارم وسرم میکنم به سمت در حیاط میروم . در را پشت سرم میبیندم به سوی خانه ی. ویدا اینا راه می افتم وقتی که میرسم آیفون را میزنم ،در با صدای تیکی باز میشود داخل میشوم بعضی از زن ها در حیاط مشغول غذا درست کردن هستن . سلام میکنم وبه داخل خانه میروم وقتی وارد میشوم ویدا را درحال شستن ظرف میبینم به سمتش میروم سلام میکنم . ویدا نگاهی به ساعت روی دیوار می اندازد میگوید :دقیقا ساعت ۷ آفرین من:کم نمک بریز همین کارارو کردی که ترشیدی . ویدا :اووو برو بابا من هنوز ۱۹ سالمه چی میگی تو . با ویدا درحال کلکل کردن بودیم ، زن هایی که بیرون بودند اومدن داخل خانه وروی مبل ها نشستن ،باهم حرف میزدن . ویدا :آوا بیا بریم تو اتاق من که دختر عمو عمه هام هستن ،اونجا دارن حرف میزنن بریم که فقط جای منو تو خالیه . من :بریم با ویدا به اتاقش میرویم داخل میشویم سه تا دختر همسن سال های خودمان در حال حرف زدن بودن که وارد شدن ما دست از حرف زدن برداشتن . ویدا :خب بچه ها ایشون آوا دوست صمیمی من وهمسایه هستن . بعد هم ویدا رو به من میکند میگوید :خب آوا جان ..... ادامه دارد ....🥀 نویسنده :فاطمه زینب دهقان🌼 کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀 @Defenderp
3 پــارتــــ تـقـدیــم نـگـاهــ قـشـنـگـتـونــــ❤️
مے ڴفٺ: +مےدونے یڪے اَز خۅݕیاے نَماز اَۅݪ وقٺ چیہ!؟ -چیہ!؟ +اینہ ڪہ اوݩ ݪحظہ مےدونے امام زَمانٺم داره مےخونہ...:)♥️ @Defenderp
~🕊 🌴✨ به‌تغذیه‌اش‌خیلۍ‌اهمیت‌میداد، میگفت: مومن‌بایدبدن‌سالم‌داشته‌باشه.. یکۍ‌از‌چیزهایۍ‌‌که‌ترک‌کرد، نوشابه‌بود! توۍِاردوهاۍ‌جهادۍ‌یاهرجایۍ‌که‌ نوشابه‌همراه‌غذا‌بود،نوشابه‌اش‌رو‌ به‌مزایده‌میگذاشت‌و‌میفروخت..! معمولا‌از‌پنجاه‌تاشروع‌میشد.. یادمه‌یکباریکۍ‌از‌رفقاپونصد‌تا‌خرید! البته‌‌هرکسۍصلوات‌بیشتر‌ۍمیفرستاد نوشابه‌اش‌مال‌او‌بود..(: ♥️🕊 . 🌻🕊 @Defenderp
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️◽️◽️◽️🖤 مثلا تو قبول کردی...😭 درد فراق را به کدامین مطب برم‌؟ رفعِ غم حبیب‌ .... که کار طبیب‌ نیست ..💔 @Defenderp
..!🍃 سنگینیِ‌بـارِگناهان‌ خسته‌ام‌ڪرده..😔💔 مادرانـه‌دستم‌رابگیـر وبه‌دستانِ‌مھـدی‌ات‌بسپار!🌿 @Defenderp
بھ وقت تبادل
• دعا ڪنید شهید باشیم نہ اینڪه فقط شهید شویم اصلا شهید نباشیم شهید نمے شویم . . .🖐🏼 «شهید ‌محمد‌رضا دهقان»🌿 ↷ °•| @Defenderp
پرید اونکه بالش کمی زینبی بود🕊 خوشا دختری که دلش زینبی بود🦋 نذار چادر از سر بیفته ، رها شه 🍃 بذار آخرش با شهادت تموم شه @Defenderp
شبتون شهیدا؁🍒✨