•🖐🏼💓•
#تلنگرانه🌱
با دستایی که باهاش
برای حسین(ع) سینه زدی،
رو به روی خدا بلندش کردی و
ذکر خالقت رو گفتی،
گـنـاه نـکــــن🚫
#اندکیتأمل
#دلانه💞
گفت: اصل بده؟
گفتم: مادرم کنیز ارباب...!
بابامون هم غلام عباس(ع)
خواهرم کنیز زینب(س)
خودمم کنیز زهرا(س)
ما اصل و نصبمون غلام در خونه حسینه!
جد، در جدمون نوکرش بودن، غلام خانه زادهشیم!...
گفت: تو دنیا چی داری؟
گفتم: یه چادر....
آره رنگش مشکیه چون تا ابد عزادار حسینه(ع)
و یه سر که اگه بخواد افتاده زیر پاش..!
خندید و گفت: روانی! خدا شفات بده..!
گفتم: «بیمار حسینم(ع)» شفا نمیخوام!
جز حسین (ع) و کربلا از خدا نمیخوام!
یاحسین(ع) آقا جان دلم گرفته دلم هوای حرمت کرده!!!
یاحســین(؏)❤️:
°•<💎❄>•°
•|درایـنآلودگـیشهـر🖐🏻!
•|چہپـوششـیبهتـرازچآدر؟!
•|درزبآنعـربی''چ''نـدآریـم🍂..
•|چـآدریعنـی↓••
جـاےدُروگـوهـــر👀..!
#خـوآهـرم!
•|تومـثلدُرگـرآنقیمـتهستـی..
•|قـدرخودتـوبدون:)🖐🏻!
---🌱---
💙⃟📘¦
سلام 🌻بر آقا امام زمان علیه السلام
____________________
صبح بخیر🤲🏻 ⃟♥️
¬دلتون شاد❣️
¬لبتون خندون😊
¬تنتون سالم💚
صبحتون به خیر و شادی💝
---------------------------
1_ورزش صبح گاهی🧘🏻♀️
2_صبحانه 🍳
روزتون امام زمانی😉
#دخـتـرانــ زهـرایـــ
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_٣۵
مامان دوس نداشت عروسش غریبه باشه....😐
دوس داشت عروسش دختر خواهرش باشه...😞
ولی من واقعا حسی به دختر خالم یا بقیه کیس های مامانم ندارم...🙂
خونه ما شد جهنم...🔥
از من و بابا اسرار و از مامانم انکار... تا اینکه مامانم گفت چطور حاضری بخاطر یه دختر غریبه مادرتو عذاب بدی.... 🙄
دیگه هیچی نگفتم...
میتونستم فراموشتون کنم پس دوباره شروع کردم...
. دوباره فراموش شدید.... تا اینکه با دوستم حمزه اومدیم مشهد... شب قبلش وقتی پا تو حرم گذاشتم خاطرات شما برام تداعی شد... از امام رضا کمک خواستم... گفتم آقا اگه این عشق هوس و شیطانیه کمک کن کلا فراموششون کنم و دیگه هیچ حسی بهشون تو دلم نباشه... و اگرم این تقدیر منه و این عشق پاکه یه نشونه سر راهم بفرست.... فرداش که توی مجتمع آرمان شمارو دیدم فهمیدم من شما رو دوس ندارم... بلکه عاشقتونم.... 😍
عشق خیلی مقدسه ها.... اون لحظه سریع فقط خواستم ازتون دور شم.... از دیدنتون آرامش گرفته بودم و نمیخواستم خدایی نکرده نگاهی بهتون داشته باشم که اون ارامش رو حرام کنه....😊 رفتم و چهار روز همه شرایط رو سنجیدم و با توکل به خدا و توسل به امام رضا با گوشی تون تماس گرفتم...
راستی باید حلالم کنید چون اون روز تو ماشین وقتی فاطمه خانوم شمارتون رو گفتن من حفظ کردم... خب داشتم میگفتم...😉
شما گفتید فرودگاهید... ولی من تصمیمم رو گرفته بودم و گفتم با خانواده خدمت میرسم... وقتی برگشتم قم و گفتم الی و بلا من فلانی رو میخوام مامانم محکم جلوم ایستاد و گفت نه.... ولی من گفتم مامان اگه من با فائزه خانوم ازدواج نکنم تا آخر عمرم ازدواج نمیکنم... چون با هر دختری ازدواج کنم دارم به اون بنده خدا خیانت میکنم چون دلم پیش یکی دیگس... بالاخره با اسرارای من و بابا مامان موافقت کرد و الان اینجاییم... و اینکه من شمارو دوس دارم و مردونه هم پای حرفم هستم... ببخشید خیلی پرحرفی کردم... حالا شما بفرمایید...😌😂
#منتظر_ظهور
@Defenderp