eitaa logo
ده آباد رسانه
974 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
83 فایل
تنها کانال فرهنگی خبری روستای ده‌ آباد ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/GhasemieAlireza
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️فرمانده یگان امداد شیراز به شهادت رسید 🔹ساعت ۴ صبح امروز هفدهم بهمن‌ماه واحدهای گشت انتظامی حین گشت‌زنی در حوزه استحفاظی (کمربندی) به یک دستگاه وانت نیسان حامل بار مشکوک و دستور ایست می‌دهند که راننده بدون توجه اقدام به فرار می‌کند. 🔹پس از طی مسافتی تعقیب و گریز ماموران انتظامی با رعایت قانون به کارگیری سلاح به سمت لاستیک خودرو شلیک و وانت نیسان را متوقف می‌کنند. 🔹در حین بازرسی از خودرو ناگهان یک سواری پژو پارس که اسکورت محموله بوده با سرعت زیاد و به صورت عمدی به سرتیپ دوم «کوروش بازیار» فرمانده یگان‌امداد شیراز برخورد و به شدت وی را مجروح می‌کند و متواری می‌شود. 🔹سرتیپ دوم «بازیار» سریعا به مرکز درمانی اعزام و اقدامات درمانی توسط کادر درمان انجام که به دلیل شدت جراحات وارده در بیمارستان به شهادت می‌رسد. در فضای مجازی 👇 @akhbarfars
🌎 با ما همراه باشید در سه شنبه های دانستنی های علم حیات وحش 👇 ✍ پیام هفته شصت و یکم 🐅 اطلاعات عمومی گربه سانانان : 👈بزرگترین گربه سان ، ببر است که وزنش به بالای سیصدکیلو هم می رسد 👈کوچکترین گربه سان ، گربه شنی هست به وزن حداکثر دو کیلو 👈با ابهت ترین گربه سان : شیر 👈 کینه ای ترین گربه سان : پلنگ 👈نجیب ترین و ترسو ترین گربه سان : کاراکال 👈با انعطاف ترین گربه سان : یوزپلنگ 👈 نترس ترین گربه سان : گربه وحشی 👈بی حیاترین ، پرروترین ، بی چشم و رو ترین گربه سان : گربه های محلی😂 ادامه دارد .... 🌹با حیوانات مهربان باشیم عبدالعظیم شکاری - محیط زیست http://eitaa.com/DehabadResaneh
19.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ماجرای لباس عروس ۴۷ میلیارد تومانی!!🙄🤔 🇮🇷 زنده باد ایران عزیز🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پـــرچم مـــا تــــا ابـــــد بــــــالا ســـــت🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢♦️مکالمه دو جانباز عزیز اعصاب و روان؛ بهمون میگن میخواستی نری... 😥😥😥😥 🇮🇷
اطلاعیه یکمین سال در گذشت ابوالشهید مرحوم حاج نورعلی خالقی روز پنجشنبه از ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۵:۳۰ در مسجد جامع ده‌آباد برگزار می گردد. http://eitaa.com/DehabadResaneh
چهلمین روز درگذشت جانباز سرافراز مرحوم کربلایی علیرضا ده آبادی پنجشنبه از ساعت ۱۴ الی ۱۵:۳۰ در مسجد جامع ده آباد برگزار میگردد. http://eitaa.com/DehabadResaneh
سلام به مناسبت گرامیداشت دهه فجر برگزاری مسابقه تیراندازی با تفنگ بادی امروز ساعت ۱۶:۳۰ جنب مسجد جامع روستا ویژه نوجوانان و جوانان برگزار می‌گردد. پایگاه مقاومت بسیج شهید بهشتی ده آباد
*🔴 خفقان شدید زمان امام کاظم (علیه السلام) و سرگردانی شیعیان در تشخیص امامِ بعد از امام صادق علیه السلام * هشام بن سالم میگوید: «من و ابوجعفر مؤمن الطاق بعد از وفات حضرت صادق(ع) در مدینه بودیم و اکثر مردم اتفاق نظر داشتند بر آنکه عبدالله افطح پسر آن حضرت، بعد از پدرش امام است.  من و ابوجعفر نیز بر او وارد شدیم و دیدیم مردم به سبب آن که روایت کرده اند امر امامت در فرزند بزرگ است، بر دور او جمع شده اند. ما داخل شدیم و از او مسئله ای پرسیدیم چنانکه از پدرش میپرسیدیم. پرسیدیم از او که زکات در چه مقدار واجب است؟ گفت: «در هر دویست درهم، پنج درهم واجب است.» گفتیم: «در صد درهم چقدر؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا قسم که مرجئه چنین چیزی که تو میگوئی نمیگوید.» عبدالله دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا قسم که من نمیدانم مرجئه چه میگویند.»  پس ما حیران و سرگردان از نزد او بیرون آمدیم و در کوچه های مدینه میگشتیم و نمیدانستیم کجا و پیش چه کسی برویم، بسوی مرجئه برویم یا بسوی قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج؟ در این حال بودیم که من دیدم پیرمرد ناشناسی با دستش بسوی من اشاره کرد که «بیا».  من ترسیدم که او جاسوس خلیفه منصور دوانیقی باشد، چون آن ملعون در مدینه جاسوسانی قرار داده بود که آنها متوجه شوند، شیعیان امام جعفر صادق بر چه کسی اتفاق کرده اند تا او را به قتل برسانند، و من ترسیدم که او از ایشان باشد. به ابوجعفر گفتم: «تو دور شو، همانا من بر خودم و بر تو خائف هستم لکن این مرد مرا خواسته است نه تو را، پس دور شو که بی‌جهت خود را به کشتن ندهی.» پس ابوجعفر قدری دور شد و من همراه آن شیخ رفتم و گمان داشتم که از دست او خلاصی نخواهم شد. پس مرا تا درب خانه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام برد و گذاشت و رفت. سپس خادمی از داخل خانه آمد و به من گفت: «داخل شو خدا تو را رحمت کند.» پس داخل شدم و دیدم حضرت موسی بن جعفر است. آن حضرت بدون مقدمه فرمود: «بسوی من بیا نه بسوی مرجئه و نه قدریه و نه معتزله و نه خوارج، بسوی من، بسوی من.» گفتم: «فدایت شوم! پدرت از دنیا درگذشت؟» حضرت فرمود: «آری.» [برای اطمینان از این که او غایب نشده است این سوال پرسیده شده است] گفتم: «فدایت شوم، بعد از او چه کسی امام ما است؟» حضرت فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» گفتم: «فدایت شوم، عبدالله گمان میکند که او بعد از پدرتان، امام است.» حضرت فرمود: «عبدالله، میخواهد خدا عبادت نشود.» دوباره پرسیدم: «چه کسی بعد از پدر شما امام است؟ حضرت دوباره فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را هدایت خواهد کرد.» با خود گفتم: «سؤال را خوب مطرح نکردم.» [و امام بخاطر خفقان صریحا نمیخواد امامت خودش رل اذعان کند] گفتم: «فدایت شوم آیا بر شما امامی هست؟» حضرت فرمود: «نه». پس هیبت و عظمت از آن حضرت مرا فرا گرفت مانند آن هیبت و عظمتی که از طرف امام صادق مرا فرا میگرفت. گفتم: «فدایت شوم، آیا سؤال کنم از شما آنچنان که از پدرتان سؤال میکردم؟» حضرت فرمود: «سؤال کن و جواب بشنو ولی فاش نکن که اگر فاش کنی، بیم کشته شدن است.» پس سؤالات از آن حضرت نمودم، پس یافتم که او دریائی است، گفتم: «فدایت شوم شیعه تو و شیعه پدرت در گمراهی و حیرت هستند، آیا آنها را آگاه کرده و بسوی امامت شما بخوانم؟» حضرت فرمود: «هر کدام را که آثار رشد و صلاح در او مشاهده میکنی مطلع کن و از ایشان عهد بگیر که کتمان نمایند و اگر فاش کنند پس سرشان بریده است.» و با دست مبارکش بر حلقش اشاره فرمود. پس من بیرون آمدم و به مؤمن الطاق و مفضل بن عمر و ابوبصیر و سایر شیعیان اطلاع دادم. شیعیان امام کاظم(ع) می‌آمدند و به امامت آن حضرت یقین میکردند و رفتن نزد عبدالله را ترک کردند و فقط عده بسیار کمی نزد او میرفتند 📚منابع: الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص213_215 کافی ج1
🔴کنیز زیباروی و امام موسی کاظم مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید»؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم. هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند. مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهماالسلام) را چنین یافتم … . راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد. بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۳۸
پیرترین زن ایرانی فوت شد؛ امروز «معصومه صانعی طرقی» اهل کاشمر و متولد اول مهر ۱۲۷۷ با ۱۲۶ سال سن تو مشهد درگذشت. پ.ن: ایشون سه دوره قاجاریه، پهلوی و جمهوری اسلامی رو دیده بود. http://eitaa.com/DehabadResaneh