eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
😭😭😭😭 به چه مشغول کنم دیده و دل را که فقط دل تو را میطلبد دیده تو را می جوید... 💫 🍂 🕊🥀 🍀💔 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
✅حکایت جالب وآموزنده ✍ روزی گدایی به دیدن زاهدی رفت و دید که او بر روی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است. گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: "این چه وضعی است؟ زاهد محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم." زاهد خنده ای کرد و گفت:"من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم." با گفتن این حرف، درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا کفش هایش را به پا کند. بعد از مدت کوتاهی، گدا با پریشانی و ناراحتی گفت: "دیدی چه شد؟ من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم." زاهد خندید و گفت:"دوست من! گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند؟" نگذارید تعلقات بی ارزش، شما را از حرکت باز دارند. 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌸•✾••┈┈•🕊............................. تلاوت سوره 📜❄️ هدیه به روح بلند ومطهر شهید دهقان🌷 🌙 .............................🌸•✾••┈┈•🕊
🌺🌿شما سبڪبال و رها با ڪولہ بارے سرشار از بار سفر بستید... و ماییم با ڪولہ بارے از حیرانے ها و دنیا رها شده در هوسرانے ها... 🍂🌷 🙏🙏 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
●○ کانال مشتـاق ظھور ○● @adventt کانالی فعال و متفاوت با: * های متنوع و مناسبتی🎍 *ختم صلوات 🦋 *چله زیارت عاشورا🌼 * معرفی شهدا ♥️ *روانشناسی کودک و خانواده 🤹‍♂ * و ... 👈 یه سر به کانال بزن دوست نداشتی لفت بده😉😁 حله؟! http://eitaa.com/joinchat/1298595840C8bda46efbe 🌴جانمونید🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫السلام وعلیک 🕊🌹 حضرت یا اباصالح المهدی🥀 تا کِی اینگونه بماند دل ما آقاجان؟ -عاشق و فارق و درگیر و جدا-آقا جان بی سبب نیست اگر فاصله ها کم نشدند صاف و صادق نشده سینه ی ما آقاجان جای جارو زدن حال و هوای دل هم؛ گوشه ای رفته و گفتیم :"بیا آقا جان" "ما که رندیم و گدا دیر شما ما را بس" گرچه این بیشتر است از سَرِ ما...آقاجان 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖 به نیابت از🕊🥀 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲 ✨جزء یک ✨صفحه: بیست وشش ✨سوره:بقره 📚🍃|• @dehghan_amiri20
☀️📜 🍂🍃امام علی علیه السلام می فرمایند: چه بد گردنبندی است گردنبند گناه برای مؤمن بِئْسَتِ الْقِلَادَةُ الذَّنْبُ لِلْمُؤْمِن‏‏ 📚✨کافی، ج‏۸، ص۱۹ 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌷✨کلام نیکان..... -ای‌ کاش‌ می‌نشستیم‌ و‌ درباره‌ ی‌ اینکه حضرت‌ غائب‌ عج الله تعالی فرجه الشریف چه‌ وقت‌ ظهور‌ میکند با هم‌ گفت‌ و‌ گو‌ میکردیم ، تا‌حداقل از‌ منتظرین‌ فرج‌ باشیم‌. امام‌‌ زمان‌ عج اشخاصی ‌را‌ میخواهند‌ که‌ تنها‌ برای‌ آن‌ حضرت‌ باشند. کسانی‌ منتظر‌ فرج‌ هستند‌‌ که‌ برای‌ خدا‌ و‌ در راه‌ خدا‌ منتظر آن‌ حضرت‌ باشند ،‌ نه‌ برای‌ برآوردن‌ حاجات‌ شخصی‌ خـود. 🍂🍃 🌿🌺 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️✨قسمتی از فایل صوتی شهید صمدی به دخترش: "سلام زینب جان، من الان تتمور هستم، ۱۶۰ کیلومتر آمدم عقب تا عکس هام را برایت بفرستم، امروز صبح سردار سلیمانی آمده بود با وی عکس گرفتم، ۲۳ کیلومتر مانده تا به بوکمال برسیم، ادامه ماموریت را انجام می‌دهیم، ان شاءالله پیروز می‌شویم و نسل داعش را ریشه کن می‌کنیم. جنگ رو با پیروزی به اتمام می‌رسونیم و برمی گردم پیش تو و هر جا که بگی مشهد، پارک با هم می‌ریم و الان هم به عشق تو اومدم عقب تا با تو صحبت کنم، خداحافظ دخترم، دوستت دارم ". شهادت آخرین معراج عشق است اما برای زینب از شام بلا با پرچم ظفر شهید آوردند... 🕊🥀 رزمنده و جانباز شیمیایی دفاع مقدس از بازنشستگان تیپ ۳۶ انصارالمهدی (عج) استان زنجان 🍀🌸 💫 🍃 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
📝🍃| جنگ را پشت در می گذاشت.... وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ بعد آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد، غذا می پخت. ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش.  🕊🌹 ...✨ 💌🌱|• @Dehghan_amiri20
🍃خاطرات ابووصال🌸 🕊🥀 به قلم محدثه علیجان زاده روشن🌹 💠✨بچه هئیتی 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌺🌿دوست دارم مثل تو باشم... همراه ابراهیم راه می رفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند. به محض عبور ما، پسر بچه ای محکم توپ را شوت کرد.     توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشست. صورتش سرخ سرخ شده بود.     خیلی عصبانی شده بودم. به سمت بچه ها نگاه کردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش.     پلاستیک گردو را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتید! بیایید گردوها رو بردارید!     بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم. توی راه با تعجب گفتم:داش ابرام این چه کاری بود!؟     گفت: بنده های خدا ترسیده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد. اما من می دانستم انسانهای بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند. 🕊🥀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌺🌿رسیدن به خدا❤️ چه زیباست🌹 و🕊 🥀 چقدر خاکی شدند که خدا برای دیدارشان بی تاب شد! 🍂🌷 🙏🙏 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫السلام وعلیک 🕊🌹 حضرت یا اباصالح المهدی🥀 امروز بگو‌ میان قُنوتت به صد نیاز عَجّل علی ظُهورکَ یا فارسَ الحِجاز هردم بگو‌ به اشک روان روبه آسمان عَجّل علی ظُهورکَ یاصاحِبَ الزَمان 🌿🌷 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖 به نیابت از🕊🥀 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲 ✨جزء یک ✨صفحه: بیست و هفت ✨سوره:بقره 📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️ 🌸🍃امام سجّاد عليه السلام می فرمایند: مؤمن سكوت مى كند تا سالم ماند و سخن مى گويد تا سود برد. المؤمنُ يَصمُتُ لِيَسْلَمَ، و يَنْطِقُ لِيَغْنَمَ 📚✨ميزان الحكمه ج1 ص461 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌷✨کلام نیکان..... ⏺کسی که بداند در حضور خدا است، نمی تواند گناه کند. تمام انحرافات ما از این است که خدا را ناظر و شاهد نمی بینیم. هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. 🍂🍃 🌿🌺 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
❁برای👈 شهیدشدن قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁ 💧✨نمره‌ی بیست! مهدی در جبر هم حرف نداشت. این‌که می‌گویم حرف نداشت، نه که خواهرش هستم و خواستم تعریفش را کرده باشم، شاهدم، نمره‌ی بیستش از امتحان جبر یازدهم است. امتحانی که نهایی بود و در سرتاسر کشور هماهنگ برگزار شد. طراحِ خوش‌انصاف، هرچه مسئله‌ی سنگین و پیچیده دستش رسیده بود، آورده بود توی برگه‌ی امتحان. خیلی‌ها به‌زور نمره‌ی قبولی آوردند و خیلی‌ها مردود شدند. تک‌وتوک هم توانستند بیست بگیرند، این را آموزش‌وپرورش اعلام کرد؛ یکی‌شان مهدی بود. 💠✨ده دقیقه وقت پیدا می‌کرد، می‌رفت سروقت کتاب‌هایش وقتی از عملیات خبری نبود، می‌خواستی پیداش کنی، باید جاهای دنج را می‌گشتی. پیداش که می‌کردی، می‌دیدی به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت پیدا می‌کرد، می‌رفت سروقت کتاب‌هایش. گاهی که کاری فوری پیش می‌آمد، کتاب همان‌طور باز می‌ماند تا برگردد. 💦✨ وابسته‌ام می‌کنید به دنیا خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباس‌ها را که دید، گفت «تو این شرایط جنگی وابسته‌ام می‌کنین به دنیا.» گفتم «آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماها هم سربزنی؟» بالاخره پوشید. وقتی آمد، دوباره همان لباس‌های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت «یکی از بچه‌های سپاه عقدش بود لباس درست‌وحسابی نداشت.» ❄️✨ صدای ناله و گریه‌هایشان آسمان را پر کرده بود آن چیزی که حتی نمی‌خواستم فکرش را بکنم گریبانمان را گرفته بود. گم شده بودیم. آقامهدی هم وقتی ایستاد تا نفسی چاق کند، همین را گفت. ماندن در دل دشمن توی آن تاریکی شب هیچ خوشایند نبود اما چاره نداشتیم. خسته و هلاک، یک گوشه خزیدیم. دم‌دمای صبح، آقامهدی روی یک تخته‌سنگ تیمم کرد. زانو از زمین کند و برای قامت بست. ندیری هم آن طرف‌تر تکبیر گفت و مشغول شد. صدای ناله و گریه‌هایشان آسمان را پر کرده بود. سرما را از رو برده بودند و انگار داشتند خستگی‌های چندروزه را می‌دادند و نیروی تازه برای فردا می‌گرفتند. آن شب من هم نماز شب خواندم اما نماز من کجا و نماز این دو کجا؟ نه قیامم شباهتی به قیام ندیری داشت که از ترس خدا پاهایش به لرزه افتاده بود، نه قنوتم شبیه قنوت آقامهدی بود که از اول تا آخرش اشک بود و آه و ناله. 🕊🥀 🌿🌺 🍀🌹 🍃🍁 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🌿فیلمی کمتر دیده شده از حضور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کمک رسانی به مردم در سیل خوزستان😭😭 🙏 💫 🍂 🕊🥀 🍀💔 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍃خاطرات ابووصال🌸 🕊🥀 به قلم محدثه علیجان زاده روشن🌹 💠✨مداحی 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🎈🌱یٰا غَنیّ... 🌷🍃 إن أدْخَلْتَنِی النّارَ أَعْلَمْتُ أهْلَها انّی اُحِبُّکَ»؛ ای خدای بزرگ! اگر مرا وارد آتش جهنم کنی به اهل آنجا هم می گویم که عاشقت هستم. فـرازے از مناجات شعبانیه🤲 ...💞🍃 ☂❄️|• @dehghan_amiri20