eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊💦ظرافتهای اخلاقی شهدا بعداز شهادت حسن رفتیم اتاقی که توی دزفول کرایه کرده بود. وسایل زندگی حسن توی اتاق یه موکت بودوچندتا پتو....چندتا لباس بچگانه هم داشتند براتنهابچه پنج ماهه اش وتعدادی ظرف ووسایل جزیی ومایحتاج اولیه دوستان حسن بهش می گفتند:لااقل برای راحتی مهمونها یه قالی تهیه کن.آخرسربااصرارزیاددوستانش یه برای پذیرایی از مهمونها خرید.... 🌺 @Dehghan_amiri20 🌺
🌸🍃اخلاق ناب فرماندهی... 💠راننده فرمانده ام...  _طرف وقتی رسید که دفتر مخابرات بسته بود. حالش گرفته شد . با اخم و تخم نشست یک گوشه . 💠 چرا اینقدر ناراحتی. چی شده ؟ _ اومدم تلفن بزنم. می بینی که بسته اس. 💠 خوب بیابریم از دفترفرماندهی تلفن کن. _فرمانده ات دعوا نکنه. برات مشکل درست می شه ها. 💠 نه ، تو بیا . هیچی نمی گه . دوستیم باهم. _ می گفت « مسئول تدارکاتم. اگه نروم بچه ها کارشون لنگ می مونه.» 💠 نگران نباش . می رسونمت. _تو چه کار می کنی این جا ؟ اسمت چیه ؟ 💠 بچه ی میدون خراسونم. 💠 اسم تو چیه ؟ بچه ی کجایی ؟ - مهدی. منم بچه ی هفده شهریورم. 💠 پس بچه محلیم. کلی حرف زدند، خندیدند. وقتی می خواست پیاده بشه ، بهش گفت 💠«اخوی ،دعا کن ما هم شهید بشیم.» شادی روح بلند ومطهرش صلوات 🌺 @Dehghan_amiri20 🌺
🌸🍃 🍃🌸به دو می آمد قرارگاه، بی سیم را برمی داشت، وضعیت را می پرسید و می رفت موقع عملیات خواب وخوراک نداشت. گرسنه که می شد، هرچه دم دست بود می خورد، برنج سرد یا کنسروی که یک گوشه مانده، یا نان وخشک ومربا. یک روز قبل از اذان صبح رفتم وضو بگیرم. دیدم تنهایی دستشویی های مقر را می شست. گاه هم دور از چشم همه، حیاط را آب وجارو می زد. 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
✨🌺کلام واعتقاد شهید... اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد وگرنه کار برای خدا که خستگی ندارد، لذت بخش است. 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🌸🍃طرف شنی جاده.... نزدیک ظهر بود، از شناسایی بر میگشتیم، از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم، آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم؛ کاسه زانوهامان خیلی درد می کرد، حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن، صبر کردم تا نمازش تمام شد، گفتم: زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخوان، گفت: اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه. 💌💫 @Dehghan_amiri20
🍃🌷اخلاق ناب فرماندهی... آن وقتها حسن رو به قیافه نمیشناختم فقط این طرف و آن طرف چیزهایی درباره‌ش شنیده بودم، چند ساعتی بود که در محوطه دیدبانی بود و هی دستور می‌داد و سازماندهی می‌کرد، من هم که اعصابم خیلی بجا نبود، از این همه جنب و جوش او به ستوه آمدم، آخر سر کفری شدم و از آن بالا داد زدم سرش: "ببینم تو اصلا کی هستی که این قدر به پرو پای بچه‌ها می‌پیچی و سین جیمشان می‌کنی؟" سرش رو بلند کرد، نگاهی به من انداخت، لبخندی زد و خیلی آروم جواب داد: "من نوکر شما بسیجی‌ها هستم!" 🌺💫|• @dehghan_amiri20
🌸🌿 کلام شهیـد: امت ما برای بیداری مردم دنیا فدا بشوند، ذی سعادت، ذی سعادت. حکومت که نمی خواهیم بکنیم که اگر میخواستیم حکومت کنیم دور روز دنیا نمی ارزد به ماندن چه سعادتی بالاتر از این که ماها فدا شویم.تا مردم دنیا بیدار شوند. 🕊🥀 🌹✨|• @dehghan_amiri20
🌿🌺کلام شهید.... برای شهید شدن دو تا راه وجود داره؛ یکی خلوص و دیگری تلاش و کوشش.. اگر این دوتارو خوب انجام بدیم ،شهید میشیم.. 🕊🌷 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💠یادش نرود.... سرباز که بود، دوماه صبح ها تا ظهر آب نمی خورد. نماز نخوانده هم نمی خوابید. می خواست یادش نرود که دوماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود. 🕊 🌸 🌹 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 🍃🌹 از ویژگی های مهم شهید حسن باقری عشق و علاقه بیش از حد ایشان به حضرت امام بود. وقتی به او وعده ی ملاقات با حضرت امام را می دادند حتی حاضر به خواب و خوراک نمی شد تا ساعتی که از دیدار امام باز می گشت. در دیدارهای خصوصی با حضرت امام نزدیکترین فردی بود که پیش امام می نشست. 🍀🥀 محمد حنیفه پیر مردی بود نجیب با چهره ای نورانی که اسارت را همچون جبهه سپری می کرد، نماز شبش هیچ وقت ترک نمی شد و جالب تر این که به رغم سن بالایی که داشت، شکنجه های طاقت فرسای دشمن را با جسم نحیفش تحمل می کرد و روزه هم می گرفت، اگر نگهبانها به امام نسبت ناروایی می دادند او متقابلاً، صدام را نشانه می رفت. گاه چندین سرباز، برای دقایقی طولانی با کابل و شلاق و سیلی و لگد به جان او می افتادند و تنها حرف او این بود .« درود بر خمینی مرگ بر صدام یزید کافر». اما عراقی های وحشی را بی منطق او را می خواستند که به امام توهین کند و چون تکمین نمی کرد، آن قدر او را زدند تا شهید شد. ☘🌼 «حمید به امام خمینی علاقه ی بسیار زیادی داشت. هر وقت تصویر و سخنرانی امام در تلویزیون پخش می شد، اگر غذا می خورد، دست از غدا خوردن می کشید و اگر درحال خوابیده به تلویزیون تماشا می کرد، به محض دیدن تصویر امام به احترام ایشان می نشست». 🍂🌾 مهدی در همه ی امور به مولایش علی (علیه السلام) اقتدا می کرد. او در برابر ولایت فقیه تسلیم محض بود. می فرمود: «اگر به فرض محال، امام برای من بگوید دست شاه را ببوس، من در این کار لحظه ای درنگ نمی کنم». 🌿🌺 علی بر یده ای از روزنامه ی کیهان را که پیام امام در باره ی پرکردن جبهه ها در آن بود و بالای آن با تیتر بزرگ نوشته شده بود؛ «امروز پر کردن جبهه های نبرد و آمادگی برای دفاع از اسلام و ایران، برای همه قشرها از واجبات الهی است». از روزنامه جدا کرده بود و همیشه همراه خود داشت و هرگاه مورد سؤال دوستان وآشنایان قرار می گرفت که: «چرا این قدر به جبهه می روی؟» او بدون این که حرفی بزند، آن را از جیبش بیرون می آورد و نشان می داد. 🦋🌸 آدم وقتی امام رو می بینه، تازه می فهمه اسلام یعنی چه؟ شهید زین الدین یکی دوبار که رفت دیدار امام، تا چند روز حال عجیبی داشت. ساکت بود. می نشست و خیره می شد به یک نقطه می گفت «آدم وقتی امام رو می بینه، تازه می فهمه اسلام یعنی چه. چه قدر مسلمون بودن راحته. چه قدر شیرینه.» می گفت «دلش مثل دریاست. هیچ چیز نمی تونه آرامششو به هم بزنه. کاش نصف اون صبر و آرامش، توی دل ما بود.» 🕊🌷 شهید ردانی پور رفته بود پیش امام که «باید تکلیفم رو معلوم کنم، بالاخره درس مقدمه یا جنگ؟» امام فقط یک جمله گفتند «محکم بمانید توی جنگ.» دیگر کسی جلودارش نبود. ✨💧 ⚡️❄️ 💫 💦