چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده، وقتي از اين ده به ده ديگر مي رفتيم، مي ديد که بچه اي کنار جاده نشسته و دارد گريه مي کند. ماشين را نگه مي داشت، پياده مي شد و مي رفت بچه را بغل مي کرد. صورتش را با دستمال پاک مي کرد و او را مي بوسيد. بعد همراه بچه شروع مي کرد به گريه کردن. ده دقيقه، يک ربع، شايد هم بيش تر.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
با خودش عهد كرده بود تا نيروى دشمن در خاك ايران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع.
يك روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت «به دكتر بگو بيا تهران.»گفت «عهد كرده با خودش، نمى آد.»
گفت «نه بياد. امام دلش براى دكتر تنگ شده.»
بهش گفتم. گفت «چشم. همين فردا مى ريم.»
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#سالروزشهادت
شادی روح بلند ومطهرش صلوات
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
💎خاطرات ودست نوشته هایی از شهدای غرب کشور
قسم به کردستان
قسم به پاوه و مقاومت بینظیرش، اراده آهنینش و شهیدان خونین کفنش؛ قسم به کردستان، کوههای بلند و درههای عمیقش، به درد و حرمانش، به مردم فداکار و با وفایش؛قسم به ایران و تاریخ پر افتخارش؛ قسم به اسلام و رسالت مقدس خدایی و جاودانیَش؛ قسم به امام امت وفرمان منقلب کننده و معجزه آفرینش، قسم به اراده آهنینش، ایمانش و عرفانش ... که تا آخرین قطره خونِ خود علیه دشمنان داخلی و خارجی میجنگیم و از انقلاب مقدس اسلامی ایران و استقلال این آب و خاک پاسداری میکنیم و تا استقرار حکومت حق و عدل در سرتاسر عالم و تا نابودی کامل طاغوتها وشیطانها دست از مبارزه بر نمیداریم.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
کتــاب کـــردســـتان، ص ۸۶_۸۷
#خاطره...📝
💧شروع به گریه میکرد....
چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده، وقتي از اين ده به ده ديگر مي رفتيم، مي ديد که بچه اي کنار جاده نشسته و دارد گريه مي کند. ماشين را نگه مي داشت، پياده مي شد و مي رفت بچه را بغل مي کرد. صورتش را با دستمال پاک مي کرد و او را مي بوسيد. بعد همراه بچه شروع مي کرد به گريه کردن. ده دقيقه، يک ربع، شايد هم بيش تر.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران🕊
#ظرافتهاےروحےشهدا 🥀
💐🌾|• @Dehghan_amiri20
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠
علاقه ی امام به چمران
امام علاقه ی خاصی به شهید چمران داشت یک روز که شهید چمران برای دیدارِ امام به جماران آمده بود،
از ناحیهی پا مجروح بود و به سختی میتوانست پایش را جمع کند؛ ولی به احترام امام پایش را جمع کرد، دو زانو نشست.....
امام که متوجه ناراحتی شهید چمران شدند گفتند: "آقای دکتر! پایتان را دراز کنید و راحت باشید."
شهید چمران اصرار داشت که همانطور با ادب در حضور امام بنشیند، اما وقتی اصرار امام را دید، به ناچار قبول کرد.
وقتی دیدار تمام شد، امام برای دیدار با مردم باید به حسینیهی جماران میرفتند؛
حاج احمد آقا را صدا زدند و گفتند: "این میزها را که گذاشتهاید، آقای چمران با پای زخمی که نمیتواند از روی آنها رد شود.
اینها را بردارید و راه را باز کنید."
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#اللهمعجللولیکالفرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهیدمدافعحرممحمدرضادهقانامیری
♥ @dehghan_amiri20 ♥