🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🕊اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ🌺
🦋🌸یا رب شب جمعه کربلا غوغایی است
شش گوشۀ حرم تجلی زیبایی است
امشب دل هر که هست در کرب و بلا
معلوم شود که رزق او زهرایی است
🍃#شب_جمعه_است🌹
✨#هوایت_نکنم_میمیرم💔
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🦋🌸یا رب شب جمعه کربلا غوغایی است شش گوشۀ حرم تجلی زیبایی است امشب دل هر که هست در کرب و بلا معلوم
🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) یاد می کنند.
🌺 #شهید_مهدی_زین_الدین
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) یاد می کنند.
🌺🌿این روزها همه از آسمانی شدنت حرف می زنند
عبوراز دقایق وگذراز ثانیه ها مارا ازساعتهایی گذراند که پنجمین #پاییز بدون تورا تجربه کرده ایم وهرثانیه دقیقه وساعت روزهایی از عمرمان را به سالهایی رساند که هنوز باور نبودنت در گمان هایمان نمیگنجد
هرچندتو عند ربهم یرزقونی
و
ما عند غفلة روزمرگی
اما بدان هزار #پاییزهم که از عمرمان بگذردهرگز فراموش نخواهیم کرد رفتنت را در#پاییز
🕊#شهیدمحمدرضادهقان_امیری🥀
وفصل #پاییز یادگاری شدازاندیشه مهربانی ات که مرا تا اوج #جنون می برد.
🍂#شبتون_شهدایے🌷
#التماس_دعاےفرج🙏🙏
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💫السلام وعلیک 🕊#یاصاحب_الزمان🌹
حضرت #عشق یا اباصالح المهدی🥀
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مردهای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگیام در عدم گذشت
میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖
به نیابت از🕊#شهیدمحمدرضادهقان🥀
جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲
✨جزء یک
✨صفحه: بیست وسه
✨سوره:بقره
📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️#حدیث_روز
🌸🍂 امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام:
🔷 هر كس به امور بيهوده بپردازد، امور سودمند را از دست بدهد.
📚✨ غررالحكم حدیث ۸۵۲۰
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
💦☂عملیات شناسایی با شهید چمران
می رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می خواستیم برویم، از جاده ای که می رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آنجا و بچه ها در آنجا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم میآمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه ها بودند. آمدیم به یک نقطه ای رسیدیم، بچه ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف های چپ و راست و روبهرو شناسایی کنند. آن عده ای که روبهرو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده اینجا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا اینکه ماها را دیده اند و آمده اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپیجی ندارند. چند تا آرپیجی دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می روم. من هم می خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه ها، البته ما هم آرپیجیزن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ۳ و کلاشینکف. نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می شد خودش، یک نشانی محسوب می شد آنجا را داشتند می کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می کردیم، بعد دیدیم نه اینجا را سخت دارند می کوبند، گفتیم برویم آن طرف تر یک خرده، ببینیم چه می شود باز هم می کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی کرد. همین طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکش های خمپاره می خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیک مان بود، می ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می کند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه ای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آنجا بودیم این گلولهی توپ می خورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم. 😊😊
🌿#هرروزباخاطرات_مقام_معظم_رهبرے🌺
💟🍃|• @Dehghan_amiri20
16.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💦پست اینستا گرام دوست شهید ☂
🌹🍃مادرشهید:
ایستادم روبه قبله ویه سلام به امام حسین دادم
🕊#محمدرضادهقان_امیرے🥀
💟🍃|• @Dehghan_amiri20