eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷هر گاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (علیه السلام) یاد می کنند. 🌺 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌺🌿این روزها همه از آسمانی شدنت حرف می زنند عبوراز دقایق وگذراز ثانیه ها مارا ازساعتهایی گذراند که پنجمین بدون تورا تجربه کرده ایم وهرثانیه دقیقه وساعت روزهایی از عمرمان را به سالهایی رساند که هنوز باور نبودنت در گمان هایمان نمیگنجد هرچندتو عند ربهم یرزقونی و ما عند غفلة روزمرگی اما بدان هزار که از عمرمان بگذردهرگز فراموش نخواهیم کرد رفتنت را در 🕊🥀 وفصل یادگاری شدازاندیشه مهربانی ات که مرا تا اوج می برد. 🍂🌷 🙏🙏 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫السلام وعلیک 🕊🌹 حضرت یا اباصالح المهدی🥀 ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت مانند مرده‌ای متحرک شدم، بیا بی تو تمام زندگی‌ام در عدم گذشت ‌ می‌خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه که می‌خواستم گذشت 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖 به نیابت از🕊🥀 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲 ✨جزء یک ✨صفحه: بیست وسه ✨سوره:بقره 📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️ 🌸🍂 امیرالمؤمنین امام علی عليه السلام: 🔷 هر كس به امور بيهوده بپردازد، امور سودمند را از دست بدهد. 📚✨ غررالحكم حدیث ۸۵۲۰ 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💦☂عملیات شناسایی با شهید چمران می ‌رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه‌ ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می ‌خواستیم برویم، از جاده‌ ای که می ‌رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آن‌جا و بچه‌ ها در آن‌جا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم می‌آمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه ‌ها بودند. آمدیم به یک نقطه‌ ای رسیدیم، بچه ‌ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف ‌های چپ و راست و روبه‌رو شناسایی کنند. آن عده‌ ای که روبه‌رو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده این‌جا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا این‌که ماها را دیده‌ اند و آمده‌ اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپی‌جی ندارند. چند تا آرپی‌جی‌ دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می ‌روم. من هم می ‌خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می‌ شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می‌ کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه‌ ها، البته ما هم آرپی‌جی‌زن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ۳ و کلاشینکف. نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می‌ کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می‌ شد خودش، یک نشانی محسوب می‌ شد آن‌جا را داشتند می‌ کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می‌ کردیم، بعد دیدیم نه این‌جا را سخت دارند می‌ کوبند، گفتیم برویم آن ‌طرف‌ تر یک خرده، ببینیم چه می‌ شود باز هم می‌ کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من  دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی‌ کرد. همین ‌طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکش های خمپاره می ‌خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می‌ شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیک مان بود، می ‌ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می ‌ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می‌ کند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه‌ ای که ما نشسته بودیم - که درخت بود و اینها - همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آن‌جا بودیم این گلوله‌ی توپ می ‌خورد وسط جمع مثلاً شش، هفت نفری ما و لابد یک چند تا شهید داشتیم. غرض سعادت شهادت نداشتیم یا سعادت زنده ماندن داشتیم. 😊😊 🌿🌺 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦پست اینستا گرام دوست شهید ☂ 🌹🍃مادرشهید: ایستادم روبه قبله ویه سلام به امام حسین دادم 🕊🥀 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌿🌺کلام شهید ..... من پاسدارم و پاسدار بودنم محدود به جمهوری‌اسلامی‌ ایران نیست و در هر کجای دنیا مظلوم و مستضعفی باشد که به او ظلم می‌شود حاضرم این جـان ناقابل خـود را تقـدیم ڪنم و در دفـاع از مظلـوم و فرمـان امامم فدایـی شوم و خونم پای دین، فرامین الهی و فرمان امام سیدعلی خامنه‌ای حفظ الله ریخته شـود، باشد که مسیری گـردد برای آینـدگان. 🕊🌷 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💠✨از این دست شوخی ها. شب سیزده رجب بود حدود ۲۰۰۰ بسیجی لشگر ثارالله در نمازخانه لشگر جمع شده بودند. بعد از نماز محمد حسین پشت تریبون رفت و گفت امشب شب بسیار عزیزی است و ذکری دارد که ثواب بسیار دارد و در حالت سجده باید گفته شود. تعجب کردم! همچین ذکری یادم نمی آمد! خلاصه تمام این جمعیت به سجده رفتند که محمد حسین این ذکر را بگوید و بقیه تکرار کند. هر چه صبر کردیم خبری نشد کم کم بعضی از افراد سرشان را بلند کردند و در کمال ناباوری دیدند که پشت تریبون خالی است و او یک جمعیت ۲۰۰۰نفری را سر کار گذاشته است.😅😅 بچه ها منفجر شدند از خنده و مسئولان به خاطر شاد کردن بچه ها به محمد حسین یک رادیو هدیه کردند! 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🖊دستخط سردار شهید حسن طهرانی مقدم برای 🕊مقام معظم رهبری🌷 ❄️✨"بسمه تعالی" محضر فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت الله العظمی خامنه ای😍 عشق مائی❤️ سرباز کوچک شما- سرتیپ پاسدار حسن مقدم🌸🦋 🌹🍃به مناسبت ایام سالروز شهادت پدر موشکی ایران 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🦋🌸شب شهادت ،خواهرش او را در خواب دید که می گفت: نردبانی را دیدم که از آسمان در حال پایین آمدن است ،تا جایی متوقف شدم که فقط لباس سفید و نور بزرگی را می دیدم و فریادهای دعایی را برای محمد و خانواده اش شنیدم. گفتم: چه خبر است؟ آنها به من گفتند: اینها شهدا هستند..! خوشحال شدم.. به دنبال برادرم صفا رفتم و او به راست برگشت و به دنبال او رفتم تا او را ببینم! سپس او به من گفت: من در اوج هستم ٰ... و وقتی سرم را بلند کردم ، او را نزدیک بانوی دوعالم فاطمة الزهرا "سلام الله علیها" دیدم. 🕊🌷 ✨🌺 🍀🥀 💫 🍃 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💜🍃ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا! ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا! چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا 🌙🥀 ✨🙏 🥀☘|• @Dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫السلام وعلیک 🕊🌹 حضرت یا اباصالح المهدی🥀 ما پی نبرده ایم تو را آن  چنان که هست کاری نکرده ایم به قدر توان که هست کــاری بــرای آمــدن تو نکــرده ایم اما برای نذر قدوم تو جان که هست گر بی قراری دل ما آشکـــار نیست پیدا ز حال و روز پریشانمان که هست دل گه گـدار از تو جـدا می شود ولـی این دست ها دخیل بر این آستان که هست 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🍁🌼ختم جمعی قرآن کریم📖 به نیابت از🕊🥀 جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله🤲 ✨جزء یک ✨صفحه: بیست وچهار ✨سوره:بقره 📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜🌞 🌸🍃امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: 🔷نه پاکدامنی، روزی را دور می کند و نه حرص زدن روزى بيشتر مى آورد ؛ زيرا روزى تقسيم شده و حرص زدن باعث مبتلا شدن به گناهان مى شود. 📖 ✨بحارالانوار ج۷۵ ص۱۰۶ 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
كوله بارى پر ز مهر انبیا دارد 🌹 سینه‏‌اى چون صبح صادق باصفا دارد 🌹 این نه خون است اى برادر بر لب خشكیده‏‌اش‏ بر لب خون‌رنگ خود آب بقادارد 🌹 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
💠✨خواب نورانی حدود دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم، خانه‌مان نورانی شده بود و من دنبال منبع نور بودم، دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه‌ام شدند، همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می‌زنند، مات نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دوقاب عکس برادران شهیدم هست آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت: نگران نباش محمدرضا پیش ماست، آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم، بعدها گفتند: همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا رو زمین نشست. 🕊🌷 🍀🌸 💫 🍃 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
🌸🍃کلام شهید.... وقتی مهتاب گم شد کتاب بسیار ارزشمندی است که اشک را بر چشمان حضرت امام خامنه ای جاری ساخت من همه کتاب راخوانده ام ودر اغلب اوراق کتاب گریه کردم.... شهیدخوش لفظ خیلی زیبا صادقانه وعامیانه خاطرات زیبای خودش را بیان کرده 🍃🌹 💫 🍂 🕊🥀 🍀💔 💟🍃|• @Dehghan_amiri20
❁برای👈 شهیدشدن قبل ازهرچیزبایدشهیدانه 👉زندگی کرد❁ هر پدری آرزوی دامادی پسرش را دارد من هم مستثنی نبودم ، از این آرزو بهش گفتم: بابا جون چرا ازدواج نمیکنی؟! خب توهم مثل بقیه ازدواج کن ، دیر میشه ها.. گفت: چشم ، ان شاءالله هر وقت جنگ تموم شد و برگشتیم ، ازدواج میکنم. ول کنش نبودم هر بار می آمد ، موضوع ازدواج را پیش می کشیدم و می گفتم: دلم میخواد تا زندم دامادیت رو ببینم. امّا یک کلام بیشتر جواب نمیداد ، حالا زوده پیش خودم فکر می کردم شاید مشکل انتخاب دارد به شوخی گفتم: اگه توی انتخاب دختر مشکل داری ، به دخترایی که از مدرسه بیرون میان نگاه کن هر کدوم رو پسندیدی بگو برات بریم خاستگاری! با شنیدن این حرف، عرق سرد روی پیشانی اش نشست سرش را پایین انداخت و گفت: 🚫چشمی که بخاد به دختر مردم نگاه کنه با انگشت بیرون میارم و زیر پا لهش میکنم. 🕊🥀 🍃🌷 ✨🌸 🦋🍂 💟🍃|• @Dehghan_amiri20