فردی هنگام راه رفتن، پایش به سکهای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست! کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند؛ دید سکه ۲ ریالی است!
بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده! گفت: چی را برای چی آتش زدم!
و این حکایت زندگی خیلی از ما هاست؛ که چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم!
#داستان
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
| رضا قاسمی - کتابِ وردی که برهها میخوانند |
تنهایی اغلب مبتلا میکند آدم را به مرضی به نام "مرور خاطرات" به شکلی از هم گسیخته و نامرتب. خاطرات که مرور شوند حسرتِ کردهها و ناکردهها هم سر بر میآورد و چیزی مدام میشود در سر شبیه به یک هذیان. آنگاه روز و شب پر میشود از یک تکگویی درونی و پایان ناپذیر که هیچ نتیجهای ندارد جز آشکار کردن دلهرهای مبهم. فرقی هم نمیکند که بیست ساله باشیم یا پنجاه ساله.
#پاراگراف
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| #هاروکی_موراکامی |
خاطره ها شاید سوختی باشد که مردم برای زنده ماندن می سوزانند...
#رشت
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
آنهایی که کمتر تو را میشناسند همیشه میگویند خوش به حالت! فکر میکنند آرامش تو و شادیات نتیجهى بیخیالیهاست. فکر میکنند تو بلدی دنیا را ندیده بگیری. به خیالشان میرسد بدیها را حس نمیکنی. آنها فکر میکنند دیوار شادی تو به اندازهی صدای خندههایت بلند است. اما کسانی هستند که بیشتر میشناسندت. بیشتر در کنار تو بودهاند و یا عمیقتر تو را دیدهاند. آنها میفهمند و میدانند که بدیهای دنیا را خوب دیدهای. میبینند ناراحتیهایی را که روی دلت سنگینی میکند را بلدی با چند تا خندهى بلند از سرزمین قلبت بیرون کنی. آنهایی که تو را بیشتر بشناسند حساب نفسهای سنگین شدهات را دارند و میبینند گاهی با تهماندهى امید، تاریِ چشمهایت را پاک میکنی. آنهایی که تو را بهتر میشناسند خوب میدانند همیشه قاعدهها برعکس است: آدمهایی که زیاد میخندند، زیاد نمیخندند. آنهایی که دوست زیاد دارند، دوستهای کمی پیدا میکنند و آنهایی که میخواهند غمگین به نظر برسند غمهای کوچکتری دارند. قدر شادی را کسانی میدانند که قلب سنگینتری داشته باشند.
#بابک_حمیدیان
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
هم واسطه ی اجابت حاجات است
هم جان مرا چشمهی الهامات است
چشم تو هزار و یک کرامت دارد
این سبز قبا گمانم از سادات است
#میلاد_عرفان_پور
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
پنداشتم دوست داشتنت يك جوش سطحی است كه بر پوستم پيدا شده! میتوانم آن را با آب يا الكل درمان كنم، میتوانم آمدنش را با اختلاف هوا به اقليمها توجيه كنم و دليلش را با عوض شدن فصلها بگذارم! آن چنان بودم كه اگر از من می پرسيدند، میگفتم: اضطرابهايی روحی است،گرما زدگي است... اصلا يك زخم كوچك است روی صورتم كه زود خوب می شود!
پنداشتم دوست داشتنت، رودخانه ی باريكی است كه میآيد، مراتع را زنده می كند و مزرعه ها را سيراب. اما ناگهان ديدم آمد، تمام زمين مرا فرا گرفت، تمام روستاها را غرق كرد، تمام دشتها را ويران... و تخت خوابم را، و ديوارهای خانه ام را، با خود كشيد و برد، و بعد مرا در سرزمين عجايب تنها گذاشت!
#نزار_قبانی
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
ای دل همه رفتند و تو ماندی در راه
کارَت همه ناله بود و بارت همه آه
کوتاه کنم قصه که این راه دراز
از چاه به چاله بود و از چاله به چاه...
#قیصر_امین_پور
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
احساس می کنم
کسی که نیست
کسی که هست را
از پا در می آورد...
#گروس_عبدالملکیان
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
حتما براتون اتفاق افتاده که وقتی دارین چند تا دونه بادوم میخورین که شیرینن و خوشمزه، همچین که داره بهتون میچسبه، یهو یه بادوم میخورین که تلخ و بد مزهست. حالتون و میگیره و مزهی خوب اون قبلیا رو هم میپرونه. میخوام بگم یه وقتا، وقتی دارین خیلی کیف میکنین، وقتی داره حسابی خوش میگذره بهتون، وقتی دارین میخندین، یهو یه خاطرهی تلخ، مثل همون بادوم تلخه، یادتون میاد و حالتون و بدجوری میگیره. کاش همهمون توی خاطرات همدیگه، اون بادوم تلخه نباشیم...
#سیمین_صالحی
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚
سال ۱۴۰۰ آغاز قرن جدید نیست.
🔹مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران: معنای قرن یا سده، یکصد سال است. قرن نخست از سال صفر شروع نشده؛ روز اول نخستین قرن هجری خورشیدی، ۱ فروردین ۱ و روز پایان آن، ۲۹ اسفند ۱۰۰ است.
🔹با این توضیحات، قرن چهاردهم هجری خورشیدی، از روز ۱ فروردین ۱۳۰۱، آغاز شده و روز ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ به پایان خواهد رسید؛ بنابراین روز اول قرن جدید، ۱ فروردین ۱۴۰۱ خواهد بود و امسال آخرین سال قرن نیست!
#دانستنی
| @Deklameh | مجله فرهنگی #دکلمه 📚